عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در آیین وداع مردم روسیه با میخاییل گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، ولادیمیر پوتین رییس جمهوری کنونی فدراسیون روسیه حضور نداشت؛ غیبتی که کاملا به چشم میآمد. غیبت رهبران غربی هم البته محسوس بود اما دلیل نیامدن آنها نه به خاطر گورباچف که به سبب جنگ جاری در اوکراین است که میزبانی مسکو برای آنها را منتفی ساخته است.
دربارۀ پوتین البته باید گفت بلافاصله پس از اطلاع از درگذشت گورباچف با حضور در بیمارستان ادای احترام کرده و پیام گرمی فرستاده بود و پس از تجاوز 7 ماه قبل روسیه به اوکراین هم موضع مخالفی از زبان گورباچف شنیده نشد چون پوتین دوست و دشمن خود را بر اساس رویکرد در قبال این رخداد بازتعریف کرده است.
مراسم البته در "تالار ستونها"ی ساختمان "اتحادیهها" در مرکز مسکو و در نزدیکی کرملین برگزار شد که از زمان شوروی تشییع جنازههای دولتی در آن برگزار شده و مردم علاقهمند برای آخرین بار میتوانند چهرۀ درگذشتۀ مشهور را ببینند.
اما چرا احساس پوتین به گورباچف دوگانه است؟ زیرا از یک طرف اگر اتحاد شوروی به پایان خط نمیرسید محال بود یک جاسوس درجۀ دو که بیشتر برای کارهای عملیاتی و نه فکری و رهبری تربیت شده بود به رهبری روسیه برسد و پوتین خود را در واقع وامدار او میداند. از سوی دیگر اما پوتین همواه نسبت به فروپاشی اتحاد شوروی احساس غبن میکند و یکی از دلایل رویکرد مردم روسیه به او سودای احیای همان عظمت منتها با تکیه بر ناسیونالیسم روسی به جای کمونیسم یا سوسیالیسم است و پوتین طی این 22 سال در این مسیر گام برداشته است. عظمتی که از جاه و جبروت آن جز فقر و عقب ماندگی چیزی باقی نمانده بود و گورباچف می خواست آن بیمار را جراحی کند ولی شدت وخامت بیش از آن بود که دوام بیاورد. نوستالژی دو امپراتوری تزاری و شوروی اما درون روس ها لانه کرده و نتوانستند به تبدیل به یک کشور دموکراتیک اروپایی رضایت دهند.
برخی البته بر این باورند که پوتین در واقع وامدار بوریس یلتسین است؛ به دو سبب: چرا که او بود که پس از کودتای سه روزه سکۀ گورباچف را با انحلال حزب کمونیست و برچیدن اتحاد جمهوریها از اعتبار انداخت و کار را خود به دست خود گرفت و باز او بود که همین پوتین را برکشید و گرنه پوتین پس از فروپاشی برای گذران زندگی یک چند رانندۀ تاکسی شده بود اگرچه به دعوت شهردار مسکو دوباره صاحب کار اداری شد اما یلتسین بود که ناگهان دست او را گرفت و یک شبه ارتقا داد.
اگر پوتین در مراسم امروز حاضر میشد با آنچه قبلتر در سرزنش فروپاشی اتحاد شوروی گفته بود مغایرت داشت و اگر هم مراسم به صورت غیررسمی و با بیاعتنایی دولت برگزار میشد ناسپاسی در حق او بود که میتوانست اعتبار پوتین را به چالش بکشد ولی در سال 1914 هم موضع مورد انتظار غرب دربارۀ تصرف جزیرۀ کریمه را نگرفت.
احمد شاملو شاعر نامدار ایرانی شعر مشهوری دارد با عنوان «مرگ ناصری» که در آن صحنۀ بردن عیسای ناصری به تپههای جلجتا - مطابق باور مسیحیان و برای مصلوب کردن او - را به تصویر میکشد و در میانۀ راه کسی «العاذر» نامی وقتی مسیح را با آن وضع میبیند، دچار عذاب وجدان میشود. چرا که مسیح او را دوباره زنده کرده بود و وامدار او بود اما خود را این گونه تسکین میداد که عیسایی که مردۀ مرا زنده کرده اگر بخواهد میتواند خویشتن را نیز زنده سازد.
گورباچف را البته بالای تپههای جل جتا نبردند و در تالار ستونها با احترام در معرض دید مردمی قرار دادند که حالا با او مهربان ترند به نسبت 20 سال قبل اما با مرگ گورباچف پوتین هم از احساس دوگانه در قبال او خلاص شده است.
گورباچف اگر در آلمان میزیست و میمرد اما بیتردید رهبران فعلی و سابق آلمان و بیش و پیش از همه خانم آنگلا مرکل بر پیکر او حاضر میشدند. چرا در آلمان؟ اگر گورباچف پارسال مرده بود هم رهبران غربی به احترام کسی که کابوس جنگ اتمی را دور کرد به مسکو می رفتند اما پس از حمله به اوکراین داستان تفاوت کرده است.
اگر اندیشههای کارل مارکس آلمانی سبب شد در روسیه انقلاب بلشویکی درگیرد عملکرد گورباچف روس هم موجب شد دیوار برلین فروریزد و آلمان دوباره یکپارچه شود.
هر قدر پوتین در قبال گورباچف دچار تردید و دوگانگی بود مرکل اما چنین نیست چرا که برای او گورباچف نماد معنی فروریختن دیواری است که زندگی او را تغییر داد.
با این اوصاف از پوتین باید سپاسگزار بود که در مراسم وداع با گورباچف شرکت نکرد. زیرا حضور و ستایش احتمالی او به تصویر انسانییی که از گورباچف ترسیم شده آسیب جدی وارد میکرد و از این رو گزاف نیست اگر گفته شود آقای پوتین که بعد از تجاوز به اوکراین نزد شماری از مردم جهان منفور و برای عدهای پیش آهنگ برقراری نظم جدیدی در دنیاست با غیبت خود به گورباچف احترام گذاشته است. چرا که پوتین، سرد و یخی و عاری از احساسات انسانی است و در سودای بازگشت به دوران تزار و گورباچف انسانیترین رهبری است که تاریخ روسیه/ شوروی به خود دیده است.
پوتین نمی توانست شاهد حضور نیروهای ناتو در نقطه صفر مرزی اوکراین / روسیه باشد . این حق طبیعی و کاملا منطقی روسیه به رهبری شجاعانه ولادیمیر پوتین بود که خطر را از مرزهای روسبه دور کند و منطقی ترین کار همین بود که پوتین آنجام داد تخریب تمامی زیر ساختهای اوکراین و بازگردان اوکراین به عصر پارینه سنگی و تجزیه اوکراین به سه کشور و نقش بر آب کردن نقشه آمریکا و ناتو و توطئه نازیهای اوکراین و زلنسکی مزدور.. حاصل تصمیم شجاعانه پوتین بود که حتا مزدوران آمریکا در ایران را هم شوکه کرده است.!