۲۳ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۳۸۰۵۳
تعداد نظرات: ۲۶ نظر
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۱ - ۱۴-۰۲-۱۴۰۱
کد ۸۳۸۰۵۳
انتشار: ۱۰:۲۱ - ۱۴-۰۲-۱۴۰۱
در نسبت «هنرمندان و سیاست» و به بهانۀ مستند «چارلی چاپلین واقعی»

چارلی چاپلین عقل سیاسی نداشت

چارلی چاپلین عقل سیاسی نداشت
اگر نگاه ما به "نسبت هنرمند و سیاست" واقع‌بینانه باشد، دیگر نیازی نیست مدام یقۀ هنرمندان را بابت مواضع سیاسی‌شان بگیریم...

  عصر ایران؛ هومان دوراندیش- فیلم مستند "چارلی چاپلین واقعی"، اثر پیتر میدلتون و جیمز اسپینی، در سال 2021 ساخته شده و مدتی است که روی "سامانه‌های نمایش درخواستی" داخلی، نظیر "فیلیمو" هم در معرض تماشا است.

  این مستند در واقع بیوگرافی چارلی چاپلین و اثری نه چندان درخشان است که البته ارزش دیدن دارد؛ به ویژه برای کسانی که آشنایی عمیقی با زندگی چاپلین ندارند.

  این یادداشت البته متضمن بررسی این مستند نیست بلکه به بهانۀ این مستند، نگاهی انتقادی دارد به یکی از جنبه‌های زندگی چاپلین و فراتر از آن، نسبت هنرمندان و سیاست.

  مستند "چارلی چاپلین واقعی" بر این نکته تاکید دارد که چاپلین در فقر طاقت‌فرسایی بزرگ شده بود و همواره از بازگشت به دوران تنگدستی‌اش هراس داشت؛ حتی وقتی که ثروتمندترین سینماگر جهان بود.

  چاپلین در 21 سالگی، یعنی در سال 1910، بریتانیا را ترک کرد و به آمریکا رفت بلکه در آن‌جا کار و زندگی درخوری پیدا کند. او نابغۀ عرصۀ کمدی بود و در آمریکا بسیار زود پیشرفت کرد و به رفاه رسید. چارلی چاپلین عقل سیاسی نداشت

او در آمریکا سریعا از شر فقر خلاص شد و بعد از پنج سال کار در این کشور، هنرمندی کاملا مرفه شد و در هشتمین سال حضورش در آمریکا (1918) استودیوی فیلمسازی خودش را تاسیس کرد و از آن پس به ثروتی چشم‌گیر رسید که رؤیای سینماگران آن دوران بود.

  چاپلین پس از سکانس سخنرانی در فیلم "دیکتاتور بزرگ" (1940) نطقش در عالم سیاست هم باز شد. تا پیش از آن، او به سینمای ناطق علاقه‌ای نشان نمی‌داد. اما نطق درخشانش در "دیکتاتور بزرگ" موجب می‌شود که از یک کمدین نابغه فراتر رود و ردای یک سخنران سیاسی را هم به تن کند.

  مثلا در سال 1941 از چاپلین درخواست می‌شود که سخنرانی‌اش در فیلم "دیکتاتور بزرگ" را در مراسم آغاز سومین دورۀ ریاست جمهوری فرانکلین روزولت دوباره ایراد کند.

  سخنرانی‌های سیاسی چاپلین پس از فیلم "دیکتاتور بزرگ"، به خوبی نشان می‌‌دهد که یک هنرمند بزرگ لزوما عقل سیاسی درخوری ندارد. مثلا او در مراسم خیریۀ همدردی با جنگ‌زده‌های روسی، خطاب به آنان می‌گوید: «مطمئنم اگر کمونیسم این باشد، خیلی از مردم در ایالات متحده به آن رأی موافق می‌‌دهند».

  و یا در یکی از سخنرانی‌های دیگرش می‌گوید: «در شیکاگو سخنرانی داشتم و گفتم تا زمانی که مردم ضد کمونیسم باشند، من طرفدار کمونیسم هستم. باید با تمام قوا از کاپیتالیسم به کمونیسم روی بیاوریم. به همین دلیل باید {در جنگ جهانی} پیروز شویم.»

  در واقع چاپلین در دهۀ 1940 تحت تاثیر فضای غالب بر محافل روشنفکری در بسیاری از نقاط جهان غرب، مدافع کمونیسم بود و حتی از تحقق کمونیسم در ایالات متحده دفاع می‌کرد و این معنایی نداشت جز اینکه چاپلین سخنرانی‌هایش را با چاشنیِ "پُز زمانه" (یا چپ‌گرایی) خوش‌مزه می‌کرد و روی میز مخاطبانش می‌گذاشت.

  او در دهۀ 1940 به مخاطبان روسی‌اش می‌گفت اگر کمونیسم همین چیزی باشد که در کشور شما محقق شده، مردم آمریکا نیز به آن رأی می‌دهند. در حالی که در آن دهه، بیدادگری کمونیست‌ها در شوروی، دمار از روزگار خلق برآورده بود و استالین به کمونیست‌ها هم رحم نمی‌کرد و بسیاری از اعدامیان و تبعیدیان حکومتش، کمونیست بودند.

  وانگهی، چاپلین در آمریکا ظرف شش سال به ثروتی قابل توجه دست یافت. یعنی دقیقا در سال 1916، وقتی که شرکت موچوال قراردادی با چاپلین امضا کرد به مبلغ 670 هزار دلار. هیچ هنرمندی در اتحاد جماهیر شوروی، نمی‌توانست ظرف شش سال از فقر مطلق به چنین دستمزدی برسد.

  در سال 1918 هم که استودیوی فیلم‌سازی خود چاپلین تاسیس شد، مسیر او برای تحصیل ثروتی افسانه‌ای هموار شد. اگر کمونیسم در ایالات متحده برقرار می‌شد، چاپلین ابتدا استودیوی شخصی‌اش را از دست می‌داد، سپس ثروت هنگفتش را. در جامعۀ کمونیستی، هیچ هنرمندی نمی‌توانست با سازوکارهای سرمایه‌دارانه رشد کند و خودش هم شخصا سرمایه‌داری برجسته شود.

  پس چرا چاپلین از تحقق کمونیسم در آمریکا دفاع می‌کرد؟ آیا عقل او به درک این نکات بدیهی قد نمی‌داد؟ یا اینکه او در حالی که سرمایه‌داری برجسته شده بود، خوش داشت ژست عدالتخواهانه بگیرد؟ الله اعلم. به هر حال اگر عدالت اقتصادی مطلوب کمونیست‌ها در آمریکا محقق می‌شد، چاپلین آن همه سرمایه و رفاه را از دست می‌داد.

  جالب است که حتی وقتی چاپلین از آمریکا خارج شد و دیگر به او اجازه ندادند به آمریکا برگردد، در یک کشور سرمایه‌داری دیگر اقامت گزید. او به سوئیس رفت که "بهشت سرمایه‌داران" است و در آن‌جا در یک خانۀ ویلایی بسیار مجلل زندگی می‌کرد؛ خانه‌ای که کارگران کمونیست خوابش را هم نمی‌دیدند.


  در 1947، وقتی که چاپلین در مواجهه با سؤالات تند و تیز خبرنگاران آمریکایی، ناچار شد دربارۀ کمونیست بودن خودش توضیح دهد، تمام دفاعیات چند سال قبلش از کمونیسم را انکار کرد و اکیداً گفت ابداً کمونیست نیست و رابطه‌ای هم با کمونیست‌ها ندارد.

  البته چاپلین راست می‌گفت. او کمونیست نبود؛ یک کلان‌سرمایه‌دار بود. عضو حزب کمونیست هیچ کشوری هم نبود و حشر و نشر چندانی هم با کمونیست‌ها نداشت. او فقط ژست کمونیستی گرفته بود چراکه آن ژست برایش محبوبیت جهانی می‌آورد. اما در بزنگاه انتخاب، قید همان ژست را هم زد و به کلی منکر تمایلات کمونیستی‌اش شد.

  در چنین سلوکی، فقدان عقلانیت کاملا آشکار است. تحقق کمونیسم چه در آمریکا چه در سوئیس آشکارا به زیان چارلی چاپلین بود. اما علاوه بر این، سلوک سیاسی چاپلین از صداقت هم تهی بود. دفاع او از کمونیسم، صادقانه‌ نبود و به همین دلیل با کوچکترین تلنگری، منکر گفته‌های سابقش شد.

  حالا این حکایت یکی از بزرگ‌ترین هنرمندان قرن بیستم است. چاپلین احتمالا برجسته‌ترین چهرۀ تاریخ سینما است؛ ولی چپ‌گرایی‌اش آگاهانه و صادقانه نبود. تاریخ سینما و تئاتر و ادبیات و موسیقی، لبریز از این قبیل چپ‌گرایان است؛ یعنی کمونیست‌ها یا مارکسیست‌ها یا سوسیالیست‌هایی که تا خرخره از نظام سرمایه‌داری منتفع‌اند ولی ژست چپ‌گرایی را رها نمی‌کنند.

  وسوسۀ اتخاذ چین ژستی از سوی هنرمندان سرمایه‌دار و عمیقا مرفه، مثل وسوسۀ خیانت به همسر است در جان مردی که در زندگی خانوادگی‌اش خوشبخت است و هیچ کم و کسری ندارد.

  انبوه هنرمندان چپ‌گرایی که از جهان سوم یا از اروپا به آمریکای شمالی مهاجرت کرده‌اند و آن‌جا همچنان شعارهای کمونیستی می‌دهند، به خوبی گواهی می‌دهد که از همه هنرمندان نباید توقع عقلانیت سیاسی چندانی داشت.

  آخرین نمونۀ درگذشتۀ وطنی این افراد، رضا براهنی بود که عمری در بوق کمونیسم دمید و عاقبت به آمریکای شمالی رفت و در کانادا، بیخ گوش امپریالیسم، روزگار گذراند.

  در تذبدب و بی‌اصول بودن این دسته از هنرمندان به لحاظ سیاسی، فریدا کالو نقاش کمونیست مکزیکی هم نمونۀ مشهود و مشهوری است. کالو استالینیست بود ولی وقتی تروتسکی به مکزیک آمد و مهمان او و همسرش (دیه‌گو ریورا) شد، از استالینیسم دست کشید و تروتسکیست شد. مدتی هم معشوقۀ تروتسکی بود. اما بعد از اینکه یکی از عوامل استالین تروتسکی را در مکزیک به قتل رساند، فریدا کالو دوباره استالینیست شد!

  از نوسان بین استالینیسم و تروتسکیسم که بگذریم، نفس استالینیست بودن یک هنرمند، که علی‌القاعده باید طرفدار انسانیت و اخلاق و راستی و درستی باشد، خودش معمای بزرگی است. اما این فقط فریدا کالو نبود که مرتکب چنین خبطی شد. ژان پل سارتر هم که یک کمونیست فرانسوی بود، مداح اتحاد جماهیر شوروی بود.

  ماکسیم گورکی نیز، که از بنیان‌گذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی بود و پنج بار نامزد نوبل ادبیات شده بود و لنین را جنایتکاری بی‌رحم می‌دانست، در اواخر عمر به جمع طرفداران استالین پیوست؛ استالینی که در بی‌رحمی، صد بار بدتر از لنین بود. جالب اینکه گورکی بعد از بازگشت به شوروی با دعوت استالین، حاضر شد "مدال لنین" را هم در مراسم تجلیلی که برایش برپا کردند، دریافت کند.

  بررسی مواضع سیاسی هنرمندان جهانی و وطنی در قرن بیستم و نیز قبل و بعد از آن، این تصور قدیمی را مخدوش می‌کند که قاطبه هنرمندان خِرَد سیاسی قابل توجهی دارند و در رهبری سیاسی جامعه باید نقش مهمی داشته باشند.

  علل یا دلایل شکل‌گیری چنین تصور کهن و ریشه‌داری هر چه باشد، مروری بر مواضع سیاسی هنرمندان مهر بطلان بر این تصور می‌کوبد. تاریخ یکی دو قرن اخیر نشان می‌دهد همه هنرمندان عقل سیاسی چندانی ندارند و مواضع سیاسی درست‌شان هم ناشی از عواطف انسانی آن‌هاست. کسی که علی‌الاصول عاقل باشد، بعید است که هنرمند از آب درآید. هنرمند اساسا بر مدار عقل سیر نمی‌کند چه رسد به "عقلانیت سیاسی".‌

  کار هنرمند در این عالم هر چه باشد، مقید شدن به قیود عقلانیت نیست. از این حیث ایرادی به هنرمندان وارد نیست. این مشی، نسبت و قرابتی دارد با خلاقیت هنری؛ بلکه لازمۀ آن است. اما به کسانی که چنین سلوکی دارند نباید به عنوان رهبران سیاسی جامعه نگاه کرد و چنین پنداشت که آن‌ها در حوزۀ سیاست بیش از دیگران می‌فهمند و راه را از چاه به خوبی تشخیص می‌دهند.

  اگر این طور بود، بسیاری از هنرمندان قرن بیستم راه لیبرالیسم را رها نمی‌کردند و به چاه مارکسیسم فرونمی‌افتادند. آن‌ها بسیاری از مردم عادی را نیز با خودشان به چنین چاهی کشاندند و ناخواسته چه تباهی‌ها که به بار نیاوردند.


  اگر نگاه ما به "نسبت هنرمند و سیاست" واقع‌بینانه باشد، دیگر نیازی نیست مدام یقۀ هنرمندان را بابت مواضع سیاسی‌شان بگیریم. اهمیت ماکسیم گورکی نه در انتقاداتش از لنین است نه در حمایتش از استالین. اهمیت او ناشی از رمان‌ها و نمایشنامه‌ها و داستان‌های کوتاهش است.

  اهمیت فریدا کالو هم به نقاشی‌های اوست نه به استالینیست یا تروتسکیست بودنش. بتهوون هم بابت کیفیت بالا و تعالی‌بخش سمفونی‌هایش جاودانه شده است نه بابت تقدیم کردن سمفونی شماره 3 خودش به ناپلئون و سپس پاره‌کردن تقدیم‌نامه‌اش به دلایل سیاسیِ کاملاً درست.

  چارلی چاپلین هم بابت نبوغش در سینمای کمدی ممتاز و جاودانه شده. دفاعیات او از کمونیسم، اهمیتی ندارند. حتی اگر لیبرال شش‌آتشه هم بود، باز اهمیت چندانی نداشت. اهمیت چاپلین در آثار هنری اوست.

  حتی اگر هنر را از حیث سیر نکردن بر مدار عقلانیت سیاسی، مستعد ایجاد خسران سیاسی بدانیم، که فی‌الواقع هم کم و بیش چنین بوده، آگاهی ما از نسبت عاطفی هنرمندان با ایدئولوژی‌ها و رویدادها و چهره‌های سیاسی، موجب می‌شود اسیر آثار هنری بیراه نشویم و با کلنگ هنر به چاه این یا آن ایدئولوژی‌ تباه نیفیتم.

  آثار هیچ هنرمند برجسته‌ای، یک‌سره بیراهه نیست. فقط کافی است از "پیروی سیاسی از هنرمندان" دست برداریم و آن‌ها را در جایگاه "رهبری سیاسی مردم" قرار ندهیم تا بتوانیم ضمن چیدن میوه‌های انسانی هنرشان، علف‌‌هرزهای سیاسی هنر آن‌ها را دور بریزیم و با یک شعر یا رمان یا موسیقی زیبا، آلودۀ یک ایدئولوژی خانمان‌سوز نشویم. ‌

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۲۶
در انتظار بررسی: ۴۲
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
United States of America
۱۰:۳۴ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
10
40
چقدر مغلطه و توجیه !
محسن تقی زاده
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۶ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
9
41
با فرضی غلط، از یک سری اطلاعات درست، نتیجه غلط گرفته شده است. اگر این فرض درست باشد که چون هنرمندان به ایده های سیاسی غلط چنگ می زنند پس بی منطق هستند، با توجه به اینکه دانشمندان برجسته ای هم پیرو این مکاتب بوده اند پس دانشمندان که برجسته ترین خردمندان و اندیشه ورزان جامعه هستند هم بی منطق هستند ولی اینگونه نیست. گرایش سیاسی فرد ناشی از عوامل فردی، اجتماعی، روانشناسی بسیاری است که قدرت منطق و استدلال تنها یکی از این عوامل است.
ناشناس
India
۱۱:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
34
13
ممنون ازاین مطلب روشنگر و مفید
ناشناس
United States of America
۱۱:۳۵ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
8
21
این آقتا همه اش نسبت به عدالت وبرابری دید منفی دارد آبشخور فکری این فرد هارترین نظریه پردازان نظام سرمایه داری و وشرکای داخلی درکشورهای جهان سوم است. دراغلب فیلمهای چاپلین تحقیرپلیس حامی سرمایه داران یا درفیلم دیکتاتور بزرگ هیتلررا مسخره می کند یا درعصرجدید کارگررا تبدیل به ابزار کار وازخودبیگانه نشان می دهد. این آقبا چه خصومتی با این مسائل دارد نمی دانم
گودرزی
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۸ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
15
19
چپ هرگز نفهمید !
احمد
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۱ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
28
10
جالب/ کوتاه و گویا.....
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
3
19
کاش نمونه های هنرمندان داخلی را هم مثال میزدید!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۹ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
9
36
افرادی همچون شجریان هم بودند که هم هنرمندو هم انسان طراز بالایی بودند
علی
United States of America
۱۱:۵۶ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
3
22
در اصل هنرمندان به جز عده قلیلی به هیچ چیز جز منافع خود و خانواده شان اهمیت نمی دهند و از این بابت نیز شرمسار نیستند جون اگر این راه را در پیش نگیرند راهی برای امرار معاش ندارند و یا دنبال کار دیگری نمی روند. هنرمندان به واسطه شهرت و اعتبار که از طریق مردم بدست اورده اند خواه ناخواه حال چه عقل سیاسی داشته باشند چه نه مورد توجه عده ای از افراد جامعه اند و همان طور که در متن اشاره شد بسیاری از مردم عادی را نیز با خودشان به سمت عقاید درست یا غلط خود می کشانند و ناخواسته و شاید هم خواسته چه مسائلی که به بار نمی اوردند.یک هنرمند به واسطه اعتباری که از مردم میگیرد باید همراه اکثریت باشد نه در جهت مخالف ان.این اخلاقی است ونه عقلانی که کسی که تمام وجهه و شهرت خود را از سوی توجه مردم کسب کرده به ناگاه در بزنگاه ها پشت حامیان خود را خالی کرده و در سمت مقابل قرار گیرد.
متوجه،
Sweden
۱۲:۱۳ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
7
11
همونجور " آلله و اعلم" ی یه متنی زدی رو هوا، با ماشاالله و انشالله راحت نبود؟ بخاطر جانبداری و عقده چپش از کشورش رفت و مهاجرت کرد، حالا هی آیه در بیار، و رفت جای که هر عقیده ای آزاد باشه،ثروت رو از هنر منحصر به فردش بدست آورد که حقش بود.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۳ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
2
24
چطور همیشه تو کشور ما این سیاست ندانستن بازیگرا و سلبریتی ها در جهت منافع حکومته؟ چرا یک بار در مخالفت با حکومت نیست؟ همینو اگر منتشر کنی و پاسخ بدی من میگم حق با شماست
پژوهشگر تاریخ
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۵ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
32
12
عجب مطلب جالب و پر مغزی بود.
دست مریزاد جناب دور اندیش.
فرشته
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۱ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
8
40
برادر بزگوار جنابعالی در این تحلیل کاملا به خطا رفته اید. قصه پرویز پرستویی از چاپلین جداست. کاملا در مقایسه مغلطه فرموده اید
امیر
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
23
8
مقاله‌بسیارخوبی‌بود‌بنده‌استفاده‌کردم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۴ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
0
19
این استدلال در مورد هر صنفی صدق می‌کند. اینطور نیست؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
21
3
این مرد و فیلم هایش چیزی نیست
هومن
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۲۸ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
20
6
مقاله خوبی بود
فریبرز
China
۱۳:۲۹ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
4
8
معجونی که چاپلین آرزوش رو داشته ، “ سرمایه دار کمونیست “دقیقا الان در چین هست ،
رضا ن.
Germany
۱۳:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
1
16
هنرمند نمیتواند بیطرف باشد یا بی اعتنا و بدون توجه به شرایط و اوضاع محیطش سرش را مثل کبک زیر برف بکند بگوید به من ربطی ندارد اگر مردم اطرافش رنج و عذاب میکشنذ بخاطر سیاست غلط یک حکومت حالا چه کمونیستی باشد یا سرمایه داری و غیره! بدترین نوع هنرمند که خودش را به قدرت زور و اسلحه بچسباند تا به نان و نوائی برسد.بدترین نوع هنرمندان آن گروهی هستند که نه تنها حاضرند زیر سلطه خفقان و سرکوب کارشان را بکنند بلکه فضای ضدآزادی اندیشه و بیان را هم بنوعی توجیح میکنند تا منافعشان به خطر نیفتد. شخصا هنرمند فرصت طلب را لعنت و سرزنش میکنم، خصوصا که طرفدار ایدئولوژی نکبتی هم باشند که مخالف آزادی باشد. هنر در خدمت قدرت مدارها از بدترین نوعش است یا به چیزیکه اغتقاد نداشته باشی ولی برعکسش را انجام بدهی، نوعی خودفروشی هنرمند است!مثلا اگر داوینچی به قدرت کلیسای سابق پشت میکرد و نه میگفت مجال بهش میدادند خالق آثار جاودانی شود؟ یا قلبا مسیحی واقعی بود؟ اگر چارلی چاپلین بزرگ فقط دو روز در یک کشور کمونیستی هم زندگی میکرد و میدید که چه سرکوب آزادیست بعید بود از کمونیسم دفاع کند! برای همین کمونیسم شکست خورد ولی لیبرال دمکراسی پیروز میدان است تا هرنوع ایدئولوژی سرکوبگر را کنار بزند و میزند و دمکراسی پیروزست بر دیکتاتوری از نظامی اش گرفته تا غیره!هنرمندی که آزادی طلب نباشد به پشیزی نمیارزد، سرسپرده است و مزدور!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۰۸ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
10
3
جالب بود دمت گرم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
5
29
ایدئولوژی نویسنده این است که هیچ هنرمندی حق داشتن ایدئولوژی ندارد ! یعنی چاپلین سازنده فیلم دیکتاتور بزرگ که آشکارا یک فیلم سیاسی است نباید این فیلم می ساخت . یعنی هنرمند نباید به بیدادگری های نئولیبرالهای حاکم بر جهان عکس العمل نشان دهد .در بهشت نویسنده یعنی آمریکا در دوران مک کارتیسم چاپلین را مجبور به ترک آمریکا کردند . یکی از بزرگترین دانشمندان قرن بیستم و برنده دو جایزه نوبل، لینوس پاولینگ , را به جرم مخالفت با آزمایش های اتمی تحت تعقیب قرار دادند و پاسپورت او را ضبط و از حضور او در مجامع علمی و سیاسی جلو گیری کردند .این نوشته نویسنده محترم به خوبی گواهی می دهد که از برخی روزنامه نگاران نباید توقع عقلانیت و انصاف چندانی داشت .
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۱ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
1
17
با اصل موضوع که هنرمند خوب لزوما درک سیاسی ندارد موافقم.
اما به نظرم مثال اشتباهی را انتخاب کردید. حکومت کمونیستی شوروی بیش از ۵۰ سال بعد از اظهارات چارلی چاپلین که بهش استناد کردید فرو ریخت این به آن معنی هست که مسائلی که در تاریخ امروز شاید بدیهی به نظر برسند در عصر چارلی چاپلین به هیچ وجه بدیهی نبودند. حرف شما مثل اینه که بگید هر کس ۵۰۰ سال پیش باور نمی‌کرد زمین مرکز کائنات نیست احمقه!
اصولا درستی یا نادرستی یک سری پدیده ها نیاز به زمان دارد. شما نمی‌توانید چارلی چاپلین رو بابت پیش‌بینی نکردن دانشی که بعدها بشر کسب کرده مقصر بدونید. کمونیست در آن زمان در خیلی جاهای دنیا و حتی در غرب و آمریکا طرفدار داشت چون یک نظریه آزمون نشده بود و هنوز هم علی رغم سقوط کمونیست این سوال باقی هست که آیا ایده کمونیست منجر به فروپاشی کمونیست شد یا نحوه اجرای آن؟
ضمن اینکه جملاتی که شما از چارلی چاپلین نقل قول کردید هم بسیار ناقص هست و خواننده بینشی نسبت به فضای آن زمان یا فضای جلسه که در آن این سخنان ایراد شده اند و این‌که‌ اصلا موضوع بحثشون چی بوده پیدا نمی‌کند.
فاضل
Denmark
۱۴:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
12
6
تحلیل جالبی بود.
محمد رضا
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۸ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
5
6
درود بر شما. با بخشی از حرف و ایده شما موافقم. شواهد و مثال هایی که اوردید بعضا نیاز به بررسی دقیق تر دارند و صرف روایت یک گزاره از سوی شما کاملا و تحقیقا همه ی ماجرای مربوط به سوگیری و تغییر جهت های فکری یک هنرمند نیست و موضوع مکان و زمان (contextuality) را کاملا جدی باید در نظر داشت، مع الوصف یک سیوال باقیست. آیا هنر هیچ گونه رسالت اجتماعی ندارد؟ آیا هنر نوشتن (کتاب ، مقاله، جستار) یا نمایش (سینما، تاتر) بگونه ای که سوگیری مستدل یا حتی هیجان زده به سمت یک گرایش فکری ، آیینی و اجتماعی داشته باشد ، خروج از هنر است؟ کار هنرورزانه و هنرمتدانه ای نیست؟ مگر هنرورزیدن خمیرمایه ای جز تفکر و گرایش و تمایلات اندیشه ورزانه یک شخص است؟ و گرنه چیزی جز فرم در اثر هنری میتوان یافت؟ من هنر بدون گرایش فکری را درست نمیفهمم. لطفا توضیح دهید.
ناشناس
United States of America
۱۴:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
0
16
شاید هنرمند عقل سیاسی نداشته باشد یا حتی عقلانیت نداشته باشد قبول
اما به واسطه روحیه و شخصیت هنری باید اخلاق داشته باشد
هنرمندی که نه عقل داشته باشد و نه اخلاق قطعا یک گرگ خطرناک است.
امیر محبی
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۴۸ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
6
21
واقعا خیلی آسمون ریسمون بافتی که بگی سوسیالیسم بده. دوست عزیز اینقدر خودت زحمت نده حرف دلت اول بگو مخاطب حال نداره کل متن کم ارزش شمارو تا آخر. بخونه