عصر ایران - ویتکنگ (Vietcong) نامی است که مطبوعات و منابع غربی بر سازمان سیاسی و چریکیِ کمونیست و ویتنامیِ «جبهۀ رهاییبخش ملی» در جریان جنگ ویتنام نهادند. این واژه در اشاره به چریکها و رزمندگان این سازمان نیز به کار میرفت.
امروزه واژۀ ویتکنگ بیشتر یادآور ویتنامیهایی است که با ارتش آمریکا میجنگیدند و در دهههای 1960 و 1970 میلادی، محبوبیت قابل توجهی در سراسر جهان کسب کرده بودند.
در آن دوران هنوز اعتبار کمونیسم از بین نرفته بود و برای افکار عمومی جهان کمونیست بودن چریکها و جنگجویان ویتنامی اهمیتی نداشت و عیبی محسوب نمیشد. پس از فروپاشی حکومتهای کمونیستی در اکثر نقاط جهان، طبیعتا در بازخوانی تاریخ، ویتکنگها به اندازۀ قبل محبوب نبودند.
واژۀ "ویتکنگها" که در زبان فارسی رایج شده، در واقع اشاره به "رزمندگان کمونیست ویتنامی" به کار میرود نه در اشاره به سازمان آنها (جبهۀ رهاییبخش ملی).
ویتکنگها در واقع رزمندگان کمونیست ویتنام جنوبی بودند که برای تحقق حکومتی کمونیستی در ویتنام جنوبی میجنگیدند و از حمایت مالی و تسلیحاتی ویتنام شمالی برخوردار بودند.
در سال 1976 ویتنام جنوبی و شمالی متحد شدند و کل این کشور تحت سیطرۀ حکومتی کمونیستی قرار گرفت. در 1995 روابط ویتنام و آمریکا برقرار شد و آمریکا در سال 2013 اعلام کرد که ویتنام جزو ده شریک تجاری برترش است.
با این حال در دهۀ 1960 وضع دیگری بر ویتنام حاکم بود. تا سال 1969 بیش از نیم میلیون نظامی آمریکایی در ویتنام جنوبی مستقر شده بودند و ویتکنگها در برابر آنها و نظامیان حکومت ویتنام جنوبی قرار داشتند.
اگرچه ویتنام 27 سال گذشته تدریجا پذیرای نظام سرمایهداری شده و این تحول اقتصادی بر فرهنگ سیاسی این کشور نیز تاثیر گذاشته است و به همین دلیل نسل جوان ویتنام خواهان گسترش روابط کشورشان با ایالات متحدۀ آمریکا هستند، ولی به نظر میرسد خاطرات تلخ جنگ ویتنام هنوز آن قدر قوت دارد که حکومت تکحزبی این کشور، با استفاده از آن، خاطرۀ ویتکنگها را گرامی بدارد و مانع رشد سریع آمریکاگرایی در بین جوانان ویتنامی شود.
در واقع ویتکنگها قهرمانان نسلهای قدیمیتر ملت ویتناماند و نسلهای جدیدتر، اگرچه به آنها احترام میگذارند اما در فضای اجتماعی و فرهنگیای زیست میکنند که نمیتوانند آن چریکهای کمونیست را قهرمان خود بدانند.
در ویتنام فعلی، روز 30 آوریل یعنی روز "آزادسازی سایگون"، جشن گرفته میشود. در تقویم این کشور نیز 30 آوریل "روز پیروزی" و "جشن اتحاد" نامگذاری شده است. جشن اتحاد ویتنام شمالی و جنوبی، با سقوط سایگون که پایتخت ویتنام جنوبی بود.
در ایام برگزاری این جشن ملی، مقامات حزبی و مطبوعات ویتنام ادبیات ضد آمریکایی را به شدت ترویج میکنند. ویتنام از حیث آزادی مطبوعات یکی از بدحالترین کشورهای دنیاست، ولی انبوه بمبهایی که بر سر مردم ویتنام شمالی در دهههای 1960 و 1970 ریخته شد، و نیز عکسهایی که از جنگیدن و کشته شدن فجیع و دردناک ویتکنگها در جریان جنگ ویتنام وجود دارد، در حکم سوخت کافیاند برای پر کردن باک احساسات ضد آمریکایی در ویتنام فعلی. ولو که روابط تجاری و حتی نظامی آمریکا و ویتنام در شرایط فعلی در حال توسعه باشد.
ویتکنگها اولین کسانی بودند که موفق شدند ارتش آمریکا را شکست دهند یا دست کم ناکام بگذارند. جثههای کوچک و چهرههای مظلوم و شمایل محروم آنها در جنگ نابرابر مقابل ارتش مجهز آمریکا، یکی از علل محبوبیت چشمگیر آنها در بخش بلندی از نیمۀ دوم قرن بیستم بود.
در اسناد پنتاگون دربارۀ جنگ ویتنام آمده است: «آمریکا در آسیای جنوب شرقی دارای منافع اقتصادی و استراتژیک است. در اختیار داشتن سرزمین "هندوچین" برای حفظ این منافع اهمیت اساسی دارد. اگر یک کشور در آسیای جنوب شرقی به دست کمونیستها بیفتد، کشورهای همجوار آن نیز یکی پس از دیگری سقوط میکنند.»
والت روستو مشاور کندی و جانسون نیز بعدها نوشت: «آمریکا از یک تهدید ایدئولوژیک در آسیای جنوب شرقی و خاور دور وحشت داشت. آمریکا از این میترسید که اگر کمونیستها بتوانند در چین به پیشرفتهایی نائل گردند، آنگاه آسیاییها تصور خواهند کرد که روشهای کمونیستی بهتر از روشهای آنها است. به همین دلیل آمریکا میخواست به هر ترتیبی که شده از پیشرفت اقتصادی کشورهای کمونیست در آسیا جلوگیری کند. در واقع اگر چین و ویتنام شمالی به پیشرفت اجتماعی چشمگیری میرسیدند، سیستم حکومتی آنها میتوانست قوۀ جاذبهای برای مردم سایر کشورهای آسیای جنوب شرقی باشد.»
ادعای آمریکا نسبت به ویتنام، تا حدی ریشه در حمایت آمریکاییها از ویتنامیها در برابر ارتش ژاپن داشت. در جریان جنگ جهانی دوم، هنگامی که ژاپن به بخش فرانسوی منطقۀ هندوچین حمله کرد، ویتنام را هم اشغال کرد. ویتمین، "اتحاد استقلالخواهانۀ ملی" ویتنامیها، با پشتیبانی ایالات متحده و جمهوری چین به نبرد با ژاپن پرداخت. در سال 1945 که ژاپن با حملۀ اتمی آمریکا شکست خورد، ارتش ژاپن هم در ویتنام از کار افتاد و "کمیتۀ ملی آزادی" به ریاست هوشی مین در سرزمین ویتنام تشکیل شد.
هوشی مین در 2 سپتامبر 1945 اعلامیۀ استقلال ویتنام را منتشر کرد و از آن پس ویتنام در برابر فرانسه به استقلال رسید. در واقع حمایت آمریکا از ویتنامیها در برابر ژاپن و سپس مداخۀ آمریکا در جنگ جهانی و تسلیم شدن ژاپن در جنگ، سبب شد که ویتنام به کشوری مستقل بدل شود. اگر آمریکا ژاپن را شکست نداده بود، ویتنام هم در 1945 به استقلال نمیرسید.
بنابراین در شرایطی که ایالات متحده و جمهوری چین (یعنی چینِ غیر کمونیستی) موجب استقلال ویتنام شده بودند، برای دولت آمریکا ثقیل بود که اجازه دهد ویتنام به یکی از کشورهای اقماریِ چین کمونیستی تبدیل شود. آمریکا در آن دوران از کرۀ جنوبی در برابر کرۀ شمالی و از جمهوری چین (تایوان) در برابر جمهوری خلق چین (چین کمونیستی) دفاع و حمایت میکرد و ورود آمریکا به جنگ ویتنام نیز در راستای حمایت ایالات متحده از ویتنام غیر کمونیستی (ویتنام جنوبی) در برابر ویتنام کمونیستی بود.
اما چون ویتکنگها انقلابیونی در درون ویتنام جنوبی بودند، مداخلۀ آمریکا از قوت توجیهیِ مداخلهاش در جنگ کره و حمایتش از تایوان در برابر چین برخوردار نبود. در این دو مورد، آمریکا از یک کشور در برابر کشوری مهاجم یا تهدیدگر حمایت میکرد اما در مورد ویتنام، آمریکا مشغول دفاع نظامی از حکومت یک کشور در برابر انقلابیون همان کشور بود. چنین کاری در عرف بینالمللی پذیرفته نیست و به نوعی شبیه ورود ارتش شوروی به مجارستان (1956) و چکسلواکی (1968) برای حفظ حکومتهای کمونیستی این دو کشور بود.
البته تفاوت ظریفی هم در کار بود و آن اینکه در مجارستان و چکسلواکی مردم انقلاب کرده بودند اما در ویتنام جنگ داخلی بین ویتکنگها و حکومت هوادار آمریکا در جریان بود. اما هر چه بود، درگیری در ویتنام جنوبی، درگیری میان بخشهای مختلف یک ملت بود. در چنین مواردی، حتی کسانی که قائل به مشروعیت مداخلۀ خارجی هستند، از مداخلۀ خارجی علیه حکومت دفاع میکنند نه مداخلۀ خارجی علیه انقلابیون.
توجیه آمریکا برای مداخلۀ نظامی علیه ویتکنگها این بود که آنها از حمایت نظامی ویتنام شمالی و چین و شوروی برخوردارند و ویتنام جنوبی نیز نیاز به حمایت نظامی دارد. آمریکا در سال 1964 مدعی شد که ناوهایش با حملۀ ارتش ویتنام شمالی مواجه شده و با تکیه بر این ادعای مشکوک، بمباران ویتنام شمالی را آغاز کرد و یکسال بعد هم نیروی زمینی پرشمارش را به مصاف ویتکنگها در ویتنام جنوبی فرستاد.
نوام چامسکی روشنفکر مشهور و آنارشیست آمریکایی نیز که از مخالفان جنگ ویتنام و مدافع حکومت مائو و پلپوت بوده، دخالت آمریکا در ویتنام را معطوف به دو هدف دانسته است: جلوگیری از توسعۀ کمونیسم در آسیا، درآوردن آسیای جنوب شرقی به حوزۀ نفوذ ایالات متحده؛ چراکه این منطقه از بسیاری جهات غنی بود و اروپاییها هم نفوذ چندانی در این منطقه نداشتند.
چامسکی همچنین گفته است که از نظر دولت آمریکا، کمونیسم قابلیت آن را داشت که در سراسر آسیای جنوب شرقی گسترش یابد و به فیلیپین و اندونزی برسد.
اگر تحقق کمونیسم در ویتنام جنوبی هدف اصلی ویتکنگها در مبارزه با حکومت آمریکاگرای ویتنام جنوبی بوده باشد، باید گفت الان که کل کشور ویتنام (یعنی ویتنام جنوبی و شمالیِ آن زمان) به نظام اقتصادی سرمایهدارانه روی آورده، هدف ویتکنگها محقق نشده است. یعنی نه تنها ویتنام جنوبی کمونیستی نشده، بلکه ویتنام شمالی هم از کمونیسم دست کشیده و ویتنام متحد امروزی، به راه اقتصادیای جز آنچه مد نظر ویتکنگها بود رفته است.
اما اگر هدف ویتکنگها را بیرون کردن آمریکا از کشورشان بدانیم، باید هدف آنها را تحققیافته قلمداد کنیم.
در واقع ویتکنگها با بیرون کردن آمریکا و سرنگون کردن حکومت طرفدار آمریکا در ویتنام جنوبی، حاکمیت ملی را در قسمت جنوبی ویتنام نیز نصیب کمونیستها کردند ولی کمونیستها به تدریج به این نتیجه رسیدند که باید از کمونیسم دست بکشند و نه تنها قسمت جنوبی، بلکه قسمت شمالی ویتنام را هم با تکیه بر سیستم سرمایهداری اداره کنند.
آنچه از کمونیسم در ویتنام باقی مانده، عمدتا نظام سیاسی تکحزبی و فقدان آزادیهای سیاسی و مطبوعاتی است. نوعی سرمایهداریِ غیردموکراتیک، که نام رسمیاش "جمهوری سوسیالیستی" است و تحت سلطۀ "حزب کمونیست ویتنام" (CPV) قرار دارد. کمونیستهایی که نشریۀ اکونومیست آنها را "به نحو پرشوری سرمایهدار" توصیف کرده است.