جهان چیزی شبیه موهای توست،
سیاه و سرکش و پیچیده
خیال کن چه بیبختم من!
که به نسیمی حتی
جهانم آشوب میشود…
****************************
بانوی زیبای من!
دستهای تو
سیب را
دلانگیز میکند
****************************
می شود صدایت را
همیشه در خواب من
جا بگذاری؟
****************************
همینجور که ساده نگاه کنی
یا اخمالو
حتا در خواب
گوشه های لبهات
می خندد
نگاهت می کنم نگاهت می کنم
و مست به خواب می روم.
****************************
پشت این عکس
نمی تواند دیوار باشد
من پشت این عکس
با تو قدم زده ام.
****************************
جهان
از چشمهای تو شروع میشود
و جایی در امتداد آشفتگی موهات
به باد میرود…
****************************
چه قدر دزدیدن نگاه
از چشمان تو لذت بخش است
گویی تیلهای از چشمام به دلم میافتد
بانو!
با مردی که تیلههای بسیار دارد
میآیی؟
****************************
برگ ها
یا زمین گیر می شوند
یا دنبال باد می افتند
و می روند
جمع می شوند در گوشه ای از سرما
برگ ها نمی دانند
پاییز در همه جا
با کبریتی پُر ایستاده است .
****************************
بوی شکوفه های گیلاس
انبه های طلایی
خاک باران خورده
و بوی تن تو…
با اینها میتوان چهار فصل زندگی کرد.
****************************
قهوه ای موها و
شرابی لبهایم
برای این شبنشینی کافیست
حالا فقط مانده
باد بیاید
حواس روسریام را پرت کند و
پیراهنم را به بازی بگیرد
تا تو
شعر تازه ات را
کامل کنی