عصر یکشنبه بیست و یکم مردادماه سال یکهزار و چهارصد و سه، هفتصد و شصت و دومین شب مجله بخارا به شب «ابولقاسم لاهوتی و صدرالدین عینی » اختصاص یافت.
این شب که به مناسبت انتشار کتاب «نامه های ابوالقاسم لاهوتی و صدرالدین عینی» به کوشش محسن فرح بر در تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد سخنرانان: علی اشرف مجتهد شبستری، مسعود عرفانیان، گودرز رشتیانی، لادن عالم پور، محسن فرح بر و علی دهباشی به سخنرانی پرداختند. و پیام تصویری عبدالخالق نبوی پخش شد و بهادر نظیر معاون سفیر تاجیکستان در ایران پیام نظام الدین زاهدی را قرائت کرد.
در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس از کتاب «نامههای ابوالقاسم لاهوتی و صدرالدین عینی» چنین گفت:
"در نامهنگاری میان ابوالقاسم لاهوتی، شاعر و کنشگر سیاسی ایرانی که در پی یک شورش نافرجام سیاسی در زمستان ۱۳۰۰ خورشیدی به اتحاد شوروی گریخت و صدرالدین عینی، ادیب نامدار و بنیانگذار ادبیات معاصر تاجیکستان که در کتاب «نامههای ابوالقاسم لاهوتی و صدرالدین عینی» ارائه شده است، گذشته از دوستیها و علائق ادبی آن دو، از وضعیت سیاسی شوروی و شرایط جامعۀ تاجیکستان نیز تصویری بهدست میآید.
در کنار ترس و وحشت حاصل از یکّهتازیهای استالین و امواج پیدرپی تصفیههای سیاسی که قاب اصلی این تصویر را تشکیل میدهد، از سعی و تلاشهای رستمانۀ ابوالقاسم لاهوتی و صدرالدین عینی میخوانیم برای حفظ زبان پارسی در منطقۀ ورارود و ساختن جمهوری نوبنیاد تاجیکستان."
سپس محسن فرح بر از فراز و نشیب انتشار کتاب «نامه های ابوالقاسم لاهوتی و صدرالدین عینی» چنین بیان داشت:
"آشنایی من با لاهوتی به دوران دانشجوییم برمی گردد که در دانشگاه رازی کرمانشاه بودم و مدتی در محله هبرز دماغ زندگی کردم. محلهای که زادگاه لاهوتی بزرگ بود. بنابراین اولین بار من با نام لاهوتی در دوران دانشجویی آشنا شدم تا اینکه به تاجیکستان رفتم و به عنوان کارشناس فرهنگی سفارت ایران مشغول به فعالیت شدم و آنجا بود که متوجه شدم لاهوتی چقدر نزد تاجیکان محبوب هست و محبوبیت دارد.
با آثار استاد صدرالدین عینی پیشگام و بنیانگذار ادبیات معاصر فارسی- تاجیکی که آشنا شدم متوجه شدم این دو بزرگوار با هم خیلی رابطه عمیق و رابطه دوستی پایداری داشتند که برکات زیادی داشته است. نامههای این دو بزرگوار در تاجیکستان چاپ شده بود اما به الفبای سیریلیک الفبایی که برای ما ایرانیها ناآشنا و بیگانه است به همین خاطر تصمیم گرفتم که این نامهها را به خط فارسی یا به گفته عزیزان تاجیک خط نیاکان نویسه گردانی و در ایران چاپ کنم.
این کتاب اولین بار به همت مرحوم پروفسور عاصمی سال ۱۹۷۸ چاپ شده بود و تا همین سال ۲۰۲۳ میلادی هم در تاجیکستان چاپ شده است. تمام چاپهای این کتاب رو بررسی کردم و ایراداتش را برطرف کردم تا اینکه تونستم به اصل نامه ها دسترسی پیدا کنم و به اصل دست خط عینی و لاهوتی به الفبای فارسی که واقعاً یک گنجینهای هست برای ما علاقمندان به زبان فارسی.
برای اینکه صرفاً چاپ فقط خود نامه نباشه از بزرگان ایران تاجیکستان خواهش کردم که سر سخن و مقدمه بنویسند. از استاد عبدالخالق نبوی که یکی از بزرگترین عینیشناسان و لاهوتیشناسان تاجیکستان هستند خواهش کردم که مقدمه بنویسند. از پروفسور عبدالنبی ستارزاده که عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی هستند استاد رستم وهاب که عضو فرهنگستان هستند خانم دکتر مطلوبه میرزا یونس که خواهر فرزانه خجندی شاعر صاحبنام تاجیکستان هستند از دانشگاه بابا جان غفورف زحمت کشیدند.
و از ایران هم استاد کاوه بیات که دبیر مجموعه تاریخ نشر شیرازه هستند و استاد عرفانیان پژوهشگر بزرگوار ایرانی مطالبی نوشتند. از سیسیلیا بانو همسر ابوالقاسم لاهوتی هم توانستم مطلب خیلی زیبا در بایگانی کتابخوانی ملی تاجیکستان پیدا و نویسه گردانی کنم و همچنین یک خاطره بسیار زیبا از کمال عینی فرزند بزرگ صدرالدین عینی درج شد که بسیار خاطره زیبایی هست و یک مصاحبه خیلی خاص هم از کمال عینی توسط سلمان برهان خبرنگار معروف تاجیک.
بعد از آن نامهها را گذاشتم و واژگان دشوارش رو برای خوانندههای محترم ایرانی تشریح کردم و در انتها هم گاهشمار زندگی لاهوتی رو گذاشتم و عینی که داخلش مطالب خیلی قابل توجه است برای پژوهشگرها و در انتها هم عکسهای نادری رو گذاشتم از استاد لاهوتی و استاد عینی که از لیلا لاهوتی گرفتم.
آخرین فرزند لاهوتی که در مسکو در قید حیات هستند و استاد شرق شناسی دانشگاه دولتی مسکو و از زائور داخته عکاس و فیلمبردار نامور تاجیکستان که ایشان ایرانی تبار هستند و همچنین آقای ایرج عینی نوه سعدالدین عینی بخشی از این عکس ها را در اختیار من قرار دادند. بسیار خوشحالم که این نامه ها چاپ شد و در اختیار علاقمندان هست."
در ادامه بهادر نظیر معاون سفیر تاجیکستان در ایران متن پیام نظام الدین زاهدی (سفیر تاجیکستان در ایران) را قرائت کرد:
"استادان و فرهیختگان گرامی، قبل از همه به جناب استاد علی دهباشی بانی فرهنگ فارسی و پیوندگر دو ملت دارای یک تاریخ گذشته و برای سازماندهی شب ابوالقاسم لاهوتی و صدرالدین عینی تشکر ویژه اظهار می کنم. تقریبا در دو ماه قبل هجدهین ژوئن امسال شب استاد عینی را برگزار نمودند که بنده در آن برنامه درباره مقام و خدمات استاد علامه صدرالدین عینی در بنیانگذار ادبیات و فرهنگ جدید ملت تاجیک و تفصیل سخنرانی کرده بودم. اطمینان کامل دارم که برنامه امروز نیز مثل برنامه گذشته در معرفی شایسته دو ابر مردی ادب و فرهنگ تاجیکستان در قرن بیستم میلادی استادان صدرالدین عینی و ابوالقاسم لاهوتی نقش موثر و سازنده باقی خواهد گذاشت.
استاد عینی به شکل معروفترین شخصیت فرهنگی تاجیکستان هستند که نام نکوهشان در ایران معروف و مشهور است و اغلب آثارشان نیز در ایران به خط فارسی منتشر شده و موارد توجه محققان و پژوهشگران ایرانی قرار گرفته است. کتاب نامههای ابوالقاسم لاهوتی و صدرالدین عینی که اخیرا با تلاشهای جناب محسن فرح بر پژوهشگر پرتلاش در انتشارات شیرازه به نشر رسید امروز ما را گرد این خانه معنوی جمع آورد که یاد از این دو استاد سخن و مربی جوانان نمایند.
دوستی این دو بزرگوار همانند دوستیهای صمیمانه و زبانزد بزرگان گذشته ما مثل عبدالرحمان جامی و امیر علی شیر نوایی بر سر زبانهاست. معلوم است که نامه نگاری بخشی از فعالیت روزانه ماندگار استاد عینی بود و نامههای ایشان به میرسعید میر شکار، استاد میرزا تورسن زاده، دهاتی و دیگران نه تنها جزئی از زندگی ادب ایشان بلکه تجسم فضای ادبی و اجتماعی و تاریخی روزگار استاد است.
این نامهها صرف نامههای شخصی و خانوادگی نیستند اگرچه به مسائل خانوادگی و احوالپرسی عزیزان نیز اختصاص مییابند. استاد عینی با آن دید آینده نگر مطمئن بودم که این ها روزگاری مال تاریخ میشوند و اندیشههای ایشان را می توان در لابه لای این اوراق دریافت. در ۱۰۰ سطر سطر نامههای صمیمانه عینی و لاهوتی وضعیت فرهنگی مسائل تاریخ ادبیات حفظ زبان از کاستیها روابط علمی و ادبی موضوعات لغت نگاری اصلاحات آفرینی آشنایی از تالیفات یکدیگر ذکر شخصیتهای مطرح فرهنگی منعکس شدهاند و ما را با فضای ادبی و فرهنگی آن روزگاران آشنا میسازند.
استادان بزرگ نهایت هنر را در نامه نگاری به خرج دادند و با در نظر داشت ارزش ادبی و تاریخی و فرهنگی نامههای عینی و لاهوتی موضوع انتشار نامههای این دو غافله سالار هنوز در نیمه دوم سالهای پنجاهم عصر گذشته مطرح گردیده است. نخستین بار چندی از این نامهها توسط کمال عینی فرزند برومند استاد عینی در مجله شفق سرخ در سال ۱۹۵۶ شماره هفتم منتشر شد.
بعدها دکتر خورشیده عطاخانوا دانشمند روان شاد چند بار در سالهای ۱۹۷۸ تا ۲۰۱۷ به این موضوع توجه عمیق نموده و در ۵ کتاب آنها را منتشر نمودند. آخرین بار سال گذشته کتاب مکتوبهای استادان مذکور را در ۶۶۴ صفحه و به زیور طبع آراستند که به مناسبت صد و چهل سالگی قهرمان تاجیکستان انجام داد.
محسن فرح بر اقدام تاثیر برانگیز انجام دادند و بار نخست این نامههای ارزشمند را با حروف فارسی در دسترس خوانندگان ایرانی قرار دادند. این کتاب چندین ویژگی دارد که به برخی از آنها اشاره تلویحی میکنم: روی نامهها خوانش صحیح و درست، حرکت گذاری شیوه صحیح نوشت و تلفظ، نشانه گذاری بر اساس شیوه نگارش فرهنگستان زبان و ادب فارسی انجام شده و مرتب واژگان دشوار را شرح و توضیح داده اند گاه شمار زندگی دو ابر مرد عرصه ادب و زندگینامه اشخاصی در نامهها آمده، واژگان اقتباسی کتابنامه و نمایه را آورده و به حسن کتاب افزوده اند.
همچنین کتاب با مقالات پربار استادان عبدالخالق نبوی، عبدالنبی ستارزاده، رستم وهاب و همسر استاد لاهوتی و کمال عینی زینت یافته و عکسهای نادر این دو بزرگوار منتشر شدند و بار اول در این کتاب جای داده شدند. درباره ویژگیها و ارزش این کتاب هر چقدر بگوییم کم است که خواننده باهوش به محض ورق زدن صفحات آن دنیایی از معنی را در پیش نظر مجسم میسازد. در فرجام نقش این کتاب ارزشمند را که از دوستی نمایندگان برجسته دو ملت حکایت میکند صمیمانه شادباش میگویم و برای تدوینگر کتاب نیرو توانایی بهشت و پیش آرزومند و جمع این محفل نیز اظهار تشکر دارم.
سلامت باشید."
سپس علی اشرف مجتهد شبستری از زندگی ابوالقاسم لاهوتی چنین گفت:
"به نام خداوند جان و خرد از این برتر اندیشه برنگذرد
جای آقای دکتر زاهدی هم خالی هست. از من خیلی سلام گویید به ایشان. معمولا در این جلسات ایشان را ملاقات میکنیم و افتخار داریم که سفیر تاجیکستان یکی از فرهیختگان بزرگ تاجیکستان است. آقای زاهدی نعمتی برای ایران هست که در این شرایط توانسته اند روابط را ارتقا ببخشند. ویزا هم برداشته شد. امیدواریم یک مقدار هم قیمت بلیت ها پایین بیاید. با دکتر زاهدی صحبت کردم و گفتم که اینطور نمی شود. معمولا کسی که علاقهمند است به تاجیکستان برود حتما جزو فرهنگیان است. انشالله باید راهی پیدا کنیم مخصوصاً برای اساتید زبان فارسی و تاریخ. صحبت هم شده و نهایتا در مورد بلیت هم تخفیفاتی داده می شود.
آقای دکتر عرفانیان قسمتی که در مجله بخارا به صورت مرتب کتابهای تاجیکستان و مقالات را معرفی میکند مغتنم هست و باید هم به ایشان و هم به جناب دهباشی تبریک گفت. در مورد رابطهای که بین لاهوتی و عینی هست و نامههایی که مبادله شده صحبت می کنم. رابطه بین لاهوتی و عینی بر اساس ایده آل های مشترک ادبی و انقلابی آنها شکل گرفته بود.
هر دو به عدالت اجتماعی متعهد بودند و در تحول فرهنگی و سیاسی آسیای مرکزی و ایران نقش داشتند. مکاتبات آنها احترام متقابل و پیوند عمیق فکری میانشان را نشان میدهد. لاهوتی که پس از فرار از ایران به دلیل فعالیتهای سیاسی اش در تاجیکستان مستقر شد در عینی یک همفکر پیدا کرد.
عینی که قبلاً به عنوان یک شخصیت ادبی مطرح شده بود لاهوتی را به حلقههای ادبی شوروی خوش آمد گفت. نامههای آنها که در دهه های ۲۰ و ۳۰ میلادی مبادله شد که بینشی ارزشمند در مورد دیدگاههاشان در ادبیات، سیاست و نقش روشنفکران در جامعه ارائه می دهد. نامههای بین لاهوتی و عینی سرشار از محتوای غنی هستند که به موضوعات مختلفی از روندهای ادبی تا تحولات سیاسی در منطقه میپردازند.
آنها اغلب اشعار خود را به اشتراک میگذاشتند و دیدگاههاشان را در مورد اینکه چگونه ادبیات میتواند به عنوان ابزاری برای تغییر اجتماعی خدمت کند بحث میکردند.
به عنوان مثال لاهوتی در نامههایش اغلب تحسین خود را از تلاش های عینی از زبان و فرهنگ تاجیک ابراز میکرد. عینی هم به نوبه خود از اشعار انقلابی لاهوتی و تلاشهای او برای الهام بخشیدن به تودهها ستایش میکرد. مکاتبات آن ها به چالشهایی که به عنوان نویسنده در یک محیط سیاسی پر تنش با آن مواجه بودند اشاره دارد. جایی که آثار آنها باید با پیچیدگیهای ایدئولوژی شوروی سازگار میشد. این نامهها فقط مبادلات شخصی نیستند بلکه اسناد تاریخی نیز هستند که نگاهی به جریانهای فکری آن دوران ارائه می دهند.
آنها نشان میدهند که چگونه این دو شخصیت علی رغم پیشینه متفاوتشان در تعهدشان به ادبیات و عدالت اجتماعی به هم نزدیک شدند. رابطه بین لاهوتی و عینی فصل مهمی در تاریخ ادبیات فارسی زبان و تاریخ فکریست. مکاتبات آنها بر ارتباطات فراملی میان روشنفکران در اوایل قرن بیستم و تعهد مشترکشان به استفاده از ادبیات به عنوان ابزاری برای ترویج تغییرات اجتماعی و سیاسی تاکید میکرد.
لاهوتی تا ۱۸ سالگی حدوداً یک آدم عرفانی بوده زمانی که ایشان به سن جوانی میررسد تحولات داخل ایران خیلی تند و تیز بوده در یکی از نامههایش نوشته مادرم خودش هم نمیدانست که کدام وقت با بابایم به کرمانشاه آمدهاند. نام پدرم احمد بود و در ایام جوانی شعر میگفت.
از انقلابی های قدیمی که در دست این یا آن حکومت نابود شده بودند فقط من زنده مانده بودم. دارای شغلی و نفوذی بودم. گناه من این بود که کله شق بودم و به جز ایران هیچ چیزی را نمیپرستیدم.
با کمال افتخار می گویم که از هیچ دولتی پول قبول نکردم و به هیچ دولتی تکیه ننمودم مگر به خلق ایران. با این سبب دولت خارج پرست ایران وظیفه خود میدانست که مرا نابود کند. بعد دیگر اوج گیری جنبش مشروطه است و تحولات سریع منطقه و لاهوتی هم که جزو چهرههای انقلابی بود اشعارش آتشین می شود.
در آن زمان شعرایی بودند مثل فرخی یزدی، اشرف الدین حسینی یا گیلانی و همینطور عارف قزوینی که بیشتر اشعارشان انقلابی بوده است. در ۱۹۲۰ لاهوتی از اعضای حزب کمونیست ایران بوده در ۱۲۹۰ که نیروهای مرزی ایران تحت فرمان افسران سوئدی فعالیت داشتند مدتی به ژاندارمری پیوست و با گروه افسران انقلابی ارگان امنیه همراه شد. از قرار سوء تفاهمی پیش می آید که حکم اعدامش صادر می شود و به اجبارا از وطن فرار می کند و آن زمان به قفقاز می رود.
در آنجا شاعری بود معروف به علی اکبر صابر تحت تاثیر اشعار او قرار می گیرد و نهایتاً نوشتن اشعار طنز و فکاهی را یاد میگیرد. البته باز مجدداً به ایران می آید و در تبریز به کار خود بازمی گردد ولی باز شورش لاهوتی در تبریز رخ می دهد. خود یکی از فعالان اصلی آنجا بوده که از ایران فرار می کند به اتفاق چند نفر از افسران به شوروی می رود. البته اشعاری که در ارتباط با ظلم و جور شاهی آن زمان هست حتماً دوستان در اسناد و در اینترنت می توانند ملاحظه بفرمایند. لاهوتی از ویرانی و بی سر و سامانی ایران اندوهگین بود.
سرانجام سر از تاجیکستان درمی آورد. در ۱۹۲۴ با تاسیس جمهوری خودمختار تاجیکستان یکی از نخستین کارهایی که رئیس وقت شورای وزیران خلق عبدالقادر کرده بود این بود که به استاد صدرالدین عینی سفارش داد تا کتابی به نام نمونه ادبیات تاجیک تالیف کند.
عینی میگوید که با جان و دل قبول کردم. ابوالقاسم لاهوتی در پیشگفتار این کتاب اشاره کرده که استاد عینی برای یافتن بعضی از نسخههای خطی شاعران تاجیک بسا روزها که به در و کوچه و به در دربدر و کوچه به کوچه رفته تا آن ها را یافته و به دست آورده و در نتیجه زمینه حاضری برای تنفیذ و تحلیلات ادب تاجیکستان آماده نمود.
استاد عینی نیروی بزرگ جسمی روحی داشت و میتوانست آن را برای اجرای به قول خودش فرموده تاریخ به کار برد. او نمونه ادبیات تاجیک را خیلی زود به پایان رسانید. لاهوتی آن را در مسکو در ۱۹۳۶ به سرعت چاپ کرد. لاهوتی در آن زمان در نشریات مرکزی خلقهای شوروی کار میکرد.
وی در چاپخانه در حروچینی و نمونه خوانی و غلط گیری های نمونه ادبیات تاجیک شرکت داشت. از همان هنگام دوستی عینی و لاهوتی مستحکم شد و تا آخر عمر برای خدمت به مردم تاجیک همکاری کردند. آن زمان متاسفانه در مورد تاجیکها بسیار ظلم شده بود و پانترکیست ها و روسها اجازه نمیدادند که آن ها به زبان فارسی صحبت کنند و اصلاً بگویند که ما زبانی داریم.آن ها می گفتند زبان فارسی برای ایران هست و به شما هیچ ارتباطی ندارد.
اگر صحبت می شود که زبان ادبیات و تاجیکان به چه شکلی با چنگ و دندان نگهداری شده آدم متوجه می شود که ما چه نعمتی داریم و گاهی توجه نمیکنیم.
چون لاهوتی مقام سیاسی بالایی داشت توانست عینی را از بسیاری از مشکلات و تهدیدها رهایی بخشد. او همچنین با همکاری همسرش شاهنامه را از به زبان روسی ترجمه کرد. چند سال پس از مرگش در مسکو به چاپ رسید.
لاهوتی اولین دستگاه چاپ را به تاجیکستان آورد و برای تاسیس نشریات هم کوشید و مدیر نشریات هم بود. لاهوتی برای مردم تاجیکستان احترام بالایی دارد و موزه ای و سالن تئاتر لاهوتی هم هم به اسمش هست. مجموعه نامه های استاد لاهوتی در ۱۳۸۳ با کوشش خانم خورشیده عطاخانوا آماده شد و به چاپ رسید.
انتشار نسبتا مفصل نامههای خصوصی ابوالقاسم لاهوتی که به عدهای از ادیبان و روشنفکران تاجیک نوشته شده به خواننده دید تازهای از روزگار این پشتیبان و دلسوز اهل ادب تاجیک می دهد.
ویراستار در مجموعه در پیشگفتار آورده است که نامههای لاهوتی بدون سانسور و ملاحظههای سیاسی به طبع میرسند. خصوصاً بعد از حادثه ۱۹۳۷ اوج جنایات استالین نسبت به افضلیت حکومت شوروی و حزب کمونیست شبهه پیدا میکند.
در مورد عینی هم همین وضعیت بوده و آقای سعیدی سیرجانی راجع به عینی مطلبی در این مورد گفته اند. در ابتدا هم لاهوتی و هم عینی هر دو مجبور بودند با شرایط زمان و کمونیسم بسازند ولی در دلشان این چنین نبوده است.
زمانی که در تاجیکستان بودم سری زدم به نسخ خطی وقتی دست نوشتههای لاهوتی را به من نشان دادند احساس کردم که از میانه عمرش آرام آرام از اعتقاداتی که در ابتدای زندگیش داشته برمیگردد. وقتی داشتند از دنیا می رفتند پرستاری صراحتا می گوید که من دیدم که اشهدش را گفته است.
ما در ارتباط با لاهوتی و این حلقه وصل بین ایران و تاجیکستان بی توجه بودیم.
سال ۹۶ در تاجیکستان جلسهای گذاشته شد و اساتیدی بودند به اتفاق نویسندگان و همینطور آکادمی علوم رودکی. شرکت کنندگان پیشنهاداتی کردند که فکر میکنم که ما هم بد نیست که به این توجه کنیم:
با گذشت ۶۰ سال از درگذشت این شاعر انقلابی و میهن پرست ایرانی و تاجیک صفحات زیادی از کارنامه سیاسی ادبی او همچنان ناروشن مانده است. اشعار عرفانی لاهوتی که در دوران جوانیش مینوشت و اینکه چگونه جهانبینی او و آثارش متحول شد و از عرفان به جریان انقلابی کمونیست رسید نیازمند به تحقیق است.
دیگر مسئلهای که باید بررسی شود اشعار عاشقانه لاهوتیست در شعر عاشقانهاش انسانی تر طبیعیتر و شاعرتر است. از مسائل دیگر لاهوتی و فردوسی، لاهوتی و ایران و دیدگاههای دیدگاه ایرانیان نسبت به لاهوتی است که باید تحقیق و بررسی شود. مسئله دیگر لاهوتی و استالین است. اگر امروز بایگانیهای استالین رو زیر رو کنیم آنجا نامههای لاهوتی است.
تصمیمات استالین در مورد نامه های لاهوتی هست. مثلاً نامه هایی از لاهوتی به استالین چاپ شده بود که به مناسبت روابط اهل سیاست وقت تاجیکستان نسبت به لاهوتی روشنی میاندازد. کلیه آثار نامهها و اسناد مربوط به لاهوتی از بایگانی مسکو، جمهوری آذربایجان، گرجستان، سمرقند، بخارا، تاشکند و ترکیه جمع آوری و فهرستی از آثار و نوشتههای او و مقالات نوشتههای دیگران درباره لاهوتی منتشر شود.
به جز این تحقیق در بایگانیهای مقامات نظامی امنیتی که استاد لاهوتی گویا با آنها همکاری داشته است خیلی از مسائل مربوط به تاریخ خلق تاجیک، ادبیات و فرهنگ تاجیک بخصوص به جمهوری مستقل تبدیل شدن تاجیکستان را روشن میکند و در سالهای ۳۰ ام میلادی در مجلسهای هیئت رئیسه مقامات دولتی و حزبی و سیاسی تاجیکستان همیشه سه عضو افتخاری استالین، مولوتف و لاهوتی انتخاب میشدند.
یعنی استاد لاهوتی اینقدر مقام بالایی داشته اند. روزهایی که لاهوتی از ایران فرار میکند کارگزاری های ما در خارج از کشور مسلماً نوشتههایی دارند. البته دیوان لاهوتی توسط۱۳۵۸ استاد احمد بشیری چاپ شد. و زندگی و آثار لاهوتی بدون تعصب و پیش داوری و با نظر داشت شرایط زمانی و مکانی مورد نقد و بررسی قرار گرفت تا به سوالات مطرح شده پاسخ داده شود و رفع ابهام گردد. بیتردید با عنایت به اینکه لاهوتی به عنوان یک ایرانی خدمات فراوانی به تاجیکان و فرهنگ مشترک انجام داده و این گونه تحقیقات در تحکیم و تقویت روابط دو کشور نیز میتواند موثر باشد.
همچنین موجب روشنگری بیشتر در مورد وضعیت سیاسی اجتماعی کشورمان و نیز روابط ایران و شوروی میگردد و به جا هم خواهد بود که اگه مستندسازان فیلمی درباره لاهوتی بسازند.
استاد عینی پس از سالهای دهه ۴۰ حقیقت را در مییابد و پی میبرد که جامعه کمونیستی شوروی جامعهای نیست که به درد مردم زحمتکش بخورد. اینجا جامعه و رژیم فرهنگ پرور نیست به همین سبب از مداحی و ستایش این جامعه روی برمیگرداند. پس از سالهای ۴۰ عینی بیشتر به خلق آثار علمی و تحلیلی پرداخت و درباره رودکی، ابن سینا ، فردوسی و ادیبان گذشته مقالات و رسالات بسیار تالیف کرد. استاد سعیدی سیرجانی مینویسد مرد آزاده نخواسته است در مداحی مسند نشینان و دستگاه جبار استالین به همان نکبتی آلوده شود که مداحان دربار امیر بخارا آلوده شده بودند و این پرهیز در حد خود کم فضیلتی نیست."
علی دهباشی در ادامه سخنان ایشان افزود:
" به علت کمبود وقت ارجاع میدهم شما را به فیسبوک و سایت بخارا و به خاطرات خانم سیسیلیا که به زبان روسی است و خانم زینب یونسی ترجمه کرده اند و با خانم لیلا دختر لاهوتی مصاحبه کرده است.
در آنجا آمده که عهد اینها در هنگام ازدواج ترجمه هر روزه شاهنامه حتی در یک صفحه بوده است. خانم لیلا می گوید روزهایی بود که این عهد اجرا نمی شد یا توسط پدرم یا به عکس مادرم دیگری را در اتاق حبس میکردند که این کار انجام شود و ترجمه یک صفحه در روز به پایان برسد.
این عشق وافر به زبان فارسی، شاهنامه و این سروده ایران در دورانی حدود سال های ۱۹۵۰ است که حبس خانگی را طی می کرده است و اینقدر عمیق نسبت به وطن و یاد وطنش سروده است. "
در دقایقی دیگر از مراسم، مسعود عرفانیان به بخش هایی از نامه های صدرالدین عینی و ابولقاسم لاهوتی چنین پرداخت:
"وقتی در کتاب نگاه میکردم میدیدم که در متن نامهها مثلاً «استثنا» را با صاد نوشته اند و آقای فرح بر زیرنویس زده و در پانوشت شکل درست استثنا را آورده که با سین هست و ث.
بعد از خودم سوال کردم و برایم جای تعجب بود که الفبای سیریلیک برای سه حرف صاد و سین و ث یک نشانه دارد که معادل همان سی انگلیسی هست و ایشان از کجا تشخیص داده اند که اینجا استثنا رو با صاد نوشته اند. آقای فرح بر گفت من به نامههای اصلی مراجعه کردم و در آنجا متوجه شدم که مثلاً استثنا را به آن صورت نوشته اند.
خب این نشان دهنده این است که ایشان با دقت بر روی اصل نامهها کار کرده اند و بعد برای افزودن روزشمار زندگی لاهوتی و عینی که بسیار دقیق هست جهت هر کدام از تاریخها ایشان باید منابع مختلفی را دیده باشند که یک روزشمار کامل از هر دوی این ادیبان تهیه کرده اند و همچنین عکسهای کتاب که واقعاً فوقالعاده بینظیر است و بعضی از این عکسها برای اولین بار است که در ایران چاپ می شود.
چون من خود هم در مورد لاهوتی سالهاست کار میکنم. همچنین اطلاعاتی در مورد اشخاصی که در نامهها از آن ها نام برده شده آقای فرح بر به طور دقیق بیوگرافی داده اند. از فرزندان لاهوتی، از نوههایش و بسیاری شخصیتهای دیگری که این دو ادیب با آن ها در ارتباط بوده اند و اسمشان در مکاتبات بین این دو آمده است.
مورد اهمیت نامه ها از منظر سیاسی، فرهنگی حتی اقتصادی و در مورد پاره ای مسائل در بخارای امیری صدرالدین عینی و لاهوتی در نامه ها دوره سلطنت امیر عالم خان مغنیت را که آخرین امیر بخارا هست و از ۱۹۱۱ تا ۱۹۲۰ تا زمان حمله بلشویکها به بخارا به اسم دوره امیری نام میبرند و عینی راجع به وضعیت مالیاتها در دوره امیر عالم خان صحبت می کند.
خب عینی آدمی بوده که جزو جنبش جدیدیه و آدم سیاسی کاری بوده و از چند و چون وضعیت امیر عالم خان مطلع بوده و پاسخهای خیلی دقیق و درستی می دهد. من برای اینکه تصویر روشنتری از این نامهها داشته باشید بخش هایی از چند نامه را که بیشتر به مسائل فرهنگی مطرح میان این دو مربوط می شود را برایتان میخوانم.
ضمن اینکه عرض می کنم نامهها از تاریخ ۱۹۲۷ شروع می شود. و در مجموع ۹۱ نامه را آقای فرح بر در این مجموعه آورده اند که کاملترین است. چون من یکی از چاپهای مکاتبات بین این دو را در ۲۰۰۳ میلادی چاپ شده دارم و چند سال پیش هم در مجله بخارا معرفی کردم.
تعداد نامهها خیلی بیشتر هست. معلوم است که در دوره شوروی از ۲۰۰۳ نه پیشتر نسخه هایی هم که چاپ شده فاقد یک سری تعداد نامههایی بوده که به تشخیصشان نباید چاپ می شده است.
در نامه شماره ۲ که سال ۱۹۲۷ لاهوتی به عینی میفرستد می گوید:
در جایی که در مسکو گاهی مجلسهایی راجع به ادبیات فارسی میشود و جمعیتی هم هست. آشنا که شدم میل دارم شما را به آن انجمن معرفی کنم. در آنجا از ادبیات همه شرق مخصوصاً پارسی گفتوگذارها میشود.
در نامه شماره ۳ لاهوتی به عینی در بخشی از نامه می نویسد:
یک هفته است که در لینینگراد هستم. دو روز دیگر به مسکو میروم. در اینجا دانشمند محترم پروفسور برتلس را ملاقات کردم. بسیار خوشم آمد مردی فاضل و استادی قادر است. تمام زبانهای شرق و تقریباً همه زبان های غرب را مانند زبان مادری میداند و از تاریخ و تمام جزئیات آنها باخبر است. در خدمت ایشان مفصلاً از مقام فضل و دانش شما گفت وگذار کردم. بسیار شاد است و از شما ممنون که به واسطه نمونه ادبیات تاجیک بسا شاعران آسیای میانه را شناخته و از چاپ شدن چنین کتابی بسیار راضی هستند. خودشان حالا یک کتاب راجع به ادبیات ایران مینویسند به زبان روسی که دستاویزهای زیادی در آن هست.
این همان کتاب معروف صدرالدین عینی است که به واسطه چاپ آن در معرض انواع و اقسام اتهامات و به قول خودش اغواگری ها از طرف ازبکگراها و پان ترکیست ها قرار می گیرد و تا آستانه مرگ پیش می رود که با شجاعت و شهامت لاهوتی که مستقیماً با کمیته مرکزی حزب کمیته اتحاد شوروی تماس می گیرد و از طریق آشنایان و رئیس اتحادیه نویسندگان تاجیکستان عینی را از خطر مرگ میرهاند. به همین دلیل در مقدمه همان کتاب چاپ ۲۰۰۳ مکاتبه های صدرالدین عینی و لاهوتی مرحوم محمد عاصمی که خودش هدف تیر جهل و نادانی واپسگرایان قرار گرفت و ترور شد می گوید: "در واقع اگر کوششهای ابوالقاسم لاهوتی نبود ما نمیدانستیم که الان عینی را داشتیم یا نه."
این کتاب به فارسی ترجمه شد توسط سیروس ایزدی اگر اشتباه نکنم دهه ۷۰ منتشر شد.
در ادامه می نویسد:
بسیار آرزو داشت که روزنامههای تاجیکی را برای او بفرستند نمیدانم این ممکن است یا نه گمان میکنم اگر شما به دوشنبه بنویسید قبول کند. اگر علاوه بر شاعرانی که در نمونه باز هم شاعرانی به یادتان آمد با کمی از نمونه اشعارشان برای پروفسور بفرستید به گمانم بیجا نباشد.
باز در نامه دیگری لاهوتی مینویسد:
استاد محترم عینی نمایندگان ایران مدیران روزنامهها و وکیلان مجلس که از ایران به مسکو آمده بودند بی اندازه از سودمندی نمونه ادبیات تاجیک خرسند بودند و بارها در خصوص این کتاب و زحمتهای شما در ترقی ادبیات تاجیکی بحث کردند. میگفتند که همه کس در ایران آرزوی دیدن این کتاب را دارند. چند دستاویز راجع به همان کتاب که یکی از آنها پیش خودم پیدا شد و دیگرانش را از نشریات گرفتم برای شما میفرستم.
البته کتاب نمونه ادبیات تاجیک که منتشر می شود بلافاصله سعید نفیسی یک تقریضی مینویسد در روزنامه شفق سرخ که در ایران چاپ می شود.
در نامه دیگر باز لاهوتی به عینی می گوید:
انسیکلوپدی کوچک یا خلاصه را از نو چاپ کرده و برآوردنی هستم. من به عهده گرفتم که یک مقاله خرد راجع به شما بدهم که در آن چاپ کنند. برای این کار لازم است که شما به سوالهایی که در ورقه مخصوص نوشته و همراه این خط میفرستم جواب دهید. به علاوه یک عکس خودتان را که پشت مجروح شما را نشان میدهد و یکی هم عکس دیگر خودتان را البته برای بنده بفرستید. من در مسکو در روزنامه خدمت میکنم احوال سلامتی هم یک نوع نه نقص و نه بسیار گنده میگذرد. ترتیب آسایش و خانه هم نقض است. علاوه بر پراودا در دو جای دیگر هم خدمت میکنم. اگر برای شما ممکن شود یک کتاب الفبای تاجیکی و یکی هم خوانش سال اول برای من بفرستید. خیلی متشکر میشوم. از من طلب کردند که یک الفبا و یک کتاب قرائت با خط لاتینی نو که برای ایرانیان خاک شوروی قبول کردند بنویسم .
باز در نامه ای لاهوتی اشاره می کند:
در مسکو یک جمعیت ایران آزاد تشکیل شده بود. مرا در مجلس عمومی رئیس آن جمعیت درآمد را در مجلس عمومی رئیس آن جمعیت انتخاب کردند و پس از معالجه شروع به کار خواهم کرد. عمده مقصود جمعیت نشر معارف فارسی است. من یقین دارم که این جمعیت منفعتهای زیاد به معارف تاجیکستان خواهد رساند البته با شما و دیگر علما رابطه رسمی پیدا کرده و استفادهها خواهیم کرد. جمعیت رسماً در ماه نوامبر داخل کار خواهد شد. اما پیشتر هم بعضی مجلسها و کارها خواهد کرد. جمعیت یک مجله مخصوص خواهد داشت به نام ایران آزاد. من گمان میکنم که باید در این کار با جمعیت علمی تاجیکستان علاقه ببندیم و از یکدیگر استفاده کنیم ما قوه علمی و حکمی خوب داریم. از داخل و خارج ما را یاری خواهند کرد.
در نامه دیگر که این بار عینی به لاهوتی مینویسد از سمرقند در واقع زمانی است که عینی به واسطه انتشار همین کتاب نمونه ادبیات تاجیک در معرض انواع و اقسام تهدیدها قرار می گیرد از جمله اینکه می گویند که او خواستار بازگشت رژیم گذشته است یا رژیم پادشاهی و اشاره به شعر معروف رودکی سمرقندی میکنند که در ابتدای کتاب نمونه ادبیات تاجیک عینی از او به عنوان بزرگترین شاعر ایرانی و نخستین شاعر یاد می کند و آن شعر معروف رودکی که بوی جوی مولیان آید همی است که «میر ماه است و بخارا آسمان / ماه سوی آسمان آید همی» استناد میکنند و به مقامات حزبی گزارش می دهند از جمله بعدها به بوخارین که هنوز کشته نشده و عینی و تعدادی از اطرافیانش او رو متقاعد میکنند که این شعر سروده هزار سال پیش است و هیچ ارتباطی به اوضاع احوال کنونی ندارد و او هم میپذیرد. در واقع عینی به اصطلاح خودشان سفید می شود و دیگر لکهدار نیست. اما بعد از اینکه بوخارین را اعدام میکنند در سال ۱۹۳۶ و ۱۹۳ اوج ترورهای استالینی هست باز ازبکگراها و پان ترکها مسئله را پیگیری میکنند که چون بوخارین اعدام شده صلاحیت تایید این موضوع را نداشت و باز بحث آزار و اذیت عینی در دستور روز قرار میگیرد.
عینی مینویسد: سلام. مکتوب ۹ نوامبر. نوشتهتان را ۱۹ ماه گرفتم. موافق کاهش شما از رمان غلامان به کاتب فرموده ۱۴ صحیفه کتابت کناندم که همراه این مکتوب به خدمت میفرستانم. حال خودمان در رمان غلامان کارکرده ایستادهام شرایط کارم به این طریق است. هر شب ساعت ۲ بعد از نیمه شب کار سر می کنم تا ساعت ۸ روز بعد چای مینوشم. نیم ساعت باز از ساعت هشت و نیم به کار میدرایم تا ساعت ۴:۳۰ بی آنکه چیزی بخورم و چایی نوشم کار میکنم. اگر بسیار دل بیحال شود یک دو دانه کنفیت می مکم. ساعت ۵ از کار دست کشیده کوچه میبرایم و گزیت میخرم روزنامه میخرم باز به خانه آمده طعام میخورم چای مینوشم و روزنامه میخوانم ساعت ۷ شد میخوابم. باز ساعت ۲ گویا مرا کسی بیدار کرده باشد از خواب جسته می خیزم این مکتوب را هم ساعت دو و نیم بعد نیمه شب نوشتم.
رفیق جان من خیلی بیمار درونی شدم که با اندک تاثیر خارجی مثلاً با یگان خوراک اندک نافارم یا شمال تندتر زود بستری میگردم. البته از آن هجومها از آن هجومها خصوصاً که همش دروغ برآمد در مطبوعات اعلام کردند و نویسندگان مقاله ها عیبشان را به گردن گرفتند. روح من نیفتاد حتی از اولی زیادتر قوت گرفت. اما چه کنم که بدن خصوصاً این بدن پیر فرسوده به قوت اول نیامده است. خلاصه در ازبکستان و از این جمله در سمرقند که مرکز هجوم به من بود گفته میتوانم که کارها تماماً درست شد. ذاتاً هم ادارههای رسمی مطلقا به من بی حرمتی نکرده است اما در تاجیکستان کارها دیگر رنگ است. در تاجیکستان کالخوزها و جاهایی که با قرار کمیته اجرایی مرکزی به نام من شده بود بی هیچ قرار کمیته مرکزی نامها را دیگر کردند. نویسندگان جوان به پیش شنبهزاده آمده تکلیف کردند که مجلس رسمی جیغ زده عینی را فاش کردن در کار است. شنبهزاده جواب داده است من این کار را نخواهم کرد.
در مورد وساطت لاهوتی در موضوع کمک و پشتیبانی از متهمان در اتحاد شوروی که جانشان به خطر میافتد که تنها صدرالدین عینی نیست بلکه ماندلشتایم در واقع یکی از شعرای معروف و از دوستان نزدیکش بوده و از کسانی است که در معرض اتهام قرار می گیرد ولی لاهوتی به او هم کمک میکند و از زیر تیغ نجاتش می دهد و این را همسر ماندلشتایم در کتاب امید علیه امید، روشنفکران روسیه در دوره وحشت استالینی گفته که کتاب سال ۱۳۹۴ توسط بیژن اشتری ترجمه و در نشر ثالث منتشر شده است. به غیر از ماندلشتام، سلیمان میخولز که یک بازیگر و کارگردان و نویسنده بوده یهودی بوده هم دچار مشکل می شود که با وساطت لاهوتی از خطر می رهد و زنده می ماند. نفر دیگر عباس علی اف است عباس علی اف که استاد خود محمد جان شکوری بخارایی بوده و اصالتاً هم ایرانی و اهل همدان بوده است. که شکوری در کتابش این مسائل را نوشته است.
پخش پیام عبدالخالق نبوی از دیگر بخش های این مجلس بود. ایشان در این پیام از دوستی لاهوتی و عینی چنین گفت:
زبان فارسی و ادبیات ما در ارتباط دائمی بوده است و این زبان ادبیات باعث شده مردمان ایران و تاجیکستان همیشه با هم در پیوند باشند. و ادامه این رابطه را می توان در مثال رابطه استاد عینی و استاد لاهوتی مشاهده کرد. ارتباط دوستانه این دو بعد از آنکعه استاد لاهوتی به شوروی هجرت می کند و به تاجیکستان برای کار می آید شروع می شود. این زمانی بود که در تاجیسکتان جمهوری خودمختار با نام تاجیکستان تشکیل میشد و تمام ساختارهای سیاسی و اجتماعی و ادبی علمی آغاز به کار کرده بود در همین جریان استاد لاهوتی سهم گرفته است و در همین زمان بود که استاد عینی هم به جریان تشکیل و رشد جمهوری جوان تاجیکستان کمر بست و توسط اثار ادبی خود تلاش نمود.یکی از نمونه های بهترینو اولینی که استاد عینی بوجود آورد نمونه ادبایت تاجیک یک تذکره ادبی بود که در نشر آن استاد لاهوتی سهم گرفته است و بر اثر عینی پیشگفتار می نویسد. و چاپ آن را در نشریات تأمین می کند.
در آغاز خیلی عینی و لاهوتی خیلی هم را شناختند. آنها از اول با همدیگر با احترام و صفت استاد و برادر بزرگ و دانشمند استفاده می کردند. ان ها هر دو یک عمل را اجرا می کردند ایجاد فرهنگ هنرو ادبیات نو تاجیکی و برای این هم هم لاهوتیو هم عینی در تشکیل کارهای ادبی و یاری به جوان هاو شکل گیری ادبیات فارسی زبان تاجیکی واقعگرا سهم بزگر گرفته اند. بنابراین این دو نویسنده همیشه در ارتباط عمیق بودند و در این عمل از مبارزه ها هم روی نگرداندند. استاد لاهوتی در تشکیل اتحادیه نویسندگان تاجیکستان سهم بارز گرفته است. آنها از کار همدیگر باخبر بودند. آن ها در نامه ها و یا حضوری از ایجاد اثر یکدیگر باخبر و خرسند می شدند. و در ایجادات خود از یکدیگر سهم گرفته اند. لاهوتی اشعار را برای گرفتن نظر به عنی می فرستادو عینی با دقیق نظری اندیشه های خود را دربارۀ خاصه شعرهای عشقی او اظهار می داشت. این مهم است چون در شوری آن دوران شعر اجتماعی و سیاسی رواج داشت و شعر عشقی مرتبه نداشت.
این دو بر سرنوشت همدیگر آگاه بودند و به قسمت شخصی یکدیگر همیشه حساسیت نشان می دادند. بخصوص وقتی به سر عینی روزهای سخت آمد در همین مورد حساس استاد لاهوتی به حکایت عینی برخاست وتمام سدهای شوری حرکت کرد که عینی هیچگاه دشمن خلق نیست. بیشتر این نکته ها در مکاتبات این دو بوده است و آموختن این مکاتبات مسئله مهمی است. البته دوست ما در ایران این مکاتبات را چاپ کرد که امروز مکتوب های عینی در دو جلد آمده چاپ شده است و مکتوب های عینی و می وشد گفت در آینده نامه های دیگر این ها یافت شود و این نامه ها برای آموزش زندگی و کار و ایحجاد این فصل یاری برساند. این نوشته ها توسط فرزند عینی و محمد عاصمی و دیگران انجام داده شده است و ما میتوانیم در یک مناسبت درباره دو شخصیت بزرگ ادبی مان تطبیقات خوبی را انجام داده باشیم.
در ساعاتی دیگر از این مجلس گودرز رشتیانی از زمینه فرهنگی و سیاسی تاجیکستان در زمان صدرالدین عینی و ابوالقاسم لاهوتی چنین بیان داشت:
"ما یک تاریخ و زمینه مشترک سیاسی داریم با آسیای مرکزی که از قرن شانزدهم میلادی این ارتباط سیاسی چند پاره شده و مسیر متفاوتی در ایران و در آسیای مرکزی طی می شود آغاز قرن شانزدهم یک دوره خاصی در تاریخ جهان هم حساب می شود در ایران با روی کار آمدن صفویان و در آسیای مرکزی با پایان حکومت تیموریان به طول تقریباً ۱۰۰ سال یا مرکزیت سمرقند یا بخارا و همچنین روی کار آمدن خاناتی در خوارزم بعد از آن روی کار آمدن یک خاندان دیگر در منطقه خوقند و فرغانه و بعد روی کار آمدن سلسلههای دیگر از جمله اشتدرخانیان حدود ۱۴۰ ۵۰ سال که تقریبا توسط نادرشاه افشار زمینه انحلالشان فراهم شد و روی کار آمدن خاندان منغیت در ۱۷۵۰ تقریبا که تا ۱۹۲۰ میلادی تداوم داشت و البته از نیمه قرن نوزدهم از ۱۸۵۰ تا ۱۸۷۰ هم در طول تقریباً ۲۰ سال همه آسیای مرکزی به مستعمره روسیه تبدیل شد و قرارداد آخال هم که با ایران در ۱۸۸۱ بسته شد مرز مشخصی پیدا کرد.
میخواهم به این نکته سروران عزیز را توجه بدهم که این گفتار خیلی مشهور که مرزهای آسیای مرکزی و تشکیل این جمهوری ها توسط استالین طراحی و برنامهریزی و اجرا شد مقداری با واقعیت و اسناد تاریخی تطابق ندارد. نه اینکه حالا بخواهیم استالین را تطهیر کنیم نه ولی میخواهم به این زمینههایی که وجود داشت و در دوره ای که آسیای مرکزی دیگر سلطه روسیه تصویب شد و برای اولین بار توسط منطقه ای فرارود با نام ترکستان نامیده شد و در اسناد اداری با نام ابلاست ترکستان به مرکزیت تاشکند تاسیس شد و البته خب ترکستان هیچ وقت نام تاریخی اینجا نبود. ترکستان البته نام قدیمی بود از قرن چهارم و پنجم میلادی اطلاق میشد به ماورای رودخانه سیردریا یا سیحون تقریباً مغولستان امروزی و بخشی از شمال چین و نه به منطقه فرارود ولی در دوره روسیه تزاری تصمیم گرفتند که نام این منطقه را از ماورالنهر یا فرارود به ترکستان تغییر بدهند و این یک زمینه نظری فراهم کرد برای گسترش اهدافی که جدیدیها این جنبش فرهنگی که در آسیای مرکزی پیدا شد در مواجهه با دنیای روسی بایستی چه کار می کردند و نسبتی که بایستی بین سیاست و دین برقرار می شد و نسبتی که بین سنت و تجدد و این تلاطمهایی که داشت زمینه را فراهم کرد برای اهدافی که جریان پانترکیسم از آن نهایت استفاده را برد.
اولین تلاش اتفاقاً برای اصلاح زبان و بیرون راندن و محدود کردن زبان فارسی و حتی بیرون کردن لغات فارسی و عربی از زبان ترکی جغتایی و سایر زبانها از 1912 مشخصا شروع شد. عبدالرئوف فطرت بخارایی که اتفاقاً خود تاجیک بود ولی خب سالیان زیادی در استانبول گذرانده بود به همراه کسانی دیگری انجمن جامعه تاریخ باستان شناسی را تاسیس کردند و شروع کردند به اصلاح زبان. در مرحله اول اتفاقاً تلاششان این بود که یک نوع ممنوعیتی برای نوشتن زبان فارسی ایجاد کنند وروی آوردند به زبان ترکی جغتایی چون خود ترکی هم در همان منطقه به لهجهها و گویشهای و شاخههای مختلفی داشت.
بعد تصمیم گرفتند یک تغییر جهت بدن به ترکی عثمانی و از ۱۹۲۰ تصمیم گرفتند که زبانی با نام ازبکی را از نظر فرهنگی به صدر بنشانند و اسناد مکاتبات و آثار مختلف فرهنگی را به زبان ترکی ازبکی بنویسند. پس این تلاش اساساً قبل از روی کار آمدن شوروی بود و ۱۹۱۷ میلادی بود که بعد از روی کار آمدن بولشویکها همین جدیدیها تصمیم گرفتند که یک جمهوری سوسیالیستی رو تاسیس کنند در شهر تاشکند. هنوز امیر بخاره امیر عالم خان دوم قدرت داشت و در بخارا مستقر بود و اولین برخورد و ورود اندیشه های چپ به صورت افراطی با این جنبش شروع شد و این زمینه اساسی را برای مناقشات بعدی فراهم کرد.ارتش سرخ با هم دعوت همین جدیدیها توانست در یک چشم به هم زدن در ۱۹۲۰ بخارا را تصرف کند و امیر عالم خان به افغانستان پناه برد و در آنجا خاطرات خودش رو تقریر کرد به زبان فارسی که خوشبختانه وزارت خارجه این را چاپ کرده است. تا این مقطع تقریباً همه آثار تاریخ نگاری که در دوره این سه سلسله و هم در خانات خوارزم و ... بجز دو سه مورد استثنا همه به زبان فارسی است.
اینها با صفویان، با نادرشاه میجنگند و با قاجارها اختلاف دارند مرزهای سیاسی مشخصی هست خودشان فارس زبان نیستند اما همه آثار تاریخ نگاری، آثار ادبی و آثار مختلفی که در حوزه فقه و دین هم مینویسند به زبان فارسی است. از همون اول سده شانزدهم که این جدایی بین ما و آسیای مرکزی صورت می گیرد آثار مختلف حداقل ۵۰ ۶۰ متن تاریخ نگاری هست که برخی منتشر شده و انتشارات نگارستان اندیشه هم خوشبختانه در سالیان اخیر حداقل ۴ متن فارسی رو منتشر کرده است میراث مکتوب هم سه متن مربوط به این دوره را منتشر کرده و ناشران دیگه هم همینطور و در خارج از ایران در ژاپن هم اخیرا توجه زیادی می شود. از ۱۹۲۰ جدیدیهایی که به هر حال برخی تاجیک بودند فشار زیادی را بر دستگاه اداری بلشویویکی مستقر در تاشکند میآوردند که به سمت محدود کردن تاجیک ها برود و یکی از مهمترین اقداماتی که انجام شد حذف نام سارت بود در جغرافیای فرهنگی آسیای مرکزی. سارت یک واژه کهن تاریخی بود حالا مقداری در حالت تحقیر البته از طرف ترکان به یک جانشینان اطلاق می شد ولی بعداً به نامی اطلاق شد که در آسیای مرکزی و شهرنشین و یکجانشین بودند.
کارشان کشاورزی بود و بازرگانی. جدیدی ها با استدلالهای مختلفی که هیچ کدام پایه و اساس درستی هم نداشت رهبران شوروی را متقاعد کردند که اساسا منظور از سارت هم ازبک بوده و یک نوع برتری. هژمونی را در صحنه فرهنگی آسیای مرکزی پیدا کردند و در نهایت هم در ۱۹۲۴ که شوروی تصمیم گرفت یک واحد سیاسی درست کند اتحادیه جمهوری سوسیالیستی ازبکستان را درست کرد و جمهوری سوسیالیستی ترکمنستان شوروی را و آسیای مرکزی رو تقسیم کرد. یک مقدار هم که در حوزه قزاق بود زیر نظر جمهوری سوسیالیستی خود روسیه در دل شوروی بود تعریف کرد و در اینجا تاجیک ها حذف شدند.
بعد از دو سه ماه فکر کردند بایستی به تاجیکها سهمی داده شود چون فرهنگی ترین و به هر حال تاریخیترین قومی که در اینجا هستند و بومی بودند همینجا هستند تاجیکها بایستی باشند و تصمیم گرفتند که حالا جمهوری خودمختار تاجیکستان شوروی را در دل اتحادیه جمهوری سوسیالیستی ازبکستان شوروی ایجاد کنند. یعنی کاملاً وابسته بود به جمهوری سوسیالیستی ازبکان و در اینجا نقش کسانی مثل صدرالدین عینی خیلی نقش برجستهای بود و البته یک مقداری هم شاید مهمتر از اون عبدالرحیم حاجی بایف که با نوشتن کتاب تاریخ تاجیکان به شخصه با استالین وارد مذاکره و مکاتبه شد و موفق شدند که در سال ۱۹۲۹ استقلال جمهوری سوسیالیستی تاجیک را از ازبکستان به دست بیارند و جمهوری سوسیالیستی تاجیک هم همپایه جمهوری سوسیالیستی ازبکستان شوروی شد و این یک پیروزی بسیار بسیار بزرگی بود و مهمتر از اون شهر خجند را هم توانستند به قلمرو تاجیکستان اضافه کنند.
البته یک مقداری هم حریف ازبک ها و جدیدیهای ازبک نشدند که نام تاجیکستان رو درجه تثبیت کنند. نام رسمی جمهوری شد جمهوری سوسیالیستی تاجیک شوروی. جدیدیهای به هر حال ترکگرا خیلی اصرار داشتند که نام تاجیک باشه نه تاجیکستان به هر حال منافع مختلفی بود و تا این موقعی که پایتخت ازبکستان در سمرقند قرار داشت به خاطر اینکه تا حد امکان این را از دسترسی احتمالی تاجیکستان دور کنند و بعد که خیالشان راحت شد و حمایت سیاسی شوروی را هم داشتند البته ۱۹۳۰ پایتخت را به تاشکند انتقال دادند. کسایی مثل فیض الله خواجه اف که رهبر جمهوری ازبکستان بود تلاشهای زیادی برای محدود کردن شوروی انجام داد در مقابل او نصرت الله محسوم که اولین رئیس دولت تاجیکستان بود هم مقابله میکرد.
ولی نکته تلخ ماجرا بود که همه این جدیدیهایی که در خدمت شوروی قرار گرفتند اولین کسانی بودند که این مرزها را پیشنهاد کردند و شوروی و استالین آن مرزها را بعد از پیشنهاد به رسمیت شناخت بدون استثنا از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۸ تیرباران شدند. به جرم خیانت به شوروی و کسایی مثل ابوالقاسم لاهوتی و صدرالدین عینی که همکاری کردند با سیاستهای کمونیستی و مخالفتی نکردند چه بسا همراهی هایی هم داشتند که به نظرم گریزی هم از اون نبود ولی چون راه درستی را انتخاب کردند و بر این هویت فرهنگی خودشان خیلی تاکید کرده و زنده نگه داشتند کسایی بودند که بعدا به مرگ طبیعی مردند و روز به روز هم ارج و اعتبار قرب بیشتری پیدا کردند."
در پایان لادن عالم پور از نوادگان ابولقاسم لاهوتی در وصف او چنین گفت:
" لادن عالم پور هستم نوه مهندس احمد الهامی که ایشان خود نوه میرزا احمد الهامی هستند. یعنی دکتر عبدالحسین الهامی برای زنده نگه داشتن نام و یاد پدرشان فرزندشان را احمد نامیدند. جد پدری بنده هم میرزا رضا کلهر خطاط عصر ناصری هستند. قبل از هر چیز از جناب آقای علی دهباشی فرهیخته بیمانند و مثال قدردانی میکنم که این مجلس رو به پا داشتند. کتاب مکاتبات لاهوتی و عینی از جنبههای بسیاری حائز اهمیت است. کتاب از لحاظ نگارش ،شکل ظاهری، ویرایش و تازگی مطالب بسیار عالی هست . بسیاری از تصاویر دست اول هستند. خود بنده از آرشیو خانوادگی مستندات و تصاویری را خدمت ایشان تقدیم کردم که مطمئن هستم که تا به حال جایی مطمئن بودم چاپ نشده ام.
خودم سه اثر از آثار خاندان الهامی را که همگی برگرفته از نسخ خطی بودند و برای اولین بار در کشور منتشر شدند را چاپ کردم و با پیشینیان لاهوتی آشنا هستم تصمیم گرفتم از این جنبه درباره لاهوتی صحبت کنم که سخنان من تکراری نباشد. این سه اثری که من چاپ کردم عبارتند از. سرودههای ابوالحسن خان سبحانی که برادر بزرگتر لاهوتی هستند، دیوان دفتر عشق و دیوان غزلیات میرزا احمد الهامی که هر سه نسخه خطی بودند.
جد اعلای لاهوتی ملا عبدالله شوشتری است که از عالمان و فاضلان به نام اصفهان بودند. ایشان در زمان شاه عباس صفوی در اصفهان میزیستند ولی بهبهانی الاصل بودند. میدان زیبای نقش جهان که زیباترین میدان ایران است و مسجد شیخ لطفالله به اشاره جد لاهوتی بنا شده است یعنی به اشاره ملا عبدالله. شاه عباس صفوی در زمان حیات خود دستور ساخت مسجدی را به نام ملا عبدالله داده که آن مسجد هم اکنون وجود داره و به حوزه علمیه تبدیل شده و طلاب در آن درس میخوانند. ملا عبدالله شوشتری از لحاظ درجه علمی بسیار بالا بوده طوری که در مناظرات علمی هیچکس نمیتوانسته ایشان را شکست بدهد و همه از ایشان شکست میخوردند.
شاگردان بسیاری را تربیت کرده چندین ابنیه خیریه از ایشان در اصفهان باقی است و سخن در مورد ملا عبدالله بسیار است. در مقدمه هر دو کتاب من راجع به ملا عبدالله به تفصیل صحبت کردم. میرزا احمد الهامی از نوادگان پسری ملا عبدالله شوشتری است که خود پدر ابوالقاسم لاهوتی است. ایشان در ۳۰ سالگی خوابی میبیند که به قول خودش بخت خفتهاش در آن خواب بیدار میشود و پس از آن خواب به طرز معجزه آسایی شاعر بزرگی می شود و دیوانهای بسیاری را خلق و ایجاد میکند. ولی لاهوتی در جایی به زبان خودش با شعر میگه که من از پدر پیشی گرفتم. او از هفت سالگی شعر میگفته طوری که اشعارش مورد تعجب دیگران واقع میشده است و فکر میکردند که میرزا احمد این اشعار را می گوید و به زبان پسرش میگذارد که برای او آبرویی دست و پا بکند ولیکن لاهوتی اینگونه خودش جواب میدهد و میگه:
مرا که جذبه خورشید عشق شد جاذب
چه غم که منکر عشق تو خواندم کاذب
به رتبه برتر از الهامی است لاهوتی
چنانکه بود علی برتر از ابوطالب
چند روز پیش تصاویر مجله کهنه و قدیمی را آقای مهندس فرهاد الهامی پسر عموی مادرم برایم ارسال کردند و مطالبی در آن خواندم که قبلاً جایی نخوانده بودم و موجب شگفتی من شد و قبل از جلسه برای جناب آقای عرفانیان و آقای فرح بر خواندم این دو لاهوتی پژوه بزرگ هم تعجب کردند و ایشان هم گفتند که ما هم قبلاً این ها را نشنیدیم نام مجله فردوسی بود و در تاریخ ۱۵ مرداد سال ۱۳۳۶ چاپ شده بود:
ماژور ابوالقاسم الهامی افسر تحصیل کرده ژاندارمری ایران و شاعر نامدار قبل از کودتای ۱۲۹۹ (یک نکته رو به شما بگم که با کمال تعجب تمام تاریخهایی که در این متن وجود داره یک سال عقبتر از سایر مستندات و اسناد دیگر است) افسری بود که سوئدی های معمول اصلاح تشکیلات ژاندارمری ایران به وجود او فخر و مباهات میکردند. در آن زمان عالیترین و آخرین درجه ژاندارمری ایران همین درجه یعنی ماژور بود که فقط عده معدودی از افسران به این درجه عالی نائل شده بودند. مانند ماژور فضل الله خان زاهدی، ماژور مسعود خان کیهان، و همچنین ماژور کوپال.
در جای دیگری از این مقاله میخوانیم که:
پروفسور استاریکوف استاد دانشگاه مسکو که مقدمه ترجمه دیوان شاهنامه فردوسی را نوشت در حالی که وجد و سرور از ناسیه او هویدا بود گفت: این ترجمه ۶۷۵ صفحهای محصول ۱۰ سال کار شبانه روزی بانو یعنی همان سیسیل بانو همسر لاهوتیست که این شاعر ملی را به مردم شوروی شناساند و اگر اغراق نمیپندارید، بدانید که از ۱۶ هزار جلد این دیوان اکنون برای نمونه یک جلد در کتابفروشیها باقی نیست و تمام جلدها به فروش رفت و اکنون تصمیم به چاپ مجدد آن داریم. در عرض ۴ روز ۱۶ هزار جلد از جلد اول دیوان شاهنامه به فروش رفت.
علی اف عضو فرهنگستان شوروی و مترجم ما با دست خانه بزرگی را که اتاقهای متعددی داشت نشان داد و آهی کشید و گفت: من تا آخرین لحظه حیات بر بالین او بودم. آن روز که لاهوتی گریست گریست برای برادر خود و این شعر را در همان حال احتضار زمزمه کرد:
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل آفرین دل مرحبا دل
از این دلداد من بستان خدایا
ز دستش تا به کی گویم خدا دل
اینجا از گریه کردن لاهوتی گفته است. یک نکته رو به شما بگویم خیلی خصوصی خانواده الهامی به طرز عجیبی بسیار رقیق القلب هستند. کمتر پیش آمده که یکی از اعضای خانواده شروع کند به خاطره ای تعریف کردن و گریه نکند دکتر عبدالحسین الهامی هم در یک نوار ضبط شده راجع به خانواده خودش صحبت میکند اسم هر کدوم از خواهران برادران پدر و مادرش که می آید شروع میکند به گریه کردن. ایمان و علاقه لاهوتی به ایران از خلال این شعر شعری که در پایین برای شما میخونم نمودار است. لاهوتی این شعر را در اکتبر سال ۱۹۵۶ ولیکن گفتم خدمت شما تاریخها یک سال همه عقبتر از سایر مستنداته نمیدونم چرا سنگ قبر لاهوتی ۱۹۵۷ را نشان میدهد در مسکو سرود در حالی که آخرین دقایق حیات را میگذرانید:
تنیده یاد تو در تار و پودم میهن ای میهن
بود لبریز از عشقت وجودم میهن ای میهن"