عصر ایران - لیبرالیزاسیون (Liberalization) اصطلاحی است که در توصیف افزایش آزادیهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و رفع محدودیتهای قانونی و سختگیریهای اخلاقی به کار میرود.
لیبرالیزاسیون معمولا زمینهساز حرکت جامعه به سمت دموکراسی میشود ولی این به معنای منتفی بودن لیبرالیزاسیون در جوامع دموکراتیک نیست. مثلا رفع ممنوعیت ازدواج بین افراد متعلق به گروههای جمعیتیِ مختلف، مصداق بارز لیبرالیزاسیون در جوامع سنتی و غیردموکراتیک است. اما در جوامع مدرن هم، این قبیل محدودیتهای قانونی وجود داشته است. سیاست جدایی نژادی در آمریکای دموکراتیک (تا دهۀ 1960) و آفریقای جنوبی غیردموکراتیک (تا 1994) وجود داشت.
رفع محدودیتهای قانونی سیاهپوستان در آمریکای دهۀ 1960، در اثر سیاستهای دولت جان.اف کندی و جانشین وی، لیندون جانسون، و البته فشارهای جنبش اعتراضی سیاهپوستان به رهبری مارتین لوترکینگ، مصداق لیبرالیزاسیون در یک نظام سیاسی دموکراتیک است. نیز رفع چنین محدودیتهایی در آفریقای جنوبی در دهۀ 1980، نمونهای از لیبرالیزاسیون در یک نظام سیاسی غیردموکراتیک است.
مارتین لوترکینگ
درهمتنیدگی عمیق لیبرالیسم و دموکراسی و قابلیت بسط آزادی در هر جامعهای (ولو دموکراتیک)، "لیبرالیزاسیون پس از دموکراسی" را نیز کاملا ممکن میسازد.
تجارت آزاد در دوران پس از قرون وسطی، مطالبۀ طبقۀ بورژوازی در برابر کلیسا و پادشاهان مطلقه بود. تحقق این اصل در عین حاکمیت غیردموکراتیک پاپها و پادشاهان مطلقه، نمونهای از لیبرالیزاسیون اقتصادی در جوامع غیردموکراتیک اروپا بود.
اما توسعۀ آزادیهای شهروندان برای فعالیت اقتصادی پس از تاسیس دموکراسی در آمریکا و لغو محدودیت قانونی سیاهپوستان این کشور برای ورود به اماکن مخصوص سفیدپوستان، نشان میدهد لیبرالیزاسیون اقتصادی و اجتماعی صرفا مختص جوامع غیردموکراتیک نیست.
لیبرالیزاسیون در جوامع دموکراتیک زمینهساز سقوط نظام سیاسی نیست اما در جوامع غیردموکراتیک ممکن است چنین نتیجهای در بر داشته باشد.
ساموئل هانتیگنتون، نظریهپرداز سیاسی آمریکایی، اصلاحات پیتر ویلم بوتا نخستوزیر و سپس رئیسجمهور آفریقای جنوبی در دهۀ 1980 و نیز اصلاحات میخائیل گورباچف در شوروی در نیمۀ دوم دهۀ 1980 را مصادیقی از لیبرالیزاسیون میداند که در سقوط رژیمهای غیردموکراتیک آفریقای جنوبی و اتحاد جماهیر شوروی نقش داشتند.
لیبرالیزاسیون منهای دموکراتیزاسیون یعنی ساختار نظام سیاسی غیردموکراتیک است، اما حکومت به دلایلی آزادیهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی را افزایش میدهد. توسعۀ آزادی به این شکل، موجب انتخاب بالاترین مقامات سیاسی حکومت و امکان عزل آنها از سوی مردم نمیشود اما زندگی را برای مردم راحتتر از قبل میسازد.
نمونۀ خاورمیانهایِ لیبرالیزاسیون منهای دموکراتیزاسیون، اعطای آزادیهای اجتماعی بیشتر به مردم عربستان بویژه زنان این کشور پس از به قدرت رسیدن بن سلمان است. با این حال بن سلمان نه با رای مردم به قدرت رسیده و نه با رای مردم عزل میشود. در آفریقای جنوبیِ دوران آپارتاید هم فقط اقلیتی از مردم (یعنی سفیدپوستان) حق داشتند در انتخابات شرکت کنند.
برخی "دموکراسی بهمثابه روش" را از "دموکراسی بهمثابه ارزش" جدا کردهاند. اولی، روشی برای انتخاب حاکمان و عملکرد حکومت است، دومی اما به افزایش برابری حقوقی شهروندان در همۀ حوزههای حیات اجتماعی اشاره دارد. یعنی برابری آزادیهای زنان و سیاهان و کارگران و مهاجران و اقلیتهای گوناگون در قیاس با مردان و سفیدها و سرمایهداران و شهروندان بومی و اکثریتهای گوناگون.
به معنای فوق، لیبرالیزاسیون در واقع تحقق نسبیِ "دموکراسی بهمثابه ارزش" است. تحقق کامل "دموکراسی بهمثابه ارزش" البته منوط به تحقق "دموکراسی بهمثابه روش" یا تاسیس حکومت دموکراتیک است.
هر چند که دموکراسی بهمثابه ارزش، تا جایی که به دموکراتیک شدن روابط و مناسبات انسانها در زندگی خانوادگی و اجتماعی مربوط میشود، به قول یورگن هابرماس، متفکر آلمانی، فرایندی بسطیابنده است. یعنی معلوم نیست در چه شرایطی میتوان از تحقق کامل آن دم زد.
* معنی علمی و دقیق این چند واژه را هم بدانید:
در "واژهخانۀ عصر ایران" ، کلمات و اصطلاحات سیاسی را به زبانی ساده و علمی توضیح می دهیم.
اگر می خواهید معنای واژه ای را توضیح دهیم، زیر همین مطلب برایمان بنویسید.