در آتن باستان، بردگان به عنوان «شهروند» به حساب نمیآمدند و تعدادشان به طور قابل توجهی از شهروندان مرد بیشتر بود. یونانیان گاهی اوقات در جنگها یونانیهای دیگر را به بردگی در میآوردند، اما اکثر بردگان در آتن، خارجیها و غیریونانیها بودند.
به گزارش فرادید، بردگان در آتن روزگار ارسطو بخشی از اموال موروثی بودند و آزاد کردن آنها اتفاقی بسیار نادر به شمار میآمد. وجود این طبقۀ گسترده بردگان باعث میشد شهروندان یونانی زمان فراغت زیادی داشته باشند؛ فراغتی که برای تاملات و گفتگوهای فلسفی و نیز برای مشارکت سیاسی در دموکراسی آتنی بسیار مهم بود.
دفاع ارسطو از بردهداری با این ایده شروع میشود که برای اینکه قوانین اجتماعی عادلانه باشند، باید منعکسکنندهی قوانین و ضرورتهای طبیعت باشند. بر این اساس، جامعه میتواند بردهداری را اجرا کند به این شرط که افرادی وجود داشته باشند که «به طور طبیعی» برای برده بودن مناسب باشند.
در دیدگاه ارسطو انسانها به طور کلی توانایی استدلال و قوۀ تعقل دارند که به آنها امکان میدهد غرایز و تمایلات ناگهانی خود را کنترل کنند. البته هرکسی گاهی اوقات در مقابل قضاوت عقلانی خودش تسلیم وسوسه میشود و مسیر غریزه و میل را انتخاب میکند اما در یک انسان کاملاً رشدیافته، عقل حاکم است.
اما اگر انسانهایی وجود داشته باشند که عقلشان نتواند به این شکل حاکم باشد، چه؟
ارسطو میگوید چنین افرادی و جود دارند؛ آنها میتوانند عقل دیگران را بفهمند، اما به طور کلی برای خودشان فاقد ظرفیت استدلال منطقی هستند. چنین فردی به ادعای ارسطو، یک «برده طبیعی» خواهد بود، به این معنی که ذاتاً از توانایی هدایت عقلانی زندگی خود بیبهره است.
چنین افرادی از نظر ارسطو به سرپرستی کسانی نیاز دارند که میتوانند به طور عقلانی استدلال کنند. بنابراین از آنجایی که اختیار این افراد باید به کسانی که توانایی عقلانی دارند تفویض شود، ارسطو استدلال میکند که «مالکیت» بر چنین افرادی عادلانه خواهد بود. از آنجایی که کسی بدون ظرفیت پیشبینی عقلانی، اگر به حال خود رها شود انتخابهای بدی میکند، ارسطو استدلال میکند که بردهداری حتی برای آنها مفید نیز هست.
ارسطو اغلب به طور «فرضی» در مورد بردگان طبیعی صحبت میکند یعنی مثلا میگوید که «اگر چنین افرادی وجود داشته باشند» این موارد در مورد آنها صدق میکند. او میداند که برخی وجود بردگان طبیعی را انکار میکنند؛ خود او خاطرنشان میکند که برخی «بر این باورند که ارباب بودن خلاف طبیعت است زیرا یک نفر «به موجب قانون» برده است و دیگری آزاد، در حالی که «به طور طبیعی» هیچ تفاوتی بین آنها وجود ندارد.»
اما در عین حال ارسطو میگوید نشان دادن اینکه بردگان طبیعی وجود دارند «دشوار نیست»؛ او میگوید افرادی وجود دارند «که به همان اندازه با دیگران متفاوت هستند که بدن با روح متفاوت است یا جانور با انسان متفاوت است».
ارسطو ادعا میکند که نشان دادن این موضوع دشوار نیست، زیرا نقصهای بردگان طبیعی از نظر جسمی نیز قابل مشاهده است؛ او مینویسد: طبیعت «تمایل دارد بدن بردهها و افراد آزاد را نیز متفاوت کند؛ بدنهای بردگان به اندازهای قوی هستند که برای کارهای ضروری و سخت استفاده شوند، اما بدن افراد دیگر برای چنین کارهایی کارآمد نیستند». ارسطو حتی معتقد است که اغلب میتوانیم از همان ابتدای زندگی تشخیص دهیم چه کسی برده طبیعی است: «از همان ساعت تولد، برخی برای فرمانبرداری و برخی برای ارباب بودن مشخص میشوند».
اما در مقابل میتوان گفت حتی اگر چنین پیشفرضی را بپذیریم، چه چیزی تضمین میکند که هر کسی که واقعاً برده میشود، از قضا یک «برده طبیعی» بوده باشد؟ اکثر بردگان یونانی در اثر شکست در جنگ به بردگی در میآمدند و ارسطو اذعان میکند که «شروع جنگها ممکن است ناعادلانه باشد». همین امر در مورد کسانی که در بردگی متولد میشوند نیز صدق میکند، زیرا ارسطو میگوید که بردگان طبیعی گاهی اوقات میتوانند فرزندان افراد آزاد طبیعی و بالعکس باشند.
با این حال، به نظر میرسد ارسطو اینگونه موارد را غیرمعمول میداند. علاوه بر این، ارسطو استدلال میکند که غیریونانیها بردههای طبیعی هستند و بنابراین تعیین اینکه چه کسی برده طبیعی است از طریق مشاهده تجربی آسان خواهد بود.
میتوان گفت که تقریبا هر یک از مقدمات استدلال ارسطو قابل تردید است. اولین مقدمه کاملاً اشتباه است: ارسطو معتقد است انسانهایی که از استدلال عقلانی بیبهره هستند، از سرپرستان عاقلی که مراقب رفاه آنها هستند «سود میبرند».
این در حالیست که واقعیت تاریخ یونان نشان میدهد بردگان مجبور به یک عمر کار تقریبا بدون مزد در قبال اربابان خود بودهاند و نمیشود نام این را «سود بردن» گذاشت. به نظر میرسد ارسطو نسبت به ماهیت سوءاستفادهگرانه و تحقیرآمیز بردهداری کاملا بیتفاوت بوده است.
مقدمه دوم، مبنی بر اینکه انسانهایی وجود دارند که از استدلال عقلانی بیبهره هستند، ممکن است در برخی موارد درست باشد (مثلا شاید کسانی به دلیل آسیب مغزی شدید به این وضع دچار شده باشند) اما آنها مطمئناً کسانی نیستند که ارسطو در ذهن داشت. ارسطو از انسانهایی صحبت میکرد که کاملا سالم به دنیا میآیند اما طبیعتشان فاقد عقلانیتی است که در سایر انسانها وجود دارد.
مقدمه سوم نیز به طور مشابه اشتباه است: ارسطو فکر میکرد بردگان به طور طبیعی برای کارهای سخت مناسبترند و برای کارهای فکری نامناسب. اما او این واقعیت را در نظر نمیگرفت که احتمالاً بردگانی که از آموزش واقعی محروم بودند و به کار اجباری دائمی محکوم شده بودند، به دلیل این وضع زندگی نمیتوانستند تواناییهای ذهنی شهروند آزاد یونانی را داشته باشند. در واقع اگر بردگان فاقد صلاحیتهای عقلانی شهروندان یونانی بودند، این نتیجۀ خود سیستم بردهداری بود و نه به دلیل ماهیت و طبیعت ذاتی این افراد.
استدلال ارسطو یکی از استدلالهای فراوانی بوده که در طول تاریخ برای دفاع از بردهداری، از جمله در ایالات متحدۀ قبل از جنگ داخلی، استفاده میشدند. بردهداران آمریکایی بخش زیادی از استدلال ارسطو را به کار گرفتند و ادعا کردند که:
بردهداری برای وجود یک طبقۀ اشرافی و نخبه که دارای فراغت باشد ضروری است.
بردهداری به نفع بردهها است زیرا خود آنها نمیتوانند زندگی متمدنانهای داشته باشند.
بردهداری موجه است زیرا برخی از مردم ذاتاً عقلانیتر و باهوشتر از دیگران هستند. (این «دیگران» از نظر سفیدپوستان آمریکایی نژادپرست همان سیاهان بودند).
خلاصۀ سخن اینکه بردهداری هم در جامعه یونان باستان و هم در ایالات متحده قبل از جنگ داخلی رایج بود. در نتیجه، اعضای ممتاز آن جوامع قادر یا مایل به دیدن نکات منفی موجود در سیستم بردهداری نبودند. دفاع ارسطو از بردهداری نشان میدهد که حتی درخشانترین فیلسوفان هم میتوانند در برابر تمایل به پذیرش بیتردید آداب و رسوم جامعه خود تسلیم شوند.