۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۰۸:۲۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۹۰۲۰۳
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار: ۲۲:۱۹ - ۲۵-۰۵-۱۴۰۳
کد ۹۹۰۲۰۳
انتشار: ۲۲:۱۹ - ۲۵-۰۵-۱۴۰۳
به بهانۀ سی‌اُمین سال‌گرد درگذشت فیلسوفی که با نوشتن بیگانه بود

معمای فردید؛ سلطنت‌طلبی که انقلابی شد!

معمای فردید؛ سلطنت‌طلبی که انقلابی شد!
سید حسین نصر می گفت روزی پرسیدم از کی سید احمد فردید شده‌اید و پاسخ داد: مگر شما به خودت نمی گویی سید حسین نصر؟ من هم می گویم: سید احمد فردید! در پاسخ گفتم ولی من در 25 سالگی که از هاروارد برگشتم نامم را عوض نکردم.»

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 25 مرداد 1403 فقدان «احمد فردید» 30 ساله می شود چرا که 25 مرداد 1373 درگذشت.

     دوستداران او از فیلسوف شفاهی یا پیش‌قراول مقابلۀ فکری با غرب‌زدگی با عنوان «دکتر سید احمد فردید» یاد می‌کنند. «احمد مهینی یزدی» اما نه دکتر بود نه سید ولی با عنوان «فردید» شناخته می‌شد.
 
    تردیدها درباره او خاص بعد از انقلاب نیست که ناگهان مذهبی و طرفدار انقلاب و امام خمینی شده بود. در مصاحبه علیرضا میبدی با او در روزنامه رستاخیز هم پیداست که برای او معما بوده چندان که می‌پرسد:  آقای فردید! شما کیستید؟ یک جادوگر فلسفی؟ یک سفسطه‌گر؟ یک شهروندِ ناکجاآباد یا یک عارف زنار بسته؟ و او هم پاسخ می‌دهد: «من یک ناچیزِ بزرگ هستم!»

احمد فردید


    «احمد مهینی یزدی» که بعدها به عنوان «فردید» شهرت یافت، نظریاتی را به صورت شفاهی مطرح می‌کرد. با این که مطلقا اهل نوشتن نبود اما بر گروهی از افرادی که فعالیت‌های فکری انجام می‌دادند اثر گذاشت و مشهورترین مورد نیز وضع و رواج اصطلاح «غرب‌زدگی» است.

   چندان که جلال آل‌احمد که خود یک‌چند مراد و مقتدای جماعتی از روشن‌فکران شد تصریح کرده بود این اصطلاح را از فردید، وام گرفته است: «این تعبیر غرب‌زدگی را از افادات شفاهی سَروَر  دیگرم حضرت فردید وام گرفته‌ام.». (داریوش آشوری البته در مصاحبه با مهدی میر سپاسی به نقل از فردید گفته که مزخرفات ال احمد ربطی به ایده های من ندارد.)

    پس وجه اول، کنج‌کاوی دربارۀ فیلسوفی است که اهل نوشتن نبود و تنها سخن می‌گفت و منسجم هم نمی‌گفت و نزد برخی همین پراکنده یا حتی پریشان‌گویی جاذبه داشت و آن را به حساب دریافت هایی فوق العاده می‌گذاشتند.

   وجه دوم چنان که اشاره شد اصطلاح بسیار تأثیر‌گذار «غرب‌زدگی» است که جلال از او وام گرفت رواج داد و بعدتر به گفتمان رایج در فضای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بدل شد و تبعات آن همچنان دامن‌گیر است.

  وجه سوم این است که او را مروج اندیشه‌های ضد‌لیبرالی «مارتین هایدگر» فیلسوف آلمانی در ایران می‌دانند. فیلسوفی که به همکاری با نازی‌ها هم متهم شده بود.

     بدین ترتیب دو گانۀ « هایدگر- پوپر» با دو گفتمان «اقتدارگرایی دربرابر تکثر‌گرایی» در ایران با دو نماینده شناخته شد: «‌فردید» و «سروش» و راز حملات صریح دکتر سروش به دکتر رضا داوری اردکانی نیز همین است که او را ادامه دهندۀ راه «فردید» می‌داند.

    وجه چهارم این است که چگونه فردی که در مظان دفاع از سلطنت و ادبیات پهلوی بود ناگهان در آستانۀ انقلاب، کراوات را کنار نهاد و ریش خود را هم دیگر نتراشید و از آخر‌الزمان گفت ( این بار کوشید آخرالزمان را با امام زمان ربط دهد چندان که گفته بود: ظهور مهدی موعود پایان غرب‌زدگی است) و اتفاقا در سال‌های بعد از انقلاب برخی از نیروهای مذهبی نیز گرد او حلقه می‌زدند. آیا همان‌گونه که مخالفت با کمونیسم خیلی‌ها را به هم نزدیک کرده بود این بار ضدیت با لیبرالیسم آنان را به فردید علاقه‌مند ساخته بود؟

   قضاوت درباره افکار و آرای فردید از این رو دشوار است که چون نمی‌نوشت با دقت نمی‌توان ارجاع داد. یوسف‌علی میر‌شکاک، روزنامه‌نگار و شاعر اصول‌گرا - اگر هنوز هم اصول‌گرا مانده باشد - و از شیفتگان او اما می‌گوید: «‌روی کاغذ نمی‌نوشت چون به نوشتن بر دل‌ها اهتمام داشت» ولی زنده‌یاد داریوش شایگان معتقد بود: «نمی‌نوشت چون از نوشتن می‌ترسید».

   با این حال گفتارهای فردید در سال 1358 و نیز سال 1365 در قالب کتاب «دیدار فرهی و فتوحات آخر‌الزمان» که به همت شاگردان و مریدان او منتشر شده در دست‌رس است.[دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان، محمد مددپور، سخنرانی‌های احمد فردید، نشر نظر، ۱۳۸۷] 
 
    هواداران و مریدان دربارۀ فردید تعابیری چون «‌استاد بزرگ حکمت مشرق، فیلسوف نامکرر تنها و سیدنا الاستاد» را به کار می‌برند در حالی که منتقدان، او را «‌سفسطه‌گر علم‌گریز، پریشان‌گوی و هذیان‌سُرایی بیمار» می‌دانند و معتقدند ضدیت سیاسی با غرب را کمونیست ها به جمهوری اسلامی تزریق کردند و ضدیت فلسفی را او چندان که مهندس بازرگان اظهار تعجب می‌کرد که چرا حکومتی که صراحتا به نام خدا برپا شده دوستان خود را باید از بین خداناباورانی چون چین و اتحاد شوروی و کوبا و کره شمالی بجوید نه از کشورهای باورمند به خداوند؟  

   درباره او بد نیست بدانیم  تحصیلات خود را در آلمان و فرانسه نیمه تمام گذاشت و اگر تلاش سید حسین نصر و احسان نراقی نبود هرگز به استادی دانشگاه تهران نمی‌رسید. نصر در مصاحبه 9 سال قبل خود به ماهنامۀ «اندیشه پویا» گفته بود: «‌نه دکتری داشت و نه چیزی نوشته بود ولی پیشنهاد کردیم و به او در دانشگاه کلاس درس دادند و اوضاع مالی خود را هم سر و سامانی داد.»

  از نامه‌ای که در دوران دانشجویی در فرنگ به مظفر بقایی نوشته و از او خواسته کاری کند سرپرستی دانشجویان را به او واگذار کنند تا ارز رسمی به او تعلق گیرد و نیز استقبال از حزب رستاخیز برخی نتیجه می‌گیرند شیفته شهرت و مقام بوده ولی دست‌مایه‌ای جز آنچه می‌بافته و به عنوان یافته به خورد دیگران می‌داده نداشته است: ملغمه‌ای از هایدگر و محی الدین عربی و شطح و طامات صوفیانه. با این حال چرا برای برخی جذابیت داشته چون مدعی بود راز سقوط از «شرق» به «جهان سوم» را دریافته و این «هبوط» را روایت می کرده است.

   مهم ترین دلیل مخالفان اما لحن اوست و این که می گویند احمد فردید، به نام تفکر، نفرت پراکنی می کرد و فضای انقلابی چون با پرخاش به غرب ودستاوردهای دنیای مدرن توأم شد کوشید خود را با این فضا هماهنگ کند و از این رو هم نامزد انتخابات مجلس بررسی قانون اساسی در تابستان 1358 شد و هم اولین دوره مجلس شورای اسلامی در زمستان همان سال و آرای بسیار اندکی به دست آورد و جالب این که درست در همان زمان احسان نراقی در زندان انقلابیون بود. هم او که پیش از انقلاب به علیرضا میبدی سفارش کرده بود فردید را به تلویزیون ببرد و برده بود. ( برنامه " این سو و آن سوی زمان" با اجرای علیرضا میبدی و حضور احمد فردید).

احمد فردید

   دربارۀ پیش از انقلاب می توان حدس زد با تیزهوشی دریافته بود جامعه خالی است و با اصطلاحات فرانسوی و آلمانی و گاهی هم هندی می‌کوشید پرتره ای جذاب از خود بسازد و چون نه مذهبی بود نه کمونیست و نه هوادار دموکراسی و حکومت لیبرال باب طبع تلویزیون شاهنشاهی و البته سفارش شده دو چهرۀ نزدیک به فرح پهلوی (احسان نراقی و سید حسین نصر) و رضا قطبی رییس تلویزیون هم که از بستگان نزدیک فرح بود و چه از این بهتر؟ هم پز روشن فکری و هم به خدمت گرفتن استادِ جلال آل احمد؟

   جالب این که شعله های انقلاب که درمی گیرد دختر و پسر خود را که یکی از همسری اتریشی بود به آمریکا می‌فرستد ولی خود می‌ماند و همین این ظن را تقویت می‌کند که با مظفر بقایی ارتباطاتی داشته اما اگر این گزاره را بپذیریم آن گاه در پاسخ به این پرسش درمی‌مانیم که چرا جمهوری اسلامی رفتار متفاوتی با بقایی و فردید داشت؟


    سید حسین نصر می گفت: « اوایل، سلطنت طلب بود و صد در صد مخالف چپ گرایی. همیشه هم از تعبیر "اعلی‌حضرت" استفاده می‌کرد. نزدیک انقلاب اما انقلابی شد و سید! روزی پرسیدم از کی سید احمد فردید شده‌اید و پاسخ داد: مگر شما به خودت نمی گویی سید حسین نصر؟ من هم می گویم: سید احمد فردید! در پاسخ گفتم ولی من در 25 سالگی که از هاروارد برگشتم نامم را عوض نکردم.»

  تا اینجا شاید در نگاه مخاطب، احمد فردید چهره‌ای در نظر آید مانند «احسان نراقی» که از سر علاقه به ایران هم در زمان پهلوی اندیشه‌های مصلحانه مطرح می‌کرده و هم در جمهوری اسلامی. این تشبیه اما درست نیست. چون نراقی در جمهوری اسلامی چند بار به زندان افتاد و مقامات عالی رسمی هیچ گاه او را نستودند.

   حال آن که 18 دی ماه 1391 دکتر علی لاریجانی در مقام رییس مجلس شورای اسلامی و یکی از برجستگان حاکمیت سیاسی در آن مقطع هنگام معرفی محمد رجبی به جای رسول جعفریان به عنوان رییس جدید کتابخانه مجلس گفت: «آقای رجبی از دوستان سالیان زیاد بنده است. یکی از دلایل ارتباط بنده با ایشان نیز نزدیکی‌مان به استاد فردید است و این که از نظرات استاد فردید به خوبی استفاده کرده اند.»

   اهمیت این اشاره را هنگامی در می‌یابیم که بدانیم 5 سال قبل از آن و در 28 مرداد 1386 آیینی در بزرگداشت احمد فردید برپا شده بود. در آن مراسم طبعا هم رضا داوری اردکانی شرکت داشت و هم محمد رجبی.

   این دو اما دو رویکرد متفاوت اتخاذ کردند. داوری فرصت را مغتنم شمرد تا انگ «فردیدی» یا «حلقه فردید» را دور کند کما این که گفت:

   «گروه هایدگری و حلقه فردیدی‌ها در ایران نداریم. هر استادی که می‌میرد شاگردان به نیکی از او یاد می‌کنند. حالا به خاطر این ما شدیم مروج فاشیسم؟ من که از مدعیان تساهل بیشتر اهل مدارا هستم. من از کسانی که به این وهم مبتلا شده اند که یک عده که به عنوان فردیدی ها معرفی شده اند می پرسم فردیدی ها کجا هستند؟»

   در همان زمان برای عده ای این پرسش شکل گرفت که آیا استمرار حضور او در ریاست فرهنگستان علوم و در حالی که نه سابقه انقلابی داشته و نه در ابتدا صبغه بارز مذهبی به خاطر همین تعلق فکری نبوده است؟

   نکته جالب اما این بود که در همان آیین که دکتر داوری اصرار داشت یک گرامی‌داشتِ معمول برای استادی فقید و در سال‌روزِ درگذشت او بداند و هر گونه حلقه و خط فکری خاص و مشخص را انکار کند، دکتر رجبی (که ذکر او پیش تر به بهانۀ انتصاب به ریاست کتابخانه مجلس آمد) نیز سخن گفت و این گونه شروع کرد:

«با نام خدای پریروز و پس فردا. استاد فردید، سخن خود را بعد از بسم‌الله با این عنوان آغاز می‌کرد و می‌دانیم که از اصول اساسی ایشان، تقسیم تاریخ به 5 مرحلۀ پریروز، دیروز، امروز، فردا و پس‌فردا بود.»

  آقای رجبی درست می‌گفت و « پریروز و پس‌فردا» از اصطلاحات خاص فردید بود منتها شماری از شاگردان به یاد نمی‌آورند که قبل از آن «بسم‌الله» می‌گفته و شاید سال میانی دهۀ 60 و پس از تغییرات و اصلاحات، منظور بوده باشد. یکی از بهترین گواهان در این باره می‌تواند دکتر نصرالله پورجوادی باشد که از منتقدان جدی شخصیت فردید است و صفاتی برای او می آورد که نقطه مقابل ستایش‌گران اوست و کم مانده بگوید شیاد بود!

  از هنرها یا سرگرمی‌های فردید همین واژه‌سازی‌ها بود و منحصر به خدای پریروز و پس فردا هم نبود. او از سه دوره با عنوان «نسخ، فسخ و مسخ» هم سخن می‌گفت و آن قدر در ابداع اصطلاحات جدید چیره دست بود که در سال 1344 این شایعه درگرفت که «آریامهر» را هم او ساخته هر چند این قول که ساخته «دکتر صادق رضا‌زادۀ شفق» است، درست است.

واقعیت این است که افرادی که پای درس‌های فردید می‌نشسته‌اند متنوع بوده‌اند و اگر هم شاگرد او به حساب نیایند اما لابه‌لای سخنان او لابد نکاتی می‌یافتند که وقت صرف می‌کردند و می‌نشستند.

   هم زنده یاد سید جواد طباطبایی و هم رضا داوری اردکانی. در آن سو   داریوش آشوری که در واژه سازی از او الهام می گرفت و داریوش شایگان که در ایده پردازی و ازجمله نگاه به شرق. هم سید حسین نصر برای او احترام قایل بود و زمینه استخدام و احتمالا اعطای دکتری به او را فراهم ساخت و هم سید مرتضی آوینی که سری پرشور داشت و حتی برخی مدعی‌اند بیژن جزنی و مسعود رجوی را نیز پای درس های او دیده‌اند و این دو نفر آخر البته نیاز به تحقیق بیشتر دارد و در حد شنیده مطرح می کنم.

  30 سال بعد از درگذشت او اگر همچنان نام او مطرح است شاید به این خاطر باشد که دو گفتمان اصلاح طلبی و اصول گرایی به جز جنبه های سیاسی آبشخور فکری و فلسفی دارند و احمد فردید به خاطر غرب ستیزی از سوی گفتمانی که پس از دهه اول انقلاب دست بالا را پیدا کرد صراحتا یا تلویحا ستایش می شود.
    
  می توان گفت هر چند سرزنش گنندگان فردید نگران توجیه اندیشه های هایدگری و ریاکاری سیاسی و فقدان نسبت میان آرای او و متفکران انقلاب 57 هستند در میان شاگردان یا علاقه مندان اما دلایل متفاوت است.

   چندان که نه دکتر داوری را می توان یک سره فردیدی و ضد دموکراسی و هوادار فاشیسم دانست که اگر چنین بود راز این همه علاقه سید محمد خاتمی که نماد و نمود اصلاحات و رواداری است به داوری را در چه باید جُست؟ جفاست اگر گفته شود به خاطر یزدی بودن هر سه ( خاتمی، داوری و فردید) است که در این صورت مرحوم مصباح یزدی هم باید اضافه می شد! 

  یا نمی توان علاقه علی لاریجانی سیاست‌مدار و یوسف‌علی میرشکاک روزنامه نگار و زنده یاد داریوش مهرجویی فیلم‌ساز را مانند هم دانست و در اولی جنبه علایق فلسفی می چربد. کما این که حداد عادل به سید حسین نصر علاقه دارد.

  نویسنده داعیه فلسفی یا مطالعات گسترده در این حوزه ندارد اما برای آن که خواننده در پایان سرگردان نشود به قدری که خوانده و کنج کاوی کرده هم‌داستانی خود را با نظر دکتر جمادی دربارۀ فردید ابراز می‌دارد که گفته است:

« تفکر فردید، درست یا نادرست، هیچ موضع عملی نداشت. خود آگاهی تفکری فلسفی و دل آگاهی سیر احوال است. غایتی که این تفکر در جست و جوی آن است هر چند حقیقتی دینی است اما نه با شریعت فرا می رسد نه با رسم و عادت و نه با حکومت و سیاست و ظهورش به پس فردا موکول می شود.»

   بدین ترتیب می توان گفت راز جذابیت فردید برای دوستدارانش این بود که از «پریروز» و « پس فردا» می‌گفت. پریروزی که ماقبل تاریخ است و پس فردایی که نیامده است!

  به عبارت دیگر نه از «دیروز» می‌گفت که در قالب تاریخ ثبت شده است و نه از «امروز» که در آن قرار داریم و نه حتی از «فردا» که با سر رسیدن آن می توان ادعاهای او را محک زد. از پریروز و پس فردای تاریخ می گفت که سندی و مدرکی دست کسی نباشد!

  همین پریروز و پس‌فردا کردن‌ها و ننوشتن هر چند به او این مجال را داد که راز آلود به نظر رسد ولی در مقابل سبب شد «پریشان‌گو»یی لقب گیرد که اندیشه‌های ضد‌دموکراتیک خود را در هر ساختار سیاسی با توجه به علایق حکومت مطرح کند. یک دوره به خاطر جبهه گیری علیه کمونیسم و یک دوره هم به سبب اشتهار به مقابله با غرب زدگی.

  از تناقض‌ها هم نخست این که احمد فردید به مظاهر تکنولوژی و فناوری ابراز بی‌علاقگی می‌کرد ولی اندیشه‌های اوبه یاری ضبط صوت و اینترنت که هر دو دستاورد تکنولوژی هستند باقی‌مانده وگرنه او که اهل نوشتن نبود! دیگر این که به جز معدودی چون میرشکاک و آوینی دیگر علاقه‌مندان او به جای پریروز و دیروز یا فردا و پس فردا دست در کار «امروز» ند.


  نسل زد نه تنها با پریروز و پس فردا کار ندارد که حتی با دیروز و فردا. گفتم برای پریروز و پس فردا سندی مطالبه نمی شود اما دیروز همان تاریخ است و هر سخنی را به نام تاریخ نمی توان ارایه داد. فردای دیروز ها هم از راه رسیده وقابل ارزیابی است.

  نسل امروز بیشتر ابن الوقت است به معنی مثبت آن و چنان که مولانا آورده و نه فرصت طلب و گفتیم که این دومی را منتقدان به  احمد فردید نسبت داده اند.

                                                       خبر درگذشت او در کیهان سال 73 با نقل قولی درباره امام خمینی و غرب زدگی

درگذشت فردید

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۴۲
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۳۸ - ۱۴۰۳/۰۵/۲۵
7
19
جناب خدیر مثل همیشه عالی. اون جمله از آقای بازرگان نقل کردید واقعا برای من هم سوآله.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۲۷ - ۱۴۰۳/۰۵/۲۵
0
2
چند سال قبل، بنده به یک کشف بسیار بزرگ رسیدم!
یکی از مهمترین ضعف های مردم ایران ضعف در علم منطق و استدلال هست.
بسیار تحت تاثیر مغالطه ها و سفسطه ها و استدلال های نادرست هستند و توانایی حل آن ها را ندارند.
در نتیجه افراد سفسطه گر رشد میکنند. مردم سال ها با استدلال های غلط زندگی می کنند بدون آنکه درستی سخنی را تحت آزمون قرار دهند.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۴۹ - ۱۴۰۳/۰۵/۲۵
1
2
افکارش و نظراتش بیشترآنارشیستی است
مصطفی صابونی
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۵۳ - ۱۴۰۳/۰۵/۲۶
1
1
عرض سلام و ادب خدمت جناب خدیر
مطالب شما را پیوسته مطالعه می کنم و به نوشته ها و تحلیل های شما علاقمندم اما با کمال ادب باید عرض کنم نگاه شما در تحلیل تفکر فردید بسیار سطحی است اگر واقعا خواهان داوری درباره او هستید و اینکه آیا به راستی فیلسوف بوده یا نه بد نیست نگاهی به نظرات دکتر دینانی و دکتر کریم مجتهدی درباره او داشته باشید تا علی الحساب دریابید که از نظر این اساتید فردید فارغ از نقد نظراتی که داشت فیلسوف و متفکر بزرگی بود یا نگاهی داشته باشید به مباحث دکتر بیژن عبدالکریم
با احترام