عصرایران؛ احسان محمدی- موسسه گالوپ به ترتیب ایران، عراق و سودان جنوبی را عصبانی ترین کشورهای دنیا معرفی کرده است. بر اساس این نظرسنجی 50 درصد جمعیت ایران عصبانی هستند. موضوع این یادداشت اما عصبانیت نیست و اصولاً این نظرسنجی ها هم وحی منزل به شمار نمی رود اما کاش تحقیقی صورت می گرفت که نشان دهد آیا ملت های دیگر هم تا این اندازه با کشورشان نامهربان هستند؟
گاهی می بینیم که دانشجو، کارمند، راننده تاکسی، نگهبان توالت عمومی، رئیس بانک تا چشمشان به یک خارجی می افتد. شروع می کنند:
- اوه! ایران ایز نات گود! خارج ایز اوکی! وی آر لیو این بدبختی! ... هلپ می گو تو خارج! پلیز!
وقتی تا این اندازه دست به خودتخریبی می زنیم چرا انتظار داریم همه چیز بشود عین سوئیس! باور کنیم اگر از این شرایط ناراضی هستیم ما خودمان هم بخشی از زمینه های بروز آن هستیم و مدام انگشت شماتت را به سوی دیگران دراز نکنیم. در شبکه های مجازی که هر روز دارد بیشتر روی زندگی واقعی تاثیر می گذارد می بینیم که راحت ترین کار این است که بخشی از مشکل باشیم نه قطره ای از راه حل. مدام فحاشی کنیم و دست به تحقیر بزنیم.
خلایق! مسلمانها! اینجا کشور ماست. تنها کشوری که داریم. هر جای دیگر برویم مهاجر به حساب می آییم. اینجا تنها کشوری است داریم؛ با همین خیابان های پرچاله چوله، ماشین های کم کیفیت، بیکاری، ریزگرد. با همین «پشمینه پوش های تُند خُو»ی طالبان و داعش که می خواهند به زور هم شده ما را ببرند به بهشت. با همین روشنفکرهایش که شیطان پرستی را در شلوار جین «جورج کلونی» کشف می کنند و از تلویزیون به خورد خلایق می دهند. با همین مدیرانی که مدرسه و دانشگاه ها را با کارخانه بسته بندی پفک و پوشک اشتباه گرفته اند. با همین آدمها که ...
من هم در همین کشور دارم زندگی می کنم. بیش از خیلی از چه گوارهای بی نام و نشان اینترنتی اتفاقاً با نام و نشان و عکس خودم این رفتارها و کردارهای خودم و دیگران را نقد کرده ام. فحش شنیده ام. تلخی و تشر چشیده ام. بیکاری را تجربه کرده ام. کامم از پارتی بازی و جایگزینی رابطه به جای ضابطه تلخ شده و ... اینها را نمی نویسم که در مسابقه «کی از همه بدبخت تره» مدال طلا بگیرم. می نویسم چون با علم به همه این چالش ها عمیقاً و تا اطلاع ثانوی باور دارم که با فحش دادن، با تحقیر، با سرزنش کشورمان چیزی درست نمی شود. شما فقط یک مورد را نشانم بدهید و بگویید:
- به لطف خدا و همت هموطنان توانستیم با مقادیری فحش این مشکل را حل کنیم!
برخی هم تا پایشان می رسد آنور آب شروع می کند به خاک بر سر کردن کشوری که همانجا بزرگ شده اند و پا گرفته اند. در شبکه های اجتماعی می نویسند «نمونید توی اون خراب شده»! درست با همین ادبیات گزنده و بی رحمانه! به همین اندازه توام با قدرنشناسی و ناسپاسی نسبت به سرزمینی که در آن حرف زدن، راه رفتن و حتی دشنام دادن را یاد گرفتند!
که چه بشود؟ چه مشکلی حل می شود؟ جز خالی کردن دل و زیر پای جوان هایی که شاید هنوز می خواهند بمانند و اینجا را آبادتر کنند. مگر آلمانی ها که در جنگ دوم جهانی به فجیع ترین شکل ممکن شکست خوردند جملگی شال و کلاه کردند و وطن شان را به امان خدا رها کردند؟ مگر ژاپنی ها که دو شهرشان در نتیجه بمباران اتمی خاکستر شد راه حل را در گریختن دیدند؟
اگر به هر دلیلی رفته اید از این کشور، لطفاً ما را خاک بر سر نکنید. ما خودمان می دانیم کجای جغرافیای خاورمیانه قرار گرفته ایم. طبعاً آنها که ناگزیر به مهاجرت شده اند و دل با این آب و خاک دارند هرگز چنین ادبیاتی به کار نمی برند و دستکم با شرکت در انتخابات 96 نشان دادند حتی اگر در این خاک با آنها نامهربان بوده اند، آنها هنوز سخت وفادارند.
مشکل فقط داعش و آمریکا و اسرائیل نیست، بخشی از مشکل خود ما هستیم که دست به خودزنی رقت باری زده ایم و ول کن ماجرا هم نیستیم. خود ما برای این کشور چه کرده ایم که این همه طلبکارش هستیم؟ مخاطب این نوشته «شما» نیستید. «شما» با همه ما فرق می کنید.
این سبک حمله و هجوم به کشور و تخریب اعتماد به نفس نسل جوان، خطرناک تر از هر حمله انتحاری است. عضویت افتحاری در گروهک داعش برای صدمه زدن به کشور است.
حرف آخر اینکه «ایران» مادر همه ماست. شاید همیشه مادر مهربانی نبوده، گاهی پشت دستمان را با قاشق داغ کرده، گاهی فلفل توی دهانمان ریخته اما مادر ماست. تاب نیاوریم و فحاشی به او نپذیریم. بخصوص اگر از همزبان باشد. اگر دلمان می سوزد و رنج می کشیم از این شرایط، به جای سنگ زدن به این مادر همیشه زخم خورده، همیشه تحقیر شده، همیشه به تاراج رفته، کمکش کنیم. سخت تر کار کنیم. شرافتمندانه تر زندگی کنیم.
خم شویم و یک مُشت خاک برداریم، این خاک نیست، خاکستر سزاوارترین فرزندان این سرزمین است. چپ و راست و مسلمان و یهودی و مسیحی ... لطفاً به مادرمان فحش ندهیم. اگر گاهی حالش بد است، اگر تب دارد، اگر لباسش ژنده و پاره است، اگر صورتش پر لک و زیر چشم هایش گودرفته است، اگر بوی گریه می دهد و ناخن هایش از فرط کندن گور همیشه خونین است، شاید «یک» دلیل اش این باشد که ما فرزندهای خوبی نبوده ایم. بچه های ناسپاسی که هر وقت، هر کس دل چرکین مان کرد، مادرمان را نفرین کرده ایم...
خیلی ممنون .... ولی یه کم لطیف تر بنویس تا نقض غرض نشود