عصر ایران - مککارتیسم (McCarthism) اصطلاحی است که مبنای آن، اقدامات ضد کمونیستی سناتور جوزف مککارتی در دهۀ 1950 بوده و دلالت دارد بر کمونیسمهراسی و مهمتر از این، تفتیش عقاید برای پی بردن به اینکه چه کسی کمونیست است.
سیاست موسوم به مککارتیسم، یکی از مفروضاتش این بود که بسیاری از هنرمندان و روشنفکران جامعۀ آمریکا کمونیستاند اما کمونیست بودن خودشان را پنهان میکنند. بنابراین مککارتیسم سیاستی بود معطوف به پیدا کردن کمونیستها.
هم از این رو میل به اثبات این مدعا که فلان شخص مشهور و موثر کمونیست است، در مککارتیسم نهادینه شده بود. در نتیجه، بهتان زدن جزو ارکان فعالیت جوزف مککارتی بود؛ زیرا در مککارتیسم اصل بر برائت افراد نبود بلکه اصل بر عدم برائت بود.
جوزف مککارتی از 1947 تا زمان مرگش در 1957 سناتور جمهوریخواه ایالات متحده از ایالت ویسکانسین بود. او از آغاز دهۀ 1950 که جنگ سرد بین آمریکا و شوروی شروع شده بود، پرچمدار این ادعا شد که بسیاری از هنرمندان و روشنفکران و کارکنان دولت فدرال آمریکا جاسوس یا سمپات اتحاد جماهیر شوروی هستند.
جوزف مککارتی و حامیانش در واقع نگران سقوط نظام سیاسی آمریکا در اثر عملکرد کمونیستهای پنهانشده در گوشه و کنار ساختار سیاسی و فرهنگی جامعۀ آمریکا بودند.
در نتیجه، آنها موجی از عوامفریبی، سانسور، فهرستهای سیاه، گزینش شغلی، مخالفت با روشنفکران، افشاگریها و دادگاههای نمایشی و تفتیش عقاید را در آمریکای دهۀ 1950 راه انداختند. بسیاری از افراد، بویژه روشنفکران، به اتهام کمونیست بودن شغل خود را از دست دادند و به طرق مختلف آزار و اذیت شدند.
چارلی چاپلین نیز یکی از هنرمندانی بود که در واکنش به این موج آزار و اذیت سیاسی، پس از اینکه برای یک سفر کاری آمریکا را ترک کرد، دیگر حاضر نشد به آمریکا برگردد.
موج سیاسی به راه افتاده از سوی جوزف مککارتی را جریانی متعلق به جناح راست افراطی در ایالات متحده میدانند. یعنی مککارتیسم نه فقط علیه کمونیسم بلکه مخالف لیبرالیسم هم بود؛ چراکه در یک جامعۀ لیبرال، کمونیست بودن جرم نیست و کسی را بابت این گرایش سیاسی و اقتصادی نمیتوان محاکمه کرد.
در جوامع لیبرال، کمونیستها حق تحزب و شرکت در انتخابات دارند و نیازی نیست خودشان را مخفی کنند یا بابت کمونیست بودن خودشان به دیگران جواب پس دهند. بنابراین مککارتیسم از نظر منتقدان، موج سیاسیای بود معطوف به نابودی آزادیهای مدنی و سیاسی جامعۀ آمریکا. به همین دلیل بسیاری از لیبرالها پدیدۀ مککارتیسم را "خیانت به آمریکا" توصیف کردند؛ چراکه ناقض ارزشهای لیبرالدموکراتیک بود.
جوزف مککارتی در دهۀ 1950 به مردم آمریکا هشدار داد کمونیستها در قسمتهای حساس حکومت این کشور مانند وزارت خارجه، رخنه کردهاند و ادعا کرد فهرست اسامی آنها را در اختیار دارد. این ادعا سر و صدای زیادی به پا کرد و بازرسیها و محاکمات متعددی را به دنبال داشت.
در دوران مککارتیسم، انتقاد از حکومت و وضعیت اجتماعی بسیار دشوار شده بود و به غیر از چارلی چاپلین، هنرمندان برجستۀ دیگری نظیر آرتور میلر بابت "فعالیتهای غیرآمریکایی" تحت فشار قرار گرفتند.
ریچارد نیکسون، ریبس جمهوری آمریکا در اواخر دهۀ 1960 و اوایل دهۀ 1970، از جمله همکاران مککارتی در جریان کمونیستیابی و "کمیتۀ بررسی فعالیتهای غیرآمریکایی" بود. هنرمندان معروفی مثل الیا کازان و والت دیزنی هم با این کمیته همکاری داشتند.
در مجموع مککارتیسم دوران سیاهی را برای هالیوود رقم زد و فیلمسازان زیادی به اتهام کمونیست بودن تحت تعقیب قرار گرفتند. بسیاری از چهرههای هالیوود به اتهام ارتباط معنایی آثار هنری خود با ایدئولوژی کمونیسم، محاکمه و مجازات شدند.
مککارتی که در 1953 رئیس کمیتۀ فرعی تحقیقات مجلس سنا شده بود، در سال 1954 بابت وارد کردن اتهام ناروا به افراد گوناگون مورد توبیخ سنای آمریکا قرار گرفت ولی فضای سیاسی و شرایطی که او ایجاد کرده بود، تا سالها در آمریکا دوام آورد.
شاید بازگشت چارلی چاپلین به آمریکا در سال 1972 برای دریافت جایزۀ اسکار بابت "یک عمر دستاورد هنری" را بتوان نشانۀ بارز عبور فضای سیاسی آمریکا از پدیدۀ مککارتیسم قلمداد کرد.
مککارتیسم در فرهنگ سیاسی جهان برای اشاره به سیاست متهم کردن اشخاص و سازمانها به خیانت و اقدامات براندازانه بدون وجود مدارک و دلایل کافی به کار میرود. بنابراین مککارتیسم دراکثر کشورهای غیردموکراتیک، بویژه اگر حکومت ایدئولوژیک داشته باشند، همچنان رایج است.
در جریان موج مککارتیسم در آمریکا، اگرچه افراد زیادی مشاغل و فرصتهای کاری و اعتبار اجتماعی خود را از دست دادند، ولی کسی اعدام نشد. مارکسیستها در جهان همواره از مککارتیسم انتقاد کردهاند اما واقعیت این است که سیاست مککارتیستی در همۀ کشورهای مارکسیستی نیز برقرار بوده است. از شوروی استالین گرفته تا چین مائو و کوبای کاسترو و غیره. در این کشورها افراد زیادی، که بسیاری از آنها کمونیستهایی مؤمن هم بودند، به اتهام مزدوری امپریالیسم و دشمنی با خلق و غیره، با سختترین مجازاتها مواجه میشدند.
در واقع آنچه که در حکومتهای مارکسیستی همیشه جاری بود و افراد زیادی بابت آن اعدام هم میشدند، به امری عادی بدل شده بود و اعتراض چندانی در میان چپگرایان دنیا برنمیانگیخت؛ ولی شکل خفیفتر همان سیاست بدبینانه، وقتی در آمریکا محقق شد، با اعتراض شدید سوسیالیستها و مارکسیستها و کمونیستها مواجه شد.