عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نشست خبری رییس دفتر یکی از مراجع عراق در تهران در ذهن مخاطب این پرسش را برمیانگیزد که آیتالله شیخ محمد یعقوبی کیست؟ آیا به حوزۀ نجف و اصرار آن بر استقلال از حکومت نزدیک است یا به قم یا شخصیت مستقلی دارد؟ یا چه نسبتی با آرای آیتالله سید علی حسینی سیستانی دارد و با توجه به انتساب به صدر دوم چه موضعی در قبال مقتدا صدر و جریانهای شیعی سیاسی در عراق اتخاذ میکند؟
پرچم عراق در نشست خبری حجتالاسلام شیخ قیس طایی البته نشان میداد عراقیتبار بودن آقای یعقوبی برای آنان یک امتیاز به حساب میآید و خود را تنها در چارچوب مذهب تعریف نمیکنند هر چند به صراحت ابراز نمیکنند اگرچه تصاویر امام و رهبری و پرچم جمهوری اسلامی ایران هم بود تا سوء تفاهم برنخیزد.
در نشست اما بهترین توضیحدهنده یک قاب عکس بود؛ تصویری که به پرسشها پاسخ میدهد و آن آیتالله سید محمد صادق صدر مشهور به سید محمد صدر یا صدر دوم است: (پدر مقتدا صدر چهرۀ پر سروصدای عراق امروز که به دنبال قدرتگرفتن جریان شیعی در این کشور و ظاهرا مستقل از ایران و البته با سازوکارهای پارلمانی است و در سالهای اخیر شاهد فاصله گذاریهای او با جمهوری اسلامی نیز بودهایم).
چنانکه از گفتهها و نوشتههای آیتالله یعقوبی بر میآید او شیفتۀ سید محمد صدر یا شهید صدر ثانی است اما نسبتی با رویههای سیاسی متأخر فرزندش - مقتدا - ندارد. چه در دوران فعالیتهای رادیکال و چه حالا که بر مرزبندی با جمهوری اسلامی مُصر است.
حالا دیگر میتوان قضیه را روشنتر دید تا بدانیم سید محمد صادق صدر پسر عموی سید محمد باقر صدر (اعدام شده در فروردین 1359 خورشیدی در آغاز استبداد مطلق صدام حسین) است و این دومی در 29 بهمن 1377 خورشیدی یا 19 فوریه 1999 میلادی همراه دو فرزند خود سید مؤمل و سید مصطفی ترور و کشته میشود. با این تفاوت که قتل صدر اول مستقیما به صدام حسین نسبت داده و محکوم شد و در ترور 18 سال بعد حکومت تضعیف و تحقیر شدۀ صدام در پی رانده شدن از کویت خود را از این ترور مبرا میدانست.
در این حادثۀ تروریستی دو فرزند پسر دیگر سید محمد صدر - یکی همین مقتدای مشهور و دیگری مرتضی- همراه پدر نبودند و طبعا زنده ماندند. مقتدا البته در آن زمان تنها 26 سال داشت و چون وجه سیاسی او بر صبغۀ دینی و فقهی میچربید به عنوان جایگزین پدر مطرح نشد.
(در سنت شیعی فرزندان مراجع در موارد بسیار معدود و چنانچه اعتبار فقهی بالا هم داشته باشند جای پدر را میگیرند و غالبا در فقدان یک مرجع، دیگری معرفی میشود).
آیتالله شیخ محمد یعقوبی هم البته در آن زمان میانسال بوده. ضمن این که شهرت و اعتبار درخور فقهی و محبوبیت مردمی داشته و به عنوان شاگرد مبرز مکتب صدر شناخته میشده و از سید محمد صدر نقل شده که وصیت کرده بود «پس از مرگ من شیخ محمد یعقوبی ادارۀ مدارس را بر عهده گیرد» و همانجا بر اجتهاد او هم گواهی میدهد. منتها برای این که بین پیروان اختلاف نیفتد تقلید را به مرجع دیگری (آیتالله فیاض) ارجاع میدهد. آیتالله حایری در قم و بحرالعلوم در عراق هم به عنوان مراجع ادامهدهندۀ سنت فقهی صدر مطرح بودهاند.
بدین ترتیب پس از شهید صدر دوم رهبری میدانی حرکت او را شیخ محمد یعقوبی بر عهده میگیرد و مرحعیت تقلید پیروان را هم آیتالله فیاض. مرتبط نبودن این مرجع با خارج از عراق و مشخصا ایران از حساسیت رژیم صدام حسین که پس از حمله به عراق و شکست در جنگ اول خلیج فارس تحت تحریمهای خُرد کنندۀ آمریکا قرار گرفته بود میکاهد.
اصرار حکومت صدام بر ادامۀ مراسم ترحیم سید محمد صدر تا امکان حضور چند تن از مقامات برجستۀ عراق فراهم آید هم برای آن بود که اعلام کنند در ترور او دست نداشتهاند. چرا که به قدر کافی پیشتر تاوان اعدام پسرعمو و دختر عموی او (سید محمد باقر و بنت الهدی صدر) را پرداخته بودند.
آنان در این مقطع و پس از آتش بس با ایران در 10 سال قبل از آن خطر اصلی را آمریکا و معارض روحانی خود را سید محمد باقر حکیم در تهران میدانستند که از سیاستهای آمریکا علیه صدام حسین علنا و در تلویزیون جمهوری اسلامی نیز حمایت میکرد. با این حال میتوان احتمال داد اگر راست باشد که مقتدا صدر بعدتر در مراسم اعدام صدام حسین حاضر بوده به این معنی است که دخالت نداشتن بعثیها در ترور پدرش را نپذیرفته اگرچه خونخواه صدر اول هم بوده است.
چنانچه اشاره شد به جز آیتالله فیاض، مرجع مشهور دیگر پس از سید محمد صادق صدر آیتالله سید حسین بحرالعلوم بود که سال بعد از ترور صدر دوم درگذشت.
مرجع دیگر سید کاظم حایری در قم زندگی میکرد و طبعا از اوضاع عراق اطلاع چندانی نداشت ضمن این که ارتباط با خارج از عراق جرم به حساب میآمده است.
شیخ محمد یعقوبی که تحصیلات دانشگاهی هم داشت و در دانشگاه بغداد مهندسی عمران گرفته بود تصمیم میگیرد منتظر تأیید نماند و مانند سید محمد باقر صدر و سید محمد صادق صدر چنانچه خود به این استنباط رسید در معرفی مضایقه نکند:
«من به وجود ملکۀ اجتهاد در خود باور داشتم منتهی صرف چنین اطمینانی در فضای آن روز حوزۀ نجف تا زمانی که دیگران به آن از طریق مطالعۀ آثار علمی ام اعتراف کنند فایدهای در پی نداشت. از این رو مسألۀ رهبری حرکت سید محمد صادق صدر با موضوع تقلید از من تفاوت داشت و آن مرحوم رهبری را تنها در من منحصر کرد و از همه خواست به من رجوع کنند. او امید داشت تا رهبری و مرجعیت دینی در جانشینش گرد هم آید و پیروانش از فرد واحدی تبعیت کنند... میدانست از میان ما خواهد رفت اما اطمینانی به شرایط آن روز حوزه نداشت تا مرجعیت بعد از خود را مشخص کند. همه را به آیتالله فیاض ارجاع داد تا در مووضع مشخص تقلید بریالذمه شود. او امید داشت روزی شرایط آماده شود و مرجعیت و رهبری در فرد واحدی جمع شود... من هم به این رویه احترام گذاشتم و از مرجعیت آیتالله فیاض حمایت کردم چرا که معتقد بودم میان اجتهاد و تصدی مرجعیت زمانی وجود دارد که باید با تجربههای اجتماعی پر شود. مرجعیت به رجوع مردم نیاز دارد و معروفیت در میان مردم از مقوّمات آن به شمار میآید. به همین دلیل در این امر خطیر عجله نکردم و علاقهمند نبودم از روش های متداول در حوزه برای رسیدن به مرجعیت استفاده کنم. اعتقاد داشتم اگر خداوند مرا برای چنین منصبی برگزیده اسباب آن را نیز خود فراهم میکند و اگر چنین اراده ای نفرموده حتما خیری در آن بوده است.»
با همین باور درس «کفایه الاصول» آیتالله صدر را ادامه میدهد که به منزلۀ توان مرجعیت هم بود. خاصه این که متفاوت بودن خود را با کاربست علم شیمی در استنباط فقهی نشان داده بود. (از جمله این که صدر دوم قایل به حرمت «سرکه شیره» بود ولی یعقوبی میگوید: من توانستم با تحلیلهای شیمیایی از تغییرات سرکه ثابت کنم که سرکۀ شیره شده حرام نیست).
اتفاق مهم قابل اشارۀ دیگر ترور محمد حمزه زبیدی معاون نخست وزیر عراق است که به تعطیلی دفتر صدر انجامید. هر چند حکومت عراق بنا نداشت در وضعیت تحریم جبهۀ جدیدی بگشاید و دفتر صدر را متهم نکرد. اما ادامۀ فعالیت آن را به صلاح ندانستند. این در حالی بود که آیت الله یعقوبی اگرچه در ادامۀ سنت سیاسی و فقهی صدر دوم شناخته میشد اما به عنوان چهرۀ مستقل و در حد مرجعیت خود را معرفی کرده بود.
در خاطرات او آمده رییس سازمان امنیت عراق برای توضیح شرایط حساس آنها را به جلسهای در بغداد دعوت میکنند و به اتفاق فرزند صدر در این نشست شرکت میکند البته مشخص نمیکند کدام فرزند: مقتدا یا مرتضی؟ هرچند اضافه کرده در پایان جلسه یک کارتون بزرگ سیگار آمریکایی به فرزند صدر که اهل سیگار است هدیه میکند.
چند سال بعد که خطر حملۀ آمریکا به عراق جدی میشود همایشی برپا میکنند تا مراجع دربارۀ آن نظر دهند. حضور آیتالله یعقوبی در آن نشان میدهد به عنوان مرجع جدید و متفاوت و به روز پذیرفته شده بود.
انتظار صدام طبعا این بود که مراجع فتوای جهاد با آمریکا را بدهند. اما تنها معدودی که شهرت کمتری هم داشتند چنین میکنند. آیتالله یعقوبی به بیطرفی فتوا میدهد. چون نه میتوانسته با اشغال همراهی کند نه با مقاومت. اشغال به منزلۀ تأیید آمریکا بود و مقاومت هم تلاش برای نگاه داشتن صدام حسین تضعیف شده در قدرت.
همین موضع سبب میشود پس از سقوط صدام حسین موقعیت او تثبیت و بلافاصله روانۀ بغداد شود و فعالیت سیاسی خود را در قالب «حزب فضیلت اسلامی» پررنگ کند.
با این حال نمیخواست رقیب جریانهای دیگر شناخته شود چه درون حوزه و چه در بین فعالان سیاسی و با مهارت و میانهروی می تواند خود را به عنوان نماد جریان معتدل صدر دوم بشناساند و به افق بلندتری میاندیشیده است.
مقتدا معتقد بود باید از شکاف بین دو حوزه (ساکته و ناطقه) بهره برد اما یعقوبی به جای تأکید بر این شکاف و این که حوزه را ساکت و صدریها را ناطق بداند و منبع مشروعیت پارهای تندرویهای مقتدا شود که به رغم جسارتهای سیاسی فاقد پختگی و متانت روحانیون بلندمرتبه بود و شاید هنوز هم باشد (یادآور رفتارهای سید مجتبی نواب صفوی در دوران مرجعیت آیتالله بروجردی در ایران) خود را به عنوان نماد جناح معتدل (میانهرو) طیف صدر با پشتوانۀ فقهی معرفی کند در حالی که مقتدا در رسانه ها به مثابۀ نماد جریان سیاسی و کمتر فقهی صدریها و «متطرف» یا تندرو شناخته شد.
آیتالله یعقوبی مهارت سیاسی خود را در جریان ارجاع موضوع انتفاضۀ شعبانیه و کمیتهای که به دستور آیتالله خویی تشکیل شده بود هم نشان داده بود به گونهای که نه مقابل آنان قرار گرفت نه بر تصمیمات کمیته صحه گذاشت.
با این توصیفات بهتر میتوان دریافت که مناسبت برپایی نشست خبری نمایندۀ تام الاختیار آیتالله یعقوبی در ایران چیست. این نکته را البته نویسندۀ این سطور که به لطف فاضل گرامی جناب سید مهدی حسینی دورود در نشست حاضر شد دریافت و قصد ندارم به حجتالاسلام طایی نسبت دهم و سخنان او را در خبرگزاری شبستان با عنوان «مراجع هم در قبال مردم وظایفی دارند» میتوانید بخوانید.
مناسبت نخست بیستوسومین سالگرد ترور استاد و مرادِ شیخ محمد یعقوبی - سید محمد صدر یا صدر دوم - است که اگرچه پدر مقتدا بوده اما آن که در مدرسه و مسجد برجای او نشست و از تأیید او برخوردار بود شیخ است که پروانهوار گرد سید میچرخیده و گزاف نیست اگر گفته شود عواطف بین آن دو از جنس دیگری بوده است.
مناسبت دوم احساس آیت الله یعقوبی به حضور فعالتر سیاسی و اجتماعی برای ایفای نقشی مؤثرتر است.
از سخنان آقای طایی استنباط کردم نه آن که خود بگوید و حق توضیح و انکار هم برای ایشان باقی است که آیتالله یعقوبی نه مانند مقتدا صدر به حضور مستقیم در فعالیتهای سیاسی و حزبی باور دارد هر چند حزب منتسب به او در انتخابات اخیر شرکت کرد و نه در عین احترام کامل به مقام شامخ آیتالله سیستانی که تنها در بزنگاهها موضع میگیرد و بعید نیست به اصلاح قانون اساسی عراق برای گنجاندن «فصل الخطاب»ی باور داشته باشد که البته اگر شبیه ولایت فقیه در ایران باشد اولا مشخص نیست اهل سنت و کردها و شیعیانی که مرجعیت را کافی میدانند و در پی ولایت فقیه نیستند چه موضعی میگیرند و ثانیا نسبت آن با ولایت فقیه در ایران چیست؟
آیتالله در این بارهها توضیح صریح نداده و ترجیح نمایندۀ تامالاختیارایشان هم بر مقبولیت و حمایت مردم و وحدت و مشترکات سرزمینی است و شاید هم اینها همه حدس و گمانهای ما باشد و مهمترین انگیزۀ این نشست خبری سالروز تولد امام علی علیه السلام است چندان که به دفعات این تعبیر را به کار برد:
«اختلافات زبانی، اجتماعی و سیاسی نباید بین شیعیان اختلاف بیندازد و اگر هم اختلاف در کشور پدید آید باید با چنگ زدن به وحدت و شیوۀ امیرالمومنین عليهالسلام پایان یابد.»
هرچند توصیفات فقهی و جایگاه او به عنوان مرجع تازه شناخته در عراق (دستکم برای عامۀ ایرانیان) را باید به اهل فن سپرد اما در این تردیدی نیست که پس از این از آیتالله شیخ محمد یعقوبی بیشتر خواهیم شنید که اگرچه نه سید است و نه نام خانوادگی صدر دارد اما توانسته خود را به عنوان جانشین صدر دوم بشناساند.
دربارۀ سید محمد صدر جا دارد بدانیم شاید تصور شود به خاطر نفرت از صدام حسین و انتقام خون پسر عم خود - صدر اول- با ادامۀ جنگ ایران و عراق موافق بوده حال آن که استمرار جنگ در خاک عراق را مخالف مصالح دو کشور و در خدمت تضعیف هر دو میدانسته و با ادامۀ آن موافق نبوده است.
(در نوشتن این یادداشت جدای توضیحات حجتالاسلام شیخ قیس طایی و آقای «حسینی دورود» گرامی از کتابی دربارۀ این مرجع تقلید به قلم آقای عبدالوهاب فراتی نیز بهره بردهام و مجددا تأکید میکنم استنباطات نویسنده است نه الزاما مواضع آیتالله یعقوبی یا نمایندۀ ایشان و اگر فرصتی دست داد و مجال گفتوگوی مستقیم با ایشان فراهم آمد طبعا دربارۀ آنها خواهم پرسید و دیدگاههای رسمی در گزارش منتشره در خبرگزاریها انعکاس یافته است ).