زهرا موسوی خامنه (دختر میرحسین موسوی) نوشت: در گرما گرم التهابات انتخابات اخیر، در 26خرداد، برای بار دوم، اینبار قطعی از دانشگاه اخراح شدم. در هر دو دفعه نهادهای امتیتی نقش اصلی داشتند.
متن کامل یادداشت زهرا موسوی درباره اخراج خود از دانشگاه:
در ابتدای حصر به گناه اینکه در مورد آن حصر خبر رسانی کرده بودیم، تعلیق وحقوقم قطع شده بود. هنگام ورود من را در اتاق حراست نگه داشته و فشار آورده بودند که نام دانشجویانم را بگویم که نگفته بودم، گفتند که دیگر حتی در خیابانهای اطراف دانشگاه تهران و نیز ونک رد هم نشوم.
من اما در حیطه درس و پژوهش همیشه موفق بودم، با رتبه زیر ۳۰ کنکور کارشناسی، ۱۹ ارشد و ۴ دکتری تحصیل و در دانشگاههای سوره، هنر، الزهرا هم تدریس کردم.
وقتی در دهه نود همراه با بسیاری از همکاران اخراجی و تعلیقی به کاربرگشتم، همه اسناد کاری و تحصیلیم به یغما رفته و با وجود مدرک دکترا گویی دیپلمه ای بیسابقه کار بودم.
چند سال بعدتر سرانجام با شش سال و اندی تاخیر، به استادیاری ارتقا پیداکردم.( معلمان دانشگاه با اخذ مدرک دکتری استادیار می شوند).
مطابق با یک مصوبه در آموزش عالی که شامل حال من نیز هست باید همزمان رسمی قطعی میشدم. اما گفتند در مورد تو نه! نمی شود و این آغاز ماجرایی تازه بود...
هر عضو هبات علمی، از استخدام تا رسمی شدن، باید مراحل متنوعی طی کرده و در هر مرحله از زیر نظر اداره ای به اسم هیات جذب نیز گذشته و صلاحیت عمومی تایید شود که در ۳ سطح اژ شورای عالی انقلاب فرهنگی تا دانشگاه فعال بوده و گذرگاهی است از مو باریکتر، از شمشیر برنده تر!
با این توضیحات، سال ۹۷ درخواستم را ثبت و مدارک لازم را در سامانه مربوط بارگزاری کردم. اما در سال ۹۹ با همان تقاضای غیر لازم هم بنابراستعلام از مراجع ذی صلاح» مخالفت گردید. به من خبر داده بودند که سه ارگان اطلاعاتی پیگیر این امرخطیر هستند.
خودم هم نمیدانستم انقدر فعالیتهای مهم و موثر داشته و چنین برای سیستم اموزشی و بلکه کشور ترسناکم! گفتند یا باید بازخرید شوم یا اینکه پیمانی دایم.
این روند طولانی از همان اخراج دهه قبل تا حال، چنان فرسایش دهنده بود و ظالمانه که انگیزهای برایم باقی نگذاشته بود با اینهمه، علیرغم میل و تحمل طعم تلخ ظلم، گزینه دوم را مبتنی بر پیشنهادات و مشورتهای همکاران و دوستان پیش گرفتم که میگفتند: تقاضای بازخریدی از سوی خودم، برای ستم سازان بی هیچ هزینهای تمام شده و مدعی خواهند شد که خودش اقدام کرد.
این مرحله هم قریب دو سال وچند روزی قبل نامه اخراج در دفتر جذب و به امضای رییس دانشگاه تحویل داده شد.
هنگام ثبت اعتراض در اداره جذب ساختمان اموزش عالی هم گفتند که بر پرونده همه سالهای من دستور "وتویی" مرجع ذیصلاح قراردارد که مانع است و در سه دولت پشت هم با پرونده من چنین کردهاند. دراین مدت طولانی هیچ خبری ندادم چون هموطنانم مدام داغدار و زیر اندوهی کمر شکنند.
حال هرچند این اخراج، دربرابر داغها و زندانها و فقر و بیعدالتی و بلاهای دیگر پانزده ساله خود ما هیچ نیست اما منهم نمونه مستند دیگر از روندم. که در این میان یکبار هم برای همراهی با اعتراضات دانشگاهی متهم شدم.
سالها میگذرند ادمها در دل حوادث آبدیده میشوند. باوجود آزار بیوقفه ونامه نگاریها و حق خوریها یک گنجینه وفرصت بیبدیل هم فراهم شد و آن همنشینی با نسلهای جدید بود که خود معلمانی هستند جوان، پر از شور زندگی، درک اجتماعی و آشنا به حق و عدالت.
با دغدغههایی مطالباتی ملموس و بهجا. که با این معلمشان پر از مهرو رفاقت و همدلی قدرش را میدانم و تا ابد برایم عزیزند. میدانم با چنین فرزندانی که وطن دارد و منهم در دورهای چند ساله خوشبختانه همراهشان بودهام آینده واقعا روشن است./فردای بهتر