نزدیک به یک ماه از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم و پیروزی مسعود پزشکیان میگذرد. تب و تاب انتخابات در همه حوزهها فروکش کرده به جز یک مورد؛ اختلاف نظر و گلایههای حلقه نزدیکان محمدباقر قالیباف و سعید جلیلی.
به گزارش اعتماد، سوال اصلی و مساله ریشهای در این اختلافنظر به یک تصمیم بازمیگردد؛ اگر یکی از دو نفر جلیلی و قالیباف به نفع دیگری کنار رفته بود چه اتفاقی میافتاد؟ آیا امروز مسافر خیابان پاستور چهرهای به جز مسعود پزشکیان بود؟
به واقع نمیتوان پاسخ دقیقی به این مهم داد. با این وجود حلقه نزدیکان قالیباف میگویند سعید جلیلی از اساس پتانسیل رایآوری نداشت و جامعه نیز با دیده تردید به او مینگریست و اتاقهای فرمان اصولگرایی و جلیلیون نیز انتقاد دارند که چنین انتظاری از محمدباقر قالیباف میرفت و باید در دور نخست میدان رقابت را ترک میکرد تا بازی به نفع سعید جلیلی در دور نخست تمام شود.
غائله اختلاف نظرها اما به اندازهای ادامهدار شده که هر موضوع داخلی و خارجی هنوز داغ دل هر دو طرف را تازه میکند. آخرین نمونه آن کنار رفتن جو بایدن، رییسجمهور فعلی امریکا از عرصه رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری دور بعدی امریکا از جانب جریان دموکراتها است که به طرز عجیبی توسط نزدیکان و چهرههای رسانهای منتسب به محمدباقر قالیباف مورد کنابه قرار گرفت و محفلی شد برای نقد به اینکه اگر سعید جلیلی منافع جریانی را مدنظر قرار میداد باید از عرصه رقابت کنار میرفت تا شانس پیروزی قالیباف در دور نخست یا در نهایت در دور دوم با مسعود پزشکیان رشد داشته باشد.
اواخر هفته گذشته کار به اندازهای بالا گرفت که نزدیکان قالیباف حتی ادعاهای عجیبی درباره شمارش آرا مطرح کردند.
حامیان هر دو چهره مجموعا چند سناریو را برای این انتخابات در نظر داشتند؛ درسناریوهایی که بر «اعداد» متمرکز بود و تحلیلهایی بر اعداد سوار هستند لزوما قابل تحقق نیستند و این موضوع در ادوار گذشته انتخابات ریاستجمهوری نیز قابل درک و بررسی بوده است.
در سناریوی اول ایده مبنی بر «کنار رفتن همه کاندیداهای اصولگرا به خصوص سعید جلیلی» به نفع محمدباقر قالیباف بود. مدافعان و حامیان این سناریو میگفتند اگر همه به نفع قالیباف وحدت کنند، او به دلایل مختلفی میتواند ۵۱ درصد رای را در دور نخست رقابت از آن خود کند و در دور اول ببرد. استدلال این گروه این بود که قالیباف به جهت توان نسبی در جذب و جلب آرای خاکستری و سرریز نشدن این آراء به سمت پزشکیان در کنار کارنامه اجرایی قویتری که نسبت به پزشکیان دارد میتواند در دور نخست کار را تمام کند.
سناریوی دوم رفتن انتخابات به دور دوم بین قالیباف و پزشکیان بود. حامیان قالیباف تاکید دارند که اگر سعید جلیلی در همان دور نخست کنار کشیده بود حتی در صورت رفتن انتخابات به دور دوم بین قالیباف و پزشکیان قالیباف به این دلیل که کارنامه اجرایی قویتری از پزشکیان دارد میتوانست در مرحله دوم در رقابتی تنگاتنگتر با جلب آرای اصولگرایی و پای ثابت حاضران در انتخابات رای بیاورد.
سناریوی سوم در نقطه مقابل این دو سناریو قرار داشت و البته حامیان و مدافعان کمتری نیز داشت. جریان سعید جلیلی مدعی بودند کنار رفتن محمدباقر قالیباف به دلیل ابهامات و حواشی کارنامه او در شهرداری و رخدادهای مجلس و وحدت به نفع جلیلی میتوانست در دور اول کار را کمتر کند. بخش بیشتری از جریان جلیلی اما معتقد بودند کار به سناریوی چهارم میکشد یعنی رفتن پزشکیان و جلیلی به دور دوم رقابت و تاکید موکد داشتند که در صورت کنارهگیری قالیباف حتی در صورتی که رقابت به دور دوم برود باز هم جلیلی پیروز میدان خواهد بود.
حامیان سناریوی چهارم بر آراء ایدئولوژیک سعید جلیلی تاکید ویژهای داشتند علاوه بر این حامیان جلیلی میگفتند کارنامه جلیلی منزه و تمیز است در دوگانه با پزشکیان در مناظرات نیز بهتر ظاهر شده است. فارغ از بررسی صحت و سقم ادعای آنها، این جریان تاکید میکرد که حتی در صورت رفتن انتخابات به دور دوم شانس او در مقابل پزشکیان خوب و قابل توجه است.
حال آنکه مخالفان این سناریو معتقد بودند تصویرسازی از جلیلی برای جامعه تصویر تندی است و شانس پیروزی او در رقابت دو سویه با پزشکیان بسیار کم است.
این درگیریها بین حامیان و ستادهای هر دو طرف در حالی رخ داد که از اساس اجماع مقولهای خارج از دست ستادها و نیروهای کف میدان بود و همین درگیریهای شدید بین دو طیف به نوعی انرژی هر دو طرف گرفت و توان رقابتی آنها را در حد و اندازه خود فرسود.
علاوه بر اینکه هر ۴ سناریو بر اساس اعداد و نظرسنجیهایی بود که هر کدام از طیفها آن را مطرح و برجسته میکردند. تمامی این سناریوها تحلیلهایی بر پایه اعداد بود. واقعیت امر این است که جامعه رایدهندگان در جمهوری اسلامی هرگز مکانیکی اداره نشده و نمیشود که با ضرب و تقسیم و جمع بتوان حال رایدهندگان را فهمید. بنابراین به نظر میرسد از ابتدای امر اتکا به این تحلیلها راهبرد اشتباهی بود چرا که تحلیلها هرگز به صراحت برگههای رای سخن نمیگویند.
طرفین نزاع چه گفتند و میگویند؟
هر دو طرف این جریان از روزهای ابتدایی اعلام نتایج نهایی شروع به گله از یکدیگر کردند. همان کاری که صبح روز پیروزی حسن روحانی در انتخابات سال ۱۳۹۲ نیز رخ داد و هر طیف اصولگرا سعی کرد طرف مقابل را مقصر معرفی کند. در نخستین کنش و واکنشها، جلیلی خبری در کانالش منتشر میکند که جلسهای سه نفره با محمدباقر قالیباف و یکی از چهرههای شاخص جبهه مقاومت را منتشر کرد که در آن جلسه بنا بر کنارهگیری رییس مجلس شد و وی قبول نکرده است.
این خبر با واکنش تند قالیباف همراه شد و روز بعد در کانال رسمی ستاد قالیباف بیانیهای درباره برخی اخبار منتشر شده توسط ستاد جلیلی منتشر شد و تصریح کرد که تاکید دلسوزان نظام برای کنارهگیری جلیلی به دلیل بالا بودن قالیباف در نظرسنجیهای دوقطبی همچنین امکان دوقطبیسازی و ایجاد ترس از سعید جلیلی توسط رقیب بود که دیدیم اتفاق افتاد. این کانال مدعی شد که قالیباف در آن جلسه ادعا نکرده است که چون حجت شرعی دارد، کنار نمیرود بلکه آماده کنارهگیری بود اما کنارهگیریاش مساوی با پیروزی رقیب در مرحله اول میشد.
پس از آن بود که علیرضا کمیلی از اعضای ستاد جلیلی در پاسخ به موضوع «جلسه جلیلی و قالیباف در مشهد و تهران پیش از برگزاری دور اول انتخابات»، نوشت: «بنای اجماع همواره بر کنارهگیری افراد دارای رای کمتر بوده است اما این دوره برخی با حدس و گمان میگفتند اگر جلیلی با وجود سه برابر رای بیشتر از قالیباف کنار برود، بهتر است… که ارقام نشان داد اگر دکتر قالیباف کنار میرفت، بعید نبود که همان دور اول هم کار تمام شود.
او همچنین هرگونه خبری مبنی بر تکلیف به جلیلی برای کنار رفتن توسط قالیباف که در ساعات انتهایی آغاز رقابت دور نخست منتشر شده بود را رد و تاکید کرد: « کار به اینجا رسید که دکتر قالیباف فرمودند بنده حجت شرعی دارم برای ماندن… از چه کسانی؟ از آنها که به من تکلیف کردند بیایم! یعنی…!
حمید رسایی نیز همان روزها در واکنش به ادعای پیروزی قالیباف در صورت کنار رفتن جلیلی به تندی به او و حامیانش تاخت و نوشت«به توهین و تخریب یکی از کاندیداها اهمیت ندید. این بندگان خدا بابت پروژه تخریب، قراردادی دارند و مجبورند! بهترین پاسخ برای رای ندادن به قالیباف، نفر چهارم شدن وی بعد از نبویان، ثابتی و رسایی در انتخابات مجلس است، آن هم در شهری که ۱۲ سال شهردار و ۴ سال نماینده و رییس مجلسش بوده».
روزنامه اصولگرای فرهیختگان اینجای کار بود که وارد میدان شد و به جلیلیها تاخت و نوشت: «همان تعبیری که مرحوم ترکان به وزیر کار اسبق گفت. مثلا به اعضای ستادشان امید میدادند «رای روستاها به سمت جلیلی بازگشته است!» که البته چنین نشد. اما بر فرض اینکه این گزاره قرین به صحت بوده باشد، این افراد آیا نمیدانستند که جمعیت روستایی کسری از جمعیت طبقه متوسط برخی شهرهای بزرگ که پای صندوق آمدند هم نمیشود؟ »
استدلالهای طرفداران قالیباف و ستاد او باعث شد تا شوالیه سعید جلیلی وارد میدان شود. امیرحسین ثابتی، نماینده مجلس و مشاور ارشد سعید جلیلی در یادداشتی نوشت که «جلیلی رای بیشتری داشته و طبیعتا باید در صحنه باقی میماند و بعد از پایان دور اول نیز معلوم شد که رای او حدود سه برابر قالیباف بوده است. ثابتی با انتقاد از محمدباقر قالیباف مدعی شده که اگر او «بهنفع جلیلی کنار میرفت، جلیلی میتوانست همان دور اول کار را تمام کند».
در مقابل احمد جانجان، چهره سیاسی و اقتصادی نزدیک به قالیباف در کانال تلگرامی خود نوشت: «درست طبق پیشبینی و انتظارمان! آقای جلیلی ۹۲ را مجددا تکرار کرد! حالا باز برید دست ببرید توی نظرسنجیا و ببرید توی ایتا که به قول خودتون از رای حرام قالیباف بریزه توی سبد رایتون».
در میانه همه این زد و خوردهای رسانهای گفتههای سیدحسن نقوی حسینی، چهرهای که در سال ۱۳۹۲ در ستاد سعید جلیلی بود و طی سالهای گذشته همواره به عنوان حلقه نزدیکان او شناخته میشد اما به یکباره از او برید و به ستاد پزشکیان رفت نیز قابل توجه است. نقوی حسینی در گفتوگو با انتخاب تاکید دارد: «اگر جلیلی هم بهنفع قالیباف کنار میرفت، باز هم پزشکیان پیروز میشد زیرا در مرحله اول، کسانی که به قالیباف و پورمحمدی و پزشکیان رای دادند، بیان کردند که نمیخواهند به جلیلی رای دهند. آرایی که به جلیلی داده شد هم بیان کردند که با قالیباف مخالفند. اگر قالیباف میماند هم باز اصولگرایان شکست میخوردند».
نکته قابل توجه دیگر کنش و واکنش ۴۸ ساعت گذشته بین حامیان قالیباف و جلیلی با توجه به کنارهگیری بایدن از انتخابات ریاستجمهوری است. نزدیکان قالیباف، تیم رسانهای در مجلس و خارج از مجلس با تاکید بر این خبر تصمیم جلیلی بر ماندن در صحنه رقابتها را زیر سوال بردند و او را متهم به بیتوجهی به مصلحت و منافع حزبی و جریانی کردند. در مقابل حامیان جلیلی نیز ساکت ننشستند. واکنش تند مهدی نیکخواه از چهرههای جریان عدالتخواه نمونه روشن این موضوع بود که نوشت: «فقط مونده بود انصراف بایدن از انتخابات امریکا را بزنن تو سر جلیلی که برادران و خواهران نواصولگرای قالیبافی زحمتشو کشیدن. خسته نباشید!»
پیش فرض حامیان سعید جلیلی و محمد باقر قالیباف بر این است که هر دو این دو نفر از جریان اصولگرایی یا با ادبیات جدیدتر انقلابی بودند و باید در مقابل اصلاحطلبان به وحدت و اجماع میرسیدند. از اساس این دو طیف در مقابل با کاندیدای اصلاحطلب نوعی نیروی محرکه را متصور بودند که باید به سمت وحدت پیش میرفت حال آنکه این نیروی محرکه از اساس بعد از سال ۸۴ به نوعی در اردوگاه جناح راست از بین رفته و از اساس امکانی برای رسیدن به وحدت بر مبنای این راهبرد وجود ندارد.
پایگاه خبری عصرایران در یادداشتی در همینباره در روزهای بعد از انتخابات به این شکاف شکل گرفته بعد از سال ۱۳۸۸ نیز اشاره کرده است: «تشدید اختلافات قالیباف و جلیلی با این هدف صورت گرفت که درغیاب اصلاحطلبان خودشان با خودشان رقابت کنند. به این شکل که بعد از ۸۸ و با حذف اصلاحطلبان، اصولگرایان درون خودشان با هم رقابت داشته باشند. منتها یک ضلع آن- احمدینژاد- سر به شورش گذاشت و ضلع دیگر بیش از حد کهنه شده و اصطلاحا بوی نا گرفته بود (سنتیها) و در انتخابات ۹۶ وزن آن با رأی تحقیرآمیز مصطفی میرسلیم مشخصتر شد. با حذف این دو ضلع صحنه برای پایداریها و نواصولگراها باقی ماندند».
واقعیت دوم دیگر بیتوجهی هر دو این طیفها به رخدادهای سالهای پایانی دولت حسن روحانی و حتی بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ است. یادداشت وحید یامینپور در روزهای منتهی به انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۹۲ به خوبی فضای ذهنی اصولگرایان را در آن ایام به تصویر میکشد که پیشبینی کرده بود که در بدترین حالت ممکن رقابت بین سعید جلیلی و محمد باقر قالیباف به دور دوم میرود و در نهایت یکی از چهرههای اصولگرا از صندوق بیرون میآید و یقینا پیروز میدان حسن روحانی نیست و از این حیث نباید نگرانی درباره نتیجه انتخابات داشت.
پیروزی حسن روحانی اما نشان داد که اصولگرایان هر زمان خود را صاحبان و حاکمان بلامنازع افکار عمومی و رایدهندگان دیدند باید نگران نباشند. بعد از این دور از انتخابات در ۴ سال نخست به گله و گلایه بین کاندیداهای جریان اصولگرا گذشت؛ جلیلی که کنار نرفته بود بر رای ایدولوژیک ۵ میلیونی خود تاکید میکرد، قالیباف با انبوهی از گلایهها که در نظرسنجیها اول بوده و باید رقبا به نفع او کنارهگیری میکردند به فکر ساختن حلقه نواصولگرایان افتاد و ولایتی اگرچه سکوت کرد اما محفل نقد و انتقاد شد که در روزهای منتهی به برگزاری انتخابات حتی پاسخ تلفن مرحوم مهدوی کنی را نداده است چرا که نمیخواسته به نفع قالیباف کنار برود.
اگر همین مختصات در سال ۸۴ هم تکرار شد و شورای نیروهای انقلاب نتوانست کاندیدای واحد معرفی کند اما آن زمان پیروز انتخابات محمد احمدینژاد بود و جشن پیروزی «بر اصلاحطلبان» فرصتی برای گلایه باقی نمیگذاشت. سال ۱۳۹۲ اما بازی چه کسی مقصر است بسیار جدیتر از همیشه طرح و پیگیری شد.
پیروزی حسن روحانی کاندیدای مورد حمایت اصلاحطلبان، چهرهای که از جامعه روحانیت مبارز برخاسته بود و سالها در شمایل اصولگرایی بود و به مرور از این اردوگاه فاصله گرفته بود آن هم با حمایت جناح رقیب آنقدر سخت و سنگین بود که حالا باید مقصر آن شناخته میشد. گسلهای فکری و گفتمانی اصولگرایان که امروز عمیق شده از همان زمان شروع شد و با چند مولفه بسیار عمیقتر از قبل شد.
نخستین تمایز غیرقابل بازگشت تفکیک گفتمان دو طرف از یکدیگر بود. جریان قالیباف به سمت ساخت حلقههای جدید و تاسیس نواصولگرایی رفت و با گفتمان کار آمدی و کار جهادی سعی کرد تا در غیاب شیوخ سنتی اصولگرا سکانداری این جریان را در دست بگیرد.
در مقابل سعید جلیلی از پذیرش هر مسوولیتی خودداری و با راه اندازی آن چه دولت سایه میخواند تلاش کرد سازوکار سیاسی و رقابتی خاص خود را ایجاد کند. از همین برهه گفتمان سیاسی هر دو طرف بهشدت متمایز شد و اگرچه رگ و ریشه و شناسنامه هر دو آنها اصولگرایی بود اما گفتمانها به اندازهای در جزییات و مسائل روز از هم فاصله گرفت که دیگر نقطه مشترک دو طیف تنها یک چیز بود: «دشمنی با اصلاحطلبان».
جلیلی با پیروزی سید ابراهیم رییسی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۴۰۰ سعی کرد تا از محمد باقر قالیباف که ریاست مجلس را به دست آورده بود جلوتر حرکت کند. او در عین نزدیکی ایدئولوژیک و سیاسی با نیروهای پایداری هم در مجلس به جدیترین رقیب و طرف اختلافنظر با قالیباف تبدیل شد هم با اعزام نیروهای خود به داخل دولت رییسی به شکلی واضح و مبرهن بخشهای اجرایی دولت و بدنه انسانی را از آن خود کرد.
از این قسمت درگیری بین دو طیف اگرچه مخفی بود اما بهشدت ریشهدار شد. طیف قالیباف و جلیلی مدیون الطاف شورای نگهبان در ردصلاحیت گسترده اصلاحطلبان و نیروهای غیراصولگرا در چند دوره انتخابات تصور کردند مساله اصلیشان نه «تلاش برای رسیدن به وحدت در غیاب رقیب» که «پیروزی بر دیگری به عنوان رقیب» است.
در همین ایام طیفهای اصولگرا از دو قطبی تکنوکراتها- قالیبافیها- و بنیادگراها- پایداری و جلیلیون- خارج شد و چهرههای تازه نفستر اصولگرا سر برآوردند وبزرگ شدند، برای خود تشکیلات و حلقههای سیاسی جدید تاسیس کردند. تشکلهایی که اگرچه هر کدام با یکی از این دو طیف هم پوشانیهایی داشتند اما خود بسیار بیش از هر دو این طیفها مدعی بودند و حتی شروع به ساختارسازی و اراه گفتمانهای جدیدتری کردند.
نتیجه کار این شد که هر دو این طیفها بدون کوچکترین نشانی از تشابه و تفاهم خود را در چهارچوب سیاسی و انتخاباتی جبهه انقلاب قرار دادند و به دنبال وحدت رفتند تا رقیب مشترک در انتخابات پیروزی نشود حال آنکه با بررسی صحنه رقابتهای ریاستجمهوری به خوبی واضح است که از اساس رقابت بین سه طیف بوده است نه دو طیف.
به بیان دیگر شاید بتوان اینگونه تصور کرد که از اساس با این تفاوتهای گفتمانی و رفتاری و عملکردی از اساس امکان وحدت بین این دو طیف وجود نداشت و انگیزه اصلی حامیان دلخور هر دو طرف را زیر سوال میبرد.
نباید از نظر دور داشت که در شرایطی که اصولگرایی سنتی پایان یافته است و از تشکلهایی مثل جامعتین در تصمیمگیریهای انتخاباتی نام و یادی آورده نمیشود، در زمانی که چندین تشکل رقیب و همپای جمنا و شانا تشکیل شده مدل سنتی رقابت با اصلاحطلبان دیگر برای جریان اصولگرا کارآمد نیست. کما اینکه دوره هراساندن بدنه مردمی و رای اصولگرا از روی کار آمدن چهرهای نزدیک به اصلاحطلبان نیز گذشته است.
با مرور آنچه در یک دهه گذشته در جریان اصولگرا رخ داده حتی در مورد وحدت احتمالی این طیفها در آینده نیز ابهامات جدی وجود دارد. منطقیترین رویکرد برای طیفها و جزیرههای فعلی در چهارچوب نام اصولگرایی شاید قبول یکدیگر به عنوان طیفهای مستقل باشد. عبور از ادبیات ایدئولوژیک زده و رویایی تصمیمی است که هر دو طرف باید اتخاذ کنند که با این حجم از گلایه دور از ذهن است.