۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۹۱۶۰۲
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۲ - ۳۱-۰۵-۱۴۰۳
کد ۹۹۱۶۰۲
انتشار: ۱۴:۵۲ - ۳۱-۰۵-۱۴۰۳

سالگرد درگذشت منوچهر اسماعیلی ؛ ماجرای آن روز گرم تابستانی و نابغه دوبله فارسی

سالگرد درگذشت منوچهر اسماعیلی ؛ ماجرای آن روز گرم تابستانی و نابغه دوبله فارسی
منوچهر اسماعیلی جوان که تازه وارد ۱۹سالگی شده بود در صفحه ی آگهی های روزنامه متن یک فراخوان را می بیند.

امیر حسین روحانیان در سینما اعتماد نوشت: سال ۱۳۳۶ یک روز گرم تابستانی، منوچهر جوان که تازه وارد ۱۹سالگی شده بود در صفحه ی آگهی های روزنامه متن یک فراخوان را می بیند. استودیو داریوش فیلم برای جذب تعدادی خانم و آقا جهت اعزام به ایتالیا و فعالیت در دوبله فارسی علاقمندان را دعوت کرده بود. 

محل استودیو باغی واقع در خیابان نادری بود. منوچهر و دوستش به قصد تفریح و شاید کنجکاوی به آنجا می روند.

جمعیت زیادی آمده بود. الکس آقابابیان-پایه گذار دوبلاژ فارسی در ایتالیا-با بلندگو اعلام می کند که از میان جمعیت یک مرد و سه زن میخواهیم که بعد از آزمون و بررسی نوارهای صدا به دنبال برنده می فرستیم. 

اما آزمون بعلت کثرت متقاضیان هفت روز طول کشید. منوچهر هرهفت روز را می رود تا اینکه غروب روز هفتم آقابابیان و مستر نایمن(صدابردار استودیو) خسته و کلافه بیرون می آیند و به شش هفت نفری که باقی مانده بودند می گویند از خانم ها چند نفر انتخاب شدند ولی متاسفانه تا این ساعت هیچ مردی انتخاب نشده و از شما هم چیزی در نمی آید. 

در میان جمعیت باقی مانده جوانی که یک شاگرد خیاط بود می گوید تا حالا از هزارنفر امتحان گرفته اید این هفت نفر هم را هم. امتحان کنید. 

آقابابیان با اکراه می پذیرد. آخرین متقاضی منوچهر بود. از او می خواهند نام و آدرسش را بگوید و متن روبرویش را نیز بخواند. باز از او. میخواهند تکرار کند، گویا مرحله اول صدایش را ضبط نکرده بودند. او. دوباره متن را می خواند،گریه می کند و می خندد.. 

آقابابیان لبخند زنان می گوید آقای اسماعیلی شما انتخاب شدید. همان لحظه مبلغ هزارتومان که آن زمان پول زیادی بود بعنوان پیش پرداخت به او می دهند تا روز اعزام مشخص شود. 

اما روز موعود هیچگاه فرا نمی رسد. بنابدلائلی که هرگز مشخص نشد آقابابیان از اعزام او منصرف می شود.

گرچه این اتفاق برای منوچهر جوان گران می آید اما او تصمیم می گیرد با تمام توان جلو برود. چند روز بعد نزد همان مستر نایمن، این بار در استودیو DCIواقع در لاله زار می رود و اولین نقش زندگی اش را بجای یک عکاس دوره گرد گویندگی می کند. نقشی دوسه جمله ای و کوتاه که بدون تپق آن را اجرا می کند. آرام آرام آوازه ی جوانی تازه وارد اما مستعد در استودیوهای دوبلاژ می پیچد و مدیران دوبلاژ او را به همدیگر توصیه می کنند. اواخر دهه سی حالا دیگر او به دوبله ی نقش های اول رسیده بود, بجای نامداران سینمای جهان چون گریگوری پک، جیمز کاگنی، آنتونی کویین، الک گینس، یول براینر، چارلتون هستون، سیدنی پواتیه و…

همان ایام جوانان دیگری چون چنگیز جلیلوند، ابوالحسن تهامی، ایرج ناظریان، جلال مقامی، منوچهر والی زاده، سعید مظفری هم با صداهای رنگارنگ و جادویی از راه می رسیدند تا دوران طلایی دوبلاژ را شکل دهند.. 

مباشران فیلم فارسی وقتی معجزه ی دوبلاژ و کیفیت صداگذاری فیلم ها را در استودیوها دیدند به صرافت استفاده از هنر دوبلورها در فیلمهای ایرانی افتادند. 

دکتر اسماعیل کوشان که در سال ۱۳۲۵ با دختر فراری بنیان دوبله را در ایران نهاده بود در راس کسانی بود که از دوبله برای فیلمهایش استفاده می کرد. حالا خانم دلکش در فیلمها می خواند و بانو مهین کسمایی بجایش صحبت می کرد و تماشاگر هم می پذیرفت و تهیه کننده فیلم فارسی با دوبله هزینه هایش را پایین می آورد. دیگر قرار نبود بازیگران نقش های فرعی سواد خواندن و نوشتن داشته باشند و یا فن بیان بدانند. کسانی چون منوچهر اسماعیلی در استودیوها این سهل انگاری های ذاتی فیلمفارسی را با هنر خود جبران می کردند. 

اواخر دهه سی استاد علی کسمایی پدر دوبله ایران برای دوبله فیلم دروازه پاریس فرا می خواند و دونقش اصلی فیلم که دو پیرمرد حراف را بودند جلویش می گذارد. از اسماعیلی واژه نمیتوانم و از کسمایی تو میتوانی.. او نقش را گفت و شد سوگلی دوبلاژ ایران.. 

وی اواسط دهه چهل با گویندگی بجای پیتر فالک در فیلم معجزه سیب(فرانک کاپرا)  وجهی دیگر از توانایی خود در تیپ گویی کمدی را عیان کرد و فروش فوق العاده ی فیلم نشان داد که تماشاگر این تیپ را دوست دارد. 

مباشران سینمای ایران هم بلافاصله با انتخاب رضابیک ایمانوردی او را از نقش های منفی و جدی  به نقشهای کمدی موسوم به پیترفالکی کشاندند. صدای منوچهر اسماعیلی،جایگاه بیک ایمانوردی را سالها بعنوان یکی از پولسازان سینمای ایران تثبیت کرد. 

اسماعیلی را می توان یک گوینده مولف محسوب کرد. او با دقت فیلم ها را می دید و هنگامی که به شناخت کاملی از کاراکتر و فضای فیلم می رسید آنگاه پشت میکروفن می نشست و همپای هنرپیشه جلو می رفت و آنچه را که از نقش درک کرده بود در صدایش به مثابه یک هنرپیشه نشسته بازتاب می داد. 

او در دوبله چند فیلم چنان تپق ها و ارتعاشات میمیک آنتونی کویین را با ظرافت در صدایش جاری کرد گویی که هنرپیشه پارسی زبان است. 

دوبله سندباد بحری و محمدرسول الله موید این نکته است.

پس از انقلاب با ممنوعیت نمایش فیلمهای خارجی گویندگان به دوبله فیلمهای ایرانی مشغول شدند و با توجه به محدودیت تولیدات فارسی، بسیاری نیز در تلویزیون فعالیت می کردند. 

با مهاجرت چنگیز جلیلوند در سال ۱۳۵۷ فقط دوضلع از سه ضلع اصلی دوبلاژ فیلم های ایرانی باقی ماندند. 

منوچهر اسماعیلی و ایرج ناظریان(که مرگ زودهنگامی داشت). 

دوبله بسیاری از آثار شاخص سینماو تلویزیون در دهه های شصت و هفتاد بر عهده ی استاد اسماعیلی بود.

آثاری چون کمال الملک، هزاردستان،سریال امام علی(ع)، ناخداخورشید، مادر، گراند سینما، شیلات، بایکوت،شمار،ترن و.. که در آنها بجای بازیگرانی چون فرامرز قریبیان، عزت الله انتظامی، جمشید مشایخی، علی نصیریان، جمشید لایق، جمشید هاشم پور، محمدعلی کشاورز، داودرشیدی و… صحبت کرد. 

با آمدن صدای سرصحنه تولیدات دوبله شده کاهش یافت و از اواسط دهه هفتاد نفس آن به شماره افتاد. اسماعیلی گهگاهی به تلویزیون می رفت و در سریالهایی چون پهلوانان نمی میرند حرف می زد، اما عملا دوبله برای بزرگی چون او دیگر محصول در خوری نداشت. 

گاهی نقشهایی مانندجان کافی در مسیر سبز و مورگان فریمن در هفت او. را به وجد میاورد و می شد همان اسماعیلیِ اعجاب آور.. 

در دهه هشتاد در برخی از فیلمهای شبکه ویدئویی شرکت داشت اما این سوار خسته تن و خسته دل شاهکارهایش را آفریده بود و حضورش را در دوبله کمرنگ تر می کرد. 

سال ۱۳۸۹ به دعوت مسعود کیمیایی و دوست و همکار دیرینش خسروخسروشاهی  در دوبله فیلم جرم بجای پولاد کیمیایی صحبت کرد که یادآور گذشته ها بود.. 

در دهه نود جسته وگریخته در فیلمهایی صحبت می کرد که فقط سرگرم کار باشد.. 

او اواخر عمر درگیر پارکینسون شده بود و صدایش هم سایه ای نسبتا کمرنگ از آن گذشته پرافتخار را بیاد می آورد. یکی از آخرین یادگارهای موفقش در فیلم جوکر و نقش گویی اش بجای هیث لجر بود. 

آن جوان هجده ساله که روزگاری با استعداد فراوانش دوبله در ایتالیا را به نقطه آخر رساند، خودش نیز به خط پایان زندگی رسید و در گوشه ای از بهشت سکینه کرج به آرامش رسید.

ارسال به دوستان