بر اساس تحقیقات جدید، صحبت کردن به زبانی که دارای کلمات مختلف در مورد سایههای مختلف رنگ است به مغز این امکان را میدهد که آن سایهها را سریعتر از استفاده از زبانی که تنها یک کلمه برای آن رنگ دارد، درک کند. یافتهها بر تعامل مهم بین زبان و ادراک تأکید دارند.
به گزارش ایسنا، چشمان ما میتوانند میلیونها رنگ متمایز را ببینند. با این حال، وقتی صحبت از زبانی که برای توصیف آنها استفاده میکنیم، به میان میآید، ما تا حدودی محدود هستیم و برخی از زبانها ما را بیش از سایرین محدود میکنند.
به نقل از نیواطلس، به عنوان مثال، در زبان انگلیسی ۱۱ کلمه رنگی اصلی وجود دارد: سیاه، سفید، قرمز، سبز، زرد، آبی، قهوهای، نارنجی، صورتی، بنفش و خاکستری. زبان روسی دو کلمه برای آبی دارد یک کلمه که برای توصیف سایههای روشنتر استفاده میشود و یک کلمه که برای رنگهای تیرهتر استفاده میشود. این در حالی است که، اگر به زبان نروژی صحبت بکنید، به یک کلمه اصلی برای توصیف رنگ آبی محدود می شوید.
در مطالعه جدیدی که توسط دانشگاه علم و صنعت نروژ(NTNU) و دانشگاه اسلو(UiO) انجام شد، محققان دریافتند که صحبت کردن به زبانی که چندین کلمه برای سایههای رنگی مختلف دارد به مغز این امکان را میدهد که سایهها را سریعتر از فردی که با زبانی که فقط یک کلمه دارد صحبت میکند، درک کند.
میلا دیمیتروا ولچانووا(Mila Dimitrova Vulchanova)، استاد آزمایشگاه اکتساب و پردازش زبان دانشگاه علم و صنعت نروژ و یکی از همکاران این مطالعه، میگوید: مطالعه ما نشان داد که توانایی شرکتکنندگان دوزبانه برای تمایز قائل شدن بین سایههای مختلف رنگ تحت تأثیر زبانی است که هنگام انجام کار استفاده میکردند.
ولچانووا ادامه میدهد: نتایج ما همچنین به پیوند پویای بین زبان و شناخت اشاره دارد، یعنی توانایی مغز برای دریافت، پردازش و بیان اطلاعات. تحقیقات نشان میدهد که این یک فرآیند دو طرفه است. این بدان معناست که زبان میتواند مقولههای شناختی را فعال کرده و بر آن تأثیر بگذارد، و برعکس، مکانیسمها و مقولههای شناختی بر زبان تأثیر میگذارند.
محققان ۱۰۶ شرکتکننده در مطالعه را که دو زبانه لیتوانیایی-نروژی بودند یا فقط لیتوانیایی یا نروژی(تک زبانه) صحبت میکردند، انتخاب کردند. همه شرکتکنندگان وظیفهای را انجام دادند که در آن از آنها خواسته شد تا بین سایههای مختلف رنگ آبی در مقیاس یک تا ۲۰ تمایز قائل شوند.
محققان از شرکتکنندگان خواستند تا قبل از شروع کار تشخیص رنگ، هشت رقم تصادفی گفته شده را به خاطر بسپارند. کار تمایز رنگ بدون تداخل کلامی نشان دهنده شرایط کنترل آزمایش بود.
آنها دریافتند که درک رنگ شرکت کنندگان دو زبانه تحت تأثیر زبانی است که آنها در طول انجام این کار استفاده میکنند. «اثر دسته رنگ» زمانی که کار تشخیص رنگ با استنتاج کلامی زبان لیتوانیایی انجام شد، دیده شد. به زبان ساده، شرکتکنندگان دوزبانه زمانی که به زبان لیتوانیایی فکر میکردند، سریعتر بین رنگهای آبی روشن و تیره تمایز قائل میشدند، مزیتی که وقتی به نروژی فکر میکردند از بین میرفت.
شرکتکنندگان لیتوانیایی تک زبانه همچنین یک اثر دسته رنگی نشان دادند، در حالی که نروژیهای تک زبانه آن را نشان ندادند، که نشان میدهد کسانی که از زبانی با دو کلمه برای آبی استفاده میکنند، میتوانند سایههای مختلف را سریعتر از کسانی که از زبانی با تنها یک کلمه برای آبی استفاده میکنند، توصیف کنند.
وولچانوا میگوید: این نتایج از این ایده پشتیبانی میکند که زبانی که ما استفاده میکنیم میتواند بر درک ما از رنگها تأثیر بگذارد و این پیوند، بسیار پویا و وابسته به فعالسازی در مغز است. این نشان میدهد که زبان نه تنها نحوه ارتباط ما در مورد رنگها را شکل میدهد، بلکه بر دستههای رنگی که در دوران کودکی در مغز تثبیت میشوند نیز تأثیر میگذارد و این میتواند مستقیما بر نحوه درک ما از سایههای رنگ تأثیر بگذارد.
انسانها نمادهای خاصی را به رنگها نسبت میدهند که ما از نظر زیستی، فرهنگی و شخصی به آنها پاسخ میدهیم. به عنوان مثال، قرمز رنگ خون است و اغلب نه تنها به عشق بلکه به خطر و پرخاشگری توصیف میشود. ارتباط آن با خطر به این دلیل است که علائم توقف در سراسر جهان قرمز هستند.
آبی اغلب نماد آرامش و ثبات است، اما همچنین میتواند نشان دهنده غم و اندوه و افسردگی باشد. رنگ زرد میتواند با شادی و آفتاب، بزدلی یا ترس همراه باشد و همچنین برای علائم هشدار دهنده، اتوبوسهای مدرسه و تاکسی استفاده میشود. بنابراین، رنگ به طور جدایی ناپذیری با روانشناسی، علم و احساسات مرتبط است.