میگویند زمانی نعمت بود و حالا چالشی است که اهالی سیستان حدود دوسوم سال را با آن درگیر هستند؛ بادهایی که به 120 روزه معروف بودند و خنکی هوا را رقم میزدند اما سالهاست اشتباهات مدیریتی، آنها را به عاملی برای مهاجرت و گسترش بیماریها تبدیل کرده.
علیرضا سرورینژاد، پژوهشگر آب و خاک، در گفتوگو با تجارتنیوز از تهدید سلامت 400 هزار نفر، بیکاری گسترده و متروکه شدن 200 روستا بر اثر تغییرات اقلیمی در سیستان میگوید.
در روزهای اخیر، همان اخباری که هر سال از سیستان منتشر میشود باز هم به رسانهها آمده؛ خبرهایی که شاید برای بعضی فقط عدد باشد اما در حقیقت با زندگی و سلامت 400 هزار نفر از ساکنان منطقه سیستان سروکار دارد. اخبار میگویند بادهای 120 روزه بیش از 600 نفر را راهی بیمارستان کردند؛ اتفاقی که هر سال برای هزاران نفر رخ میدهد. اما دلیلش چیست؟ به طور خلاصه میتوان گفت تغییرات اقلیمی در سیستان.
علیرضا سرورینژاد، پژوهشگر آب و خاک و مدرس دانشگاه، دراینباره میگوید ضعفهای مدیریتی داخلی، در کنار اقدام افغانستان به ساخت سد روی رودخانهها و قطع حقابه تالاب هامون، به تغییرات اقلیمی در منطقه منجر شده و وزش بادهای معروف به 120 روزه در عمل به 180 تا 200 روز در سال افزایش یافته است. به گفته او، در دسترس نبودن آب و طولانی شدن بازه وزش این بادها، باعث بیکاری مردم و متروکه شدن روستاها و زمینهای کشاورزی شده که آسیبهای اقتصادی، اجتماعی و امنیتی را در پی دارد.
متاسفانه در سالهای اخیر، وزش بادهای معروف به 120 روزه فاجعهای محیطزیستی در سیستان رقم زده است که سلامت 400 هزار نفر از ساکنان منطقه سیستان شامل پنج شهرستان هامون، هیرمند، زابل، زهک و نیمروز را تهدید میکند. البته بازه زمانی وزش این بادها، در عمل به دلیل تغییرات اقلیمی به 180 تا 200 روز در سال افزایش یافته است و مردم منطقه بیش از دوسوم سال را با چالشهای آن درگیر هستند.
احداث سد کمالخان در افغانستان و عدم پرداخت حقابه ایران در سالهای اخیر، در کنار اشتباهات مدیریتی داخلی، شرایط موجود را رقم زده است. بهویژه که دو دهه پیش از آن نیز حقابه در مواقع زیادی به طور کامل تخصیص نیافته بود. این منطقه به صورت تاریخی گرم و خشک بوده اما تغییرات آبوهوایی، اشتباهات داخلی و ضعف در دیپلماسی، اکنون آن را به منطقهای بیابانی تبدیل کرده است.
ضمن اینکه دمای بالا، تبخیر سالانه تا پنج هزار میلیمتر و وارد نشدن آب به منطقه، به این روند بیابانزایی در سیستان سرعت میبخشد و نگرانیها را افزایش میدهد؛ این عوامل در کنار هم بادهای 120 روزه سیستان را از نعمت به چالش تبدیل کرده است.
مساله گردوغبار و حرکت شنهای روان تبعات اجتماعی زیادی برای مردم سیستان داشته؛ تنها یک مورد آن خشک شدن 150 هزار هکتار زمین کشاورزی مردم بوده است. امروز هزاران هکتار زمین کشاورزی در سیستان متروکه و رها شدهاند. از سوی دیگر، افغانستان از چندی پیش ساخت سد بخشآب را روی رودخانه فراه رود آغاز کرده است و در آینده نزدیک آن را افتتاح میکند.
آن زمان است که منطقه سیستان به بزرگترین کانون برداشت گردوغبار به صورت یکجا در کشور تبدیل میشود. ضمن اینکه، افغانستان مسیر بسیاری از آبراههایی را که پیش از این به سمت تالاب هامون جاری بودند به سمت اراضی و روستاهای خود منحرف کرده است.
پس از افتتاح سد بخشآباد، سهم آب ورودی به تالابها کاملاً قطع خواهد شد؛ در نتیجه بخش عمده اراضی قابل کشتوکار و سکونتگاهها بیش از پیش به کانون تولید گردوغبار و حرکت شنهای روان تبدیل میشوند؛ البته همین امروز نیز این اتفاق ناخوشایند رخ داده است. در واقع، اکنون مجموع مساحت 382 هزار هکتاری تالابهای هامون و 150 هزار هکتار زمینهای کشاورزی متروکه، به یک کانون 532 هزار هکتاری برای تولید گردوغبار تبدیل شده است.
حالا تصور کنید بیابانی با چنین وسعتی، حدود دوسوم سال تحت تاثیر بادهای شدید و قدرتمند قرار میگیرد. در واقع، به حرکت درآمدن شنهای روان در این منطقه ساکنان حدود 1032 روستا را تحت تاثیر قرار داده است. در هیچ منطقه دیگری از ایران چنین شرایطی حاکم نیست. در نتیجه، تا امروز بیش از 200 روستا خالی از سکنه شدهاند و شرایط پیش رو نیز این روند را تسریع میکند. البته اگر پژوهشگران بهدقت شیب مهاجرت از منطقه سیستان را در 10 سال گذشته بهویژه سه سال اخیر بررسی کنند، متوجه روند افزایشی آن میشوند.
بله، وارد نشدن آب از افغانستان، کوتاهی در اخذ حقابه، ضعف مدیریت داخلی، تغییرات اقلیمی و افزایش شدت، مدت و فراوانی بادهای 120 روزه، چالشها در بخش سلامت و بهداشت مردم را افزایش داده؛ به گونهای که در سالهای اخیر، بیشترین آمار مربوط به بیماریهای چشمی، ریوی، قلبی و عروقی و تنفسی کشور از منطقه سیستان گزارش شده است. متاسفانه هر روز نیز بر ابعاد این فاجعه محیطزیستی افزوده میشود.
از سوی دیگر، جمعیت ساکن در شهرها و روستاهای سیستان به حدود 400 هزار نفر میرسد؛ به عبارت دیگر تراکم جمعیت زیستی در این منطقه، 260 نفر در هر کیلومتر مربع است. این شرایط و آسیبهای وارده به منطقه و مردم، در نوع خود متاسفانه رکوردی کاملاً منفی در کشور محسوب میشود. این واقعیت در کنار وضعیت ناگوار محیطزیستی، به طور طبیعی روند مهاجرت را افزایش داده که علاوه بر تبعات اجتماعی و اقتصادی، با توجه به مرزی بودن منطقه از نظر امنیتی نیز برای کشور خطرآفرین است.
وقتی مرزنشینان خانه و کاشانه خود را رها کنند، حتی افزایش نیروی نظامی هم نمیتواند راهگشای امنیت منطقه باشد. اگر برای حل چالشهای محیطزیستی منطقه هرچه سریعتر چارهاندیشی نشود، سیستان به شهر سوختهای بسیار بزرگتر از نمونه تاریخی خود تبدیل میشود.
متاسفانه کاملاً درست است. از 400 هزار نفر مردم ساکن در منطقه سیستان، حدود 70 درصد آنها روستانشین هستند و از گذشته دور، امرار معاششان صد درصد به کشاورزی، صیادی و دامداری وابسته بوده؛ در سالهای اخیر نیز این وابستگی تشدید شده است. حالا پس از قطع ورود آب از افغانستان، اهالی سیستان برای گذران زندگی خود با چالشهای جدی مواجه هستند؛ چراکه بین 60 تا 70 درصد آنها حتی شغلی هم ندارند. در حالی که بسیاری از آنها در گذشته تولیدکننده بودند اما امروز از چرخه تولید خارج شدهاند.
این موضوع از یک سو برای زندگی شخصی و خانوادگی آنها فاجعه محسوب میشود و از سوی دیگر به اقتصاد کشور لطمه میزند. البته تبعات چنین شرایطی را نمیتوان تنها با عدد و رقم بیان کرد و باید نتایج اجتماعی و امنیتی آن را هم در نظر گرفت. همه ابعاد زندگی این افراد تحت تاثیر شرایط موجود قرار گرفته است.
بزرگترین اشتباهی که در سطح سیاستگذاری و تصمیمگیری کشور در این منطقه رخ داده، مدیریت ناصحیح در منابع آب و خاک است. از سوی دیگر، مسئولان باید از سالها قبل، برای معیشت جایگزین مردم برنامهریزی میکردند. به هر حال، همه میدانستند که منابع آبی منطقه سیستان وابسته به کشور دیگری است.
مسئولان باید در طول دهههای گذشته، برای کاهش وابستگی زندگی و معیشت آنها به کشاورزی، طرحهای غیروابسته به آب یا کمآببری را اجرایی میکردند. سیستان از نظر صنعتی منطقه فقیری است و تاسیس کارخانجات و صنایع تبدیلی میتوانست وضعیت زندگی مردم منطقه را تغییر دهد. اما در عمل و در حالی که هیچگاه آب مطمئن و در دسترسی در منطقه وجود نداشته، نگاهها تنها به توسعه کشاورزی معطوف بوده است.
در واقع، مسئولان و مردم همواره منتظر بودهاند افغانستان آب را به سمت سیستان رها کند تا امکان آبیاری زمینهای زراعی مهیا شود. در حالی که طبیعی است هر کشوری به فکر منافع ملی خود باشد. مدیران باید با آیندهپژوهشی و برنامهریزی برای توسعه پایدار، چالشهای پیش رو را شناسایی و بر اساس آن، برای معیشتهای جایگزین چارهاندیشی میکردند. در آن صورت، نیازهای مردم منطقه تامین میشد و حق نسلهای آینده نیز بر باد نمیرفت.
اما امروز شرایط کاملاً برعکس است. از زمانی که افغانستان آب را بر کشور بسته، نهتنها دست اهالی سیستان از تامین معاش خود کوتاه شده که منابع آبی متعلق به نسل آینده نیز هدر رفتهاند. در واقع بیتوجهی برنامهریزان به آیندهپژوهی، بیشتر از اقدامات مسئولان افغانستان در شکلگیری شرایط موجود موثر بوده است. برای مثال، در دهه 90 بزرگترین طرح آبیاری دشت سیستان با برداشت 850 میلیون دلار از صندوق ذخیره ارزی کلید خورد.
همزمان با اجرایی شدن این طرح، سد کمالخان در افغانستان در دست ساخت بود و با اتمام این پروژه در ایران، سد کمالخان در 85 کیلومتری سیستان افتتاح شد. پرسش اینجاست که چنین طرح عظیمی چگونه بدون مطالعات آیندهپژوهی و هیدروپولیتیک اجرایی شده است؟ در نتیجه همین اقدامات، حالا مردم منطقه نهتنها در امرار معاش دچار چالش هستند که حتی برای تامین آب آشامیدنی هم مشکلات جدی دارند.
از سوی دیگر، در دهههای گذشته ترک فعلهای جدی نیز در زمینه دیپلماسی صورت گرفته؛ برای مثال معاهدهای که در سال 1351 میان دو کشور منعقد شده است تنها به حقابه اراضی کشاورزی اختصاص دارد و به تالاب هامون نمیپردازد. دستگاه دیپلماسی ایران باید در سالهای پس از آن و زمانی که افغانستان بهنوعی به ایران وابسته بود، مذاکرات جدیدی را با این کشور آغاز میکرد و الحاقیهای را در مورد حقابه هامون به این معاهده میافزود.
از سوی دیگر، افغانستان در حال ساخت سدی روی رودخانه فراهرود است در حالی که معاهدهای در مورد این رودخانه بین دو کشور وجود ندارد. مسئولان سیاست خارجی ایران در این زمینه نیز منفعلانه عمل کردهاند و اقدامی برای جلوگیری از ساخت سد جدید انجام ندادهاند.
حل چالشهای اقلیمی و محیطزیستی موجود نیازمند سه اقدام فوری است. دستگاه دیپلماسی کشور باید با عزمی راسخ برای مذاکره با افغانستان و تامین حقابه کشور تلاش کند. بررسیهای ماهوارهای نشان میدهد افغانستان با وجود ادعاهایی که دارد، از منابع آب کافی برخوردار است و میتواند حقابه ایران را بهراحتی پرداخت کند.
از سوی دیگر، در داخل کشور نیز باید برای رفع نیاز مردم منطقه به آب شرب، اقدامات سریعی به منظور انتقال آب از دشت تهلاب به سیستان انجام شود. همچنین نباید از یاد برد که 15 درصد از حوضه آبریز هامون هیرمند یا هلمند، در داخل کشور واقع شده است.
دولت میتواند برای استفاده بهینه از این منابع آبی، از طریق اقدامات بهینه فنون آبخیزداری و آبخوانداری برنامهریزی کند. اولویت تخصیص نیز باید بر عرصههای منابع طبیعی و احیای محیط زیست باشد. امروز بزرگترین چالش در منطقه سیستان، گردوغبار و حرکت شنهای روان است؛ دولت میتواند از طریق برنامهریزی علمی و بهرهگیری از تجربیات جهانی، برای بیابانزدایی و کاهش آثار ناشی از گردوغبار و حرکت شنهای روان در منطقه سیستان اقدامات لازم را انجام دهد.