منبع: نیویورکتایمز
تاریخ انتشار: 17 سپتامبر 2024
نویسنده: توماس فریدمن
مترجم: لیلا احمدی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عصر ایران/ ترجمه: هر چند توماس فریدمن، تحلیلگر، روزنامهنگار و پژوهشگر سیاسی نیاز به معرفی ندارد و مخاطبان این تارنما بارها برگردان مقالات او را خواندهاند اما معرفی نویسنده ولو مشهور و آشنا باشد در مقدمه ضروری است.
پس این چند سطر به عنوان آشنایی بیشتر با روزنامهنگار برجسته: محور آثار و نوشتههای او جهانیشدن، تجارتخارجی، محیطزیست و بهویژه سیاستهای غرب آسیا و خاورمیانه است. مقالاتش بازتاب وسیعی در رسانههای جهان دارد و 3 بار برندۀ "جایزۀ پلیتزر" شده است.
او نویسندۀ هفت کتاب از جمله «از بیروت تا اورشلیم» است که برندۀ جایزۀ ملی کتاب شده. فریدمن، ستوننویسِ افتخاریِ نیویورکتایمز است. او در این مقاله به اهمیتِ رویکارآمدنِ فردی دموکرات و مصلحتاندیش در انتخابات ریاستجمهوریِ ایالات متحده اشاره دارد.
جان سخن این است که نقشۀ سیاسی جهان تغییر کرده و نقشآفرینیِ جهانیِ آمریکا روزبهروز دشوارتر میشود. امالاهریس باید با صراحت بیشتری سخن بگوید، از پاسخ به سؤالات اساسی طفره نرود و بکوشد به سیاق بایدن و با تصحیحِ کاستیهای دولت او، از اتحادهای رادیکال در جهان جلوگیری کند.
فریدمن تأکید میکند: پیروزی ترامپ، آتش اختلافات جهانی را شعلهور میسازد و غایتِ پرآشوبی برپا میکند.
*شایان ذکر است که مقالات ترجمهشده در این بخش، صرفاً بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
خود را رویاروی پدر و مادرهایی میبینم که خواهانِ ارایۀ رهنمودهایی برای هدایت نسل جواناند. ذهنم معطوف به چالشهای سیاست خارجی و مخاطراتی است که پیش رویِ رئیسجمهور آیندۀ ایالات متحده قرار دارد.
میپرسند: «چه شغلی برای فرزندمان مناسب است؟» میگویم: «اگر فرزندتان در زمینۀ انتخاب شغل از شما کمک بخواهد و بهویژه تمایل داشته باشد که روزی وزیر امور خارجۀ ایالات متحده شود، حتماً بگویید: عزیزم، هرچه میخواهی بشو، اما لطفاً دور این یکی را خط بکش، چون بدترین شغلِ دنیا همین است. وزیر آموزشوپرورش، وزیر کشاورزی، وزیر بازرگانی و سایر وزارتخانهها مشکلی ندارند، اما به پدر و مادرت قول بده که هرگز وزیر امور خارجه نخواهی شد.»
اینها را میگویم چون سیاست خارجیِ ایالات متحده، دیگر پیچیدهتر از آن است که تصور میکنیم و مدیریتِ بهساماناش در میدانِ تاختوتازِ ابرقدرتها، ابرشرکتها، ابرتوفانها، ابرهوشها و ابرشبکههای قدرتمند، تقریباً ناممکن است. این ابرغولها به هم میآمیزند و دامنۀ مشکلات را وسعت میدهند.
در زمانۀ جنگ سرد، «دیپلماسی قهرمانانه» همیشه در دست رس بود. «هنری کیسینجر» فقط به سه سکه، یک هواپیما و چند ماه «دیپلماسیِ شاتل» نیاز داشت تا توافقنامههای مربوط به جداسازی تاریخی پس از جنگ اکتبر 1973 بین اسرائیل، مصر و سوریه را منعقد سازد. او با یک سکه به «انور سادات» (رئیسجمهور مصر) ، یک سکه به «گُلدا مایر» نخستوزیر اسرائیل و یک سکه به «حافظ اسد» (رئیسجمهور سوریه) زنگ زد تا بازی دیپلماتیکِ مصر، سوریه و اسرائیل را برای انعقاد اولین توافقنامههای صلح از زمان آتشبس 1949 به راه بیندازد.
[م. کیسینجر، اندیشمند سیاسی، مشاور ژئوپلیتیک و معمار سیاست خارجی ایالات متحده بود و در خلال سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۷ در دولتهای ریچارد نیکسون و جرالد فورد بهعنوان وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی فعالیت میکرد.]
[م. دیپلماسیِ شاتل یا رفت و برگشت، به معنای میانجیگری بین طرفهای متخاصم با رفتوآمدِ نمایندگان میانجی بین پایتختهای دو کشور بهمنظور حصول به راهحل قطعی است. این اصطلاح اولین بار به تلاشهای هنری کسینجر در جریان جنگِ «یومکیپور» اطلاق شد.]
[م. مراد از جنگ اکتبر 1973، جنگ «یومکیپور» است که با عناوین جنگ اعراب و اسرائیل ۱۹۷۳، جنگ رمضان و جنگ چهارم اعراب و اسرائیل نیز شناخته میشود. این جنگ از ۶ تا ۲۵ اکتبر ۱۹۷۳ میان سوریه، مصر (با حمایت چند کشور عربی دیگر) و اسرائیل رخ داد. نبرد با حملۀ غافلگیرانۀ مصر و سوریه علیه مواضع نیروهای اسرائیلی در شرق کانال سوئز و ارتفاعات جولان آغاز شد؛ مناطقی که شش سال قبل در «جنگ ششروزه» به تصرف قوای اسرائیل درآمده بود. حمله در آخرین ساعات یومکیپور (روز آمرزش گناهان: مقدسترین روز در یهودیت)، آغاز شد. این جنگ موضعگیریهای بینالمللی گستردهای را برانگیخت و در جریان آن آمریکا و شوروی (دو ابرقدرتِ وقت) با ارسال گستردۀ تجهیزات نظامی و تدارکاتی به حمایت از متحدانشان پرداختند.]
کیسینجر در زمان خود فقط با کشورها سروکار داشت، اما وقتی «آنتونی بلینکن» در سال 2021، هفتادویکمین وزیر امور خارجۀ آمریکا شد، شانس چندان با او یار نبود. هرچند بلینکن بهاتفاقِ «جیک سالیوان» (مشاور امنیت ملی) و «ویلیام بیل برنز» (رئیس سازمان سیا)، دستِ دشوارش را با مهارت بازی کرد، اما کافی است خاورمیانهای را که با آن دستوپنجه نرم کردند با خاورمیانۀ دوران کیسینجر مقایسه کنید.
خاورمیانه از سرزمینی کهن با دولتملتهای استوار به جایی مبدل گشته که تا دلت بخواهد کشور شکستخورده و تسلیحات موشکی دارد. دیگر با دولتهای رسمی سروکار ندارید. برای مذاکره با هر کشور، وارد شبکۀ حیرتآوری از بازیگرانِ پیدا و پنهان میشوید.
وضعیت بهگونهای است که یکی از این بازیگران میتواند با موشکهای هوشمند خود فرودگاه تلآویو را تهدید به نابودی کند، آنیکی هم قادر است فرودگاه بیروت را از بین ببرد. اتفاقِ روز سهشنبه با ابزارهای سایبریِ ماتریکسی برای انهدامِ یکبارۀ پیجرها، فقط بخش کوچکی از این ماجرای بههمپیوسته است و درحالی رخ میدهد که همه معطوف به انعقاد آتشبس در منطقهاند.
[م. روز سهشنبه ۱۷ سپتامبر، پیجرها و واکیتاکیهایی که گروه مسلحِ حزبالله از آنها برای برقراری ارتباط بین اعضای گروه استفاده میکرد، بهنحوی همزمان و هماهنگ در سراسر لبنان منفجر شدند. بر اثر این واقعه، هزاران نفر در لبنان زخمی و تعداد زیادی جان باختند. دقیقاً مشخص نیست که چگونه این حملاتِ پیچیده، به وقوع پیوسته و سناریوهای مختلفی در این زمینه مطرح شده است. سه مقام آمریکایی به نشریۀ اکسیوس مدعی شده اند که اسرائیل به این دلیل تصمیم گرفت روز سهشنبه پیجرهای اعضای حزبالله در لبنان و سوریه را منفجر کند، چون نگران این بود که عملیات محرمانۀ دولت برای جاسازیِ مواد منفجره در این دستگاهها از سوی مقامات حزبالله شناسایی شده باشد.
حزبالله، دشمن اصلی اسرائیل در منطقه و بخش مهمی از محور مقاومت است و مدتها است که درگیر جنگ و تبادل آتش در سراسر مرز شمالی با اسرائیل است. شلیک موشک ها سبب شدهاند که ساکنانِ هر دو سوی مرز آواره شوند. با وجود استمرار تنش بین حزبالله و اسرائیل، ناظران میگویند تاکنون، هر دو طرف هدف خود را به مهار خصومتِ طرف مقابل بدون عبور از خطوط قرمز و ورود به جنگ تمامعیار محدود کردهاند، ولی بیم آن میرود که با این واقعه، اوضاع از کنترل خارج شود. حزبالله تهدید کرده که به انفجارهای روز سهشنبه پاسخ خواهد داد.]
درست زمانی که دیپلماتهای آمریکایی سعی میکنند میدان نبرد را در دنیای واقعی آرام کنند، جنگ در فضای سایبری فوران میکند. همسوکردنِ منافع همۀ این بازیگران برای تضمین آتشبس، کاری است در مایۀ چیدنِ رنگهای یکسان در یک سویِ مکعب روبیک.
آنچه مسلم است در دنیای جدیدِ ژئوپلیتیکی که رئیسجمهور بعدی ما باید با آن دستوپنجه نرم کند، به متحدان زیادی نیاز داریم؛ متحدانی برای آمریکا، همپیمانانی برای ما و دوستانمان. به همین دلیل هم تصمیم من در این انتخابات روشن است.
دونالد ترامپ خطاب به متحدان ما میگوید: «از زمین من خارج شو» ... «سهمت را بده، وگرنه تو را به پوتین میسپارم» و بهتر است او رئیسجمهور شود یا هریس؟ زنی که میراثدارِ بایدن است و به اتحاد و مدارا در سیاست خارجی باور دارد.
تیم بایدن در آسیا و اقیانوسیه، از اتحادها برای مقابلۀ نظامی و فنی با چین بهره جُست. این نیروها در اروپا به کارِ مقابله با تهاجم روسیه به اوکراین آمدند. در 13 آوریل نیز در خاورمیانه برای سرنگونی حدود 300 پهپاد و موشکِ ایران به سمت اسرائیل، از همپیمانان کمک گرفتیم . دیپلماسی پنهان، متحدان را برای مبادلۀ زندانیان چند ملیتی گرد هم آورد تا افرادی مثل ایوان گرشکویچ (خبرنگار والاستریتژورنال) از زندانِ ولادیمیر پوتین رهایی یابند.
روسیه، ایران و چین، همگی خواهان پیروزی ترامپاند، زیرا میدانند که او در برخورد با ناتو و سایر متحدانِ ایالات متحده چنان معاملهگر است که هرگز نمیتواند اتحاد پایداری برای مقابله با آنها ایجاد کند.
بدون شک دنیایی که رئیسجمهور و وزیر امور خارجۀ آیندۀ ما باید آن را رهبری کنند، نسبت به هر زمان دیگری، چالشبرانگیزتر است. به همین دلیل، مطالعۀ کتاب جدیدِ «مایکل ماندلباوم» (تاریخنگار و تحلیلگرِ سیاست خارجیِ ایالات متحده) با عنوان «تایتانهای قرن بیستم که بودند؟ چگونه تاریخساز شدند و تاریخی که ساختند چگونه بود؟)» را در شرایط کنونی بسیار سودمند میدانم. کتاب دربارۀ اثرگذاری تاریخیِ این شخصیتها است:
1- وودرو ویلسون (بیستوهشتمین رئیسجمهور ایالات متحدۀ آمریکا از ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۱)
2- ولادیمیر لنین (نخستین رهبر جمهوری فدراتیو سوسیالیستیِ روسیۀ شوروی از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۴)
3- آدولف هیتلر (رهبر حزب ناسیونال سوسیالیستِ کارگران و پیشوای آلمان از ۱۹۳۴ تا ۱۹۴۵)
4- وینستون چرچیل (نخستوزیر بریتانیا از ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۵)
5- فرانکلین روزولت (سیودومین رئیسجمهور آمریکا از 1933 تا 1945)
6- مهاتما گاندی (رهبر جنبش استقلالطلبی هند از 1893 تا 1948)
7- داوید بن گوریون (بنیانگذار و اولین نخستوزیر اسرائیل از ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳)
8- مائوتسه تونگ (رهبر حزب کمونیست و اولین رئیسجمهورِ جمهوری خلق چین از ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۹)
[م. تایتان از نژادهای ایزدان در اساطیر یونانی است. تایتانها، ایزدانی نامیرا و نیرومند بودند که در دوران طلاییِ قبل از المپنشینان بر زمین فرمانروایی میکردند.]
فصول مربوط به چرچیل و روزولت، بهطورخاص با روزگار ما همداستان است. این دو، مهمترین رهبران دموکراتِ قرن بیستم بودند، ولی دیکتاتوریِ آلمان و ژاپن را از همان آغاز به رسمیت شناختند، هرچند میدانستند این دولتها، تهدیدی برای بریتانیا و آمریکا هستند؛ اما دریافتشان این بود که اتحادها از اهمیت برخوردارند و بهتنهایی (یا بدون اتحاد جماهیر شوروی) نمیتوان جنگ جهانی دوم را از سر گذراند.
به خاطر میآورم که ماندلباوم در همین رابطه به من میگفت: «حفظ اتحادها هرگز آسان نیست. چرچیل و روزولت هم آنچنان که میگویند، رفاقتی نداشتند و اختلافات سیاسی مهمی در بین بود. بااینحال دریافتند که به دیگری نیاز دارند و با شَمی استراتژیک، اتحادشان را به ثمر رساندند. حفظ و تقویتِ اتحادهای جهانیِ آمریکا در مواجهه با مخاطرات جهان کنونی، وظیفۀ اصلیِ فرماندۀ آیندۀ ایالات متحده است.»
این امر به ویژه در زمانهای صادق است که از نظر نظامی برای ورود به جهان آینده، آماده نیستیم. روسیه، ایران و چین از مدتها پیش در گیرودارِ تجهیز نظامی هستند، ولی ما امروز به معنای واقعی کلمه، فاقد تسلیحات برای نبرد در هر سه جبههایم. تنها راهِ کنارآمدن با مشکل احتمالی این است که این مناطق را رها نکنیم، بلکه از طریق اتحادها، توان دیگران را به توان خویش بیافزاییم. رمز موفقیت ما در دو جنگ جهانی و جنگ سرد، اتحاد بوده است.
ماندلباوم میگفت: «گاهی یکی از رهبران باید درخواستِ قربانی کند. «این درخواست صرفاً در صورتی میتواند مؤثر باشد که آن رهبر، شهرت و اعتبار داشته باشد. اعتبار نیز به نوبۀ خود، محتاج صراحت است. روزولت و چرچیل هم گزینههای موجود را به وضوح، صادقانه و با فصاحت بیان کردند.»
ترامپ این مزیت را دارد که دیدگاههای وحشتناکش را صادقانه بر زبان میآورد و برایش توفیری ندارد که اوکراین پیروز شود یا شکست بخورد. متأسفانه وقتی در مناظره از هریس پرسیده شد: «آیا مسئولیتی در نحوۀ خروج از افغانستان ندارید؟ (اقدام شما به کشتهشدن 13 سرباز آمریکایی منجر شد.)»، او از پاسخ به این سؤال طفره رفت و اشتباه بزرگی مرتکب شد. اطمینان دارم که رأیدهندگان بلاتکلیف، متوجه این موضوع شدند و به نفع هریس هم نبود.
او باید میگفت: «از جانباختنِ قربانیان این واقعه ناراحت شدم و هرگز حس دردناکِ ناشی از شنیدن آن اخبار ناگوار در اتاق وضعیت را از یاد نمیبرم. اینجا دیگر نمیتوان مسئولیت را گردن دیگران انداخت. باید اذعان کنم که تجربیاتِ ناشیِ از آن رخداد سیاسی، تلخ و فراموشنشدنی است. هرگز چنین چیزی در دورۀ ریاستجمهوری من تکرار نخواهد شد.» او با چنین پاسخی رأی می آورد و خیال رأیدهندگانی را که دلواپسِ چپگرایی افراطی او هستند، راحت میکرد.
چین هم ترجیح میدهد ترامپ روی کار بیاید، چون از مهاجرتِ غیرقانونی بیزار است و بهعنوان رئیسجمهور پیشین، مهاجرت قانونی را هم با محدودیت مواجه کرده تا جبهۀ ناسیونالیستهای افراطی را تقویت کند. این سیاست، خوشایند حکومت چین است، ولی مزیتِ کلیدی آمریکا را تضعیف میکند؛ منظورم توانِ جذب استعداد از همهجای جهان است.
چند آمریکایی میدانند که هوش مصنوعی با زمامداریِ ایالات متحده در سال 2017، زمانی که گوگل یکی از مهمترین الگوریتمهای فناوریِ جهان را منتشر کرد، انقلاب عظیمی برپا کرد و کشور ما گام بزرگی در این زمینه برداشت؟ «مدل ترانسفورماتور» مبتنی بر «معماریِ یادگیری عمیق»، انقلابی در حوزۀ پردازش زبان طبیعی (NLP) برپا کرد و سبب شد تا عصر نوینی بر پایۀ هوش مصنوعی آغاز شود؛ عصری که به قول فایننشالتایمز به ظهور «هوش مصنوعی ِمولد» در قالب مدلهای چتبات نظیر گوگلبارد و چتجیپیتی انجامیده است.
[م. «یادگیری عمیق» نوعی «یادگیری ماشینی» برپایۀ شبکههای عصبیِ چندلایه است که با دقتی فزاینده، الگوهای موجود در دادهها را کشف میکند و میتواند علایق کاربر را بشناسد، اشیاء را تحلیل کند و زبانها را بفهمد. معماری یادگیری عمیق، موسوم به ژرفاندیشیِ هوشمند، بر مبنای مجموعهای از الگوریتمها، مفاهیم انتزاعیِ پیچیده را مدلسازی میکند. این ساختار یادگیری ماشینی، ملهم از ساختار عصبیِ مغز انسان است که در آن یاختههای عصبی با ارسال پیام به یکدیگر، ادراک را امکانپذیر میکنند. البته مغز انسان پیچیدگیهای بیشتری دارد، اما مدلهایی نظیر شبکۀ عصبی عمیق، شبکۀ عصبی همگشتی، شبکۀ باور عمیق و نمونههای مشابه؛ پیشرفتهای خوبی در حوزۀ پردازشِ زبانهای طبیعی و پردازش تصویر ایجاد کردهاند.]
جان کلام این است که تیم هشتنفرۀ محققان هوشمصنوعیِ گوگل که از نقاط مختلف دنیا به ایالات متحده آمدهاند، این الگوریتم را ایجاد کرده. داستان دانشمندان گوگل که پیشگام مدل ترانسفورماتور بودند، داستان همزیستی، همکاری و نوآوری است. پیشرفت آنها برای همیشه، چشمانداز هوش مصنوعی را تغییر داده است و به پردازش زبان پیشرفتهتر، متن پیشگو و مدلهای هوش مصنوعیِ مولد انجامیده است. علاوهبراین، ترکیب رنگارنگِ این تیم چندملیتی، روحیۀ کارآفرینی را برانگیخته و از مرزهای ابرشرکتهای ملی فراتر رفته است.
جهانِ هوش مصنوعی، دامنهدارتر میشود، اما میراث ترانسفورماتور باقی میماند که گواهی بر نبوغ انسان در شکلدادن به آیندۀ فناوری و چشمانداز بشریت است. پیشگامان ترانسفورماتور، زمینه را برای آیندهای فراهم کردهاند که در آن هوش مصنوعی، زندگی ما را با روشهایی که هنوز به آن نیندیشیدهایم غنی میکند و تأثیرش بر دنیای هوش مصنوعی و فراتر از آن، برای نسلهای آینده محسوس خواهد بود.
به گفتۀ فایننشالتایمز، «تنوع تحصیلی، حرفهای و جغرافیاییِ این محققان که از خاستگاههای متفاوتی مثل اوکراین، هند، آلمان، لهستان، بریتانیا، کانادا و ایالات متحده ناشی میشود، این تیم پژوهشی را منحصربهفرد کرده است». این فقط یک مثال از مزایای مهاجرت قانونی و جذب نخبگان به ایالات متحده است و من اطمینان دارم که هریس به وظیفۀ فرماندۀ کل قوا عمل میکند.
اما او به صراحت و شفافیت بیشتری برای رویارویی با ناممکنترین چالشهای سیاست خارجی و دراختیارگرفتنِ پایگاه مترقیِ خود نیاز دارد تا رأیدهندگان بلاتکلیفِ بیشتری را مجاب کند که قابلیت مقابله با دیکتاتورهای جهان و ورود به عصر نوین را دارد. در مورد ترامپ هم باید بگویم که او در دو موضوع کلیدیِ سیاست خارجی یعنی اتحادها و مهاجران، بسیار در اشتباه است. پیشفرضِ او، آمریکای تنها است. او برای آمریکای ضعیف نسخه میپیچد؛ برای آمریکای منزوی، آسیبپذیر و رو به زوال.