عصر ایران - زیستمحیطگرایی (Environmetalism) را معمولا ایدئولوژی جدیدی میدانند که با پیدایش جنبش زیستبومشناختی (شناخت رابطۀ ارگانیسمهای زنده و محیط زیست آنها: Ecologism) یا "جنبش سبز" در اواخر سدۀ بیستم پیوند دارد، اما ریشههای آن را میتوان در شورش علیه صنعتی شدن در سدۀ نوزدهم یافت.
بنابراین، زیستمحیط گرایی بازتابدهندۀ نگرانیهای ناشی از آسیبهای وارده به جهان طبیعت در پی رشد فزایندۀ اقتصادی، پایین آمدن کیفیت زندگی انسان، و سرانجام بقای نوع بشر است.
عواملی چون پیشرفت فناوری هستهای، بارانهای اسیدی، شکاف لایۀ اوزن، گرمتر شدن کرۀ زمین و ... نیز در نیمۀ دوم سدۀ بیستم، آسیبهای وارده به طبیعت را شدیدتر کرده است.
نگرانیهای زیستمحیط گرایان گاهی از طریق ایدئولوژیهای متعارف بیان شدهاند. مثلا اکوسوسیالیسم یا زیستبومگراییِ سوسیالستی، دلیل ویرانی محیط زیست را تمایل یغماگرانۀ سرمایهداری به کسب سود میداند.
اکوکانزروتیسم یا محافظهکاری زیستبومگرا، هدف محافظهکاری را با تمایل به حفظ ارزشهای سنتی و نهادهای مستقر پیوند میزند. بنابراین نابودی محیط زیست را خلاف وضع مألوف در تاریخ زندگی بشر و مصداق روندی میداند که مورد تایید محافظهکاری نیست.
اکوفمینیسم یا فمینیسم زیستبومگرا، خاستگاه، خاستگاههای بجران زیستبومشناختی را در "نظام قدرت مذکر" متمرکز میداند که منعکسکنندۀ این واقعیت است که مردها کمتر از زنها نسبت به فرایندهای طبیعی و جهان طبیعت حساساند.
اما چیزی که به زیستمحیط گرایی لحنی رادیکال میدهد این است که این ایدئولوژی آلترناتیو همۀ ایدئولوژیهای موجود است. در ایدئولوژیهای رایج، یعنی لیبرالیسم و مارکسیسم و محافظهکاری و سوسیالیسم و سرمایهداری، محوریت با "انسان" است؛ اما در زیستمحیط گرایی محوریت با "طبیعت" است.
این ایدئولوژی با برجسته کردن اهمیت زیستبوم، گونۀ انسان را فقط بخشی از طبیعت میداند. در نتیجه، برای انسان حق تسخیر طبیعت و تصرف در آن را، چنانکه به جانوران و گیاهان و به کل طبیعت لطمه وارد شود، قائل نیست.
در واقع زیستمحیط گرایی طبیعت را در خدمت انسان نمیداند بلکه انسان را در دل طبیعت میبیند؛ چنانکه سایر موجودات زنده را چنین میبیند. چنین نگاهی قطعا "اومانیستی" نیست؛ ولی این اعراض از اومانیسم، خصلت ارتجاعی هم ندارد بلکه بوضوح ناشی از اندیشهای است که مترقی به نظر میرسد. یعنی نو است و گامی رو به جلو در تاریخ حیات آدمی بر کرۀ زمین.
البته زیستمحیطگرایان به درستی معتقدند که نفع عقایدشان نهایتا به آدمی هم میرسد. بنابراین ایدئولوژی آنها انسانستیزانه نیست. آنها در واقع پایین کشیدن فتلیۀ رشد اقتصادی و رفاه تکنولوژیک را لازمۀ تداوم بقای بشر و نیز لازمۀ زندگی مطلوب نسلهای آینده میدانند و هشدار میدهند که انسانهای این دوره برای زندگی راحتتر، امکان زندگی راحت را از انسانهای آینده و نیز امکان بقای بسیاری از جانوران و گیاهان را منتفی میکنند.
یکی از پرنفوذترین نظریهها در ایدئولوژی زیستمحیطگرایی فرضیههای برآمده از اسطورۀ گایا (Gaia) است که جیمز لاولاک (2022-1919)، فعال محیط زیست و زیستشناس بریتانیایی، مطرح کرده است. اسطورۀ گایا کرۀ زمین را ارگانسیم زندهای توصیف میکند که بیش از هر چیز نگران بقای خود است. کسان دیگری نیز با دینهای شرقی مانند تائوئیسم و ذن بودیسم، که بر یگانگی زندگی یا حیات تاکید دارند، همراهی کردهاند.
جیمز لاولاک
گایا در اساطیر یونانی تجسم شخصیت زمین و در واقع خود زمین است. او الهه یا خداییست مادروار، شکیبا و بخشنده. طبیعت در اسطورههای کهن "مؤنث" است و گایا نیز در واقع کرۀ زمین است که از فرزندانش مراقبت میکند. بنابراین اگر انسان بخواهد با عملکردش و به خاطر رفاه و حرص و آز خودش، سایر موجودات زندۀ کرۀ زمین را از بین ببرد، گایا از خودش و سایر فرزندانش مراقبت میکند؛ مراقبتی که شاید به سود انسانهای آینده یعنی فرزندان آیندۀ او نیز باشد، ولی قطعا به سود انسانهای خرابکاری که خشم او را برانگیختهاند، نخواهد بود!
زیستبومگرایان "سطحی" یا "سبزهای روشن"، یعنی کسانی که در برخی گروههای فشار زیستمحیطی فعالیت میکنند، معتقدند سود شخصی و عقل سلیم انسان را برمیانگیزد که سیاستها و سبک زندگیای را برگزیند که از لحاظ زیستبومشناختی معقول باشد.
زیستبومگرایان "عمیق" یا "سبزهای تیره" بر این نکته پافشاری میکنند که هیچ چیز بیشتر از تدوین مجدد و بنیادین اولویتهای سیاسی، و تمایل به حفظ مصالح زیستبوم در برابر مصالح هر یک از گونههای موجود، بقای کرۀ زمین و انسان را تضمین نخواهد کرد.
اعضای هر دو گروه را در "احزاب سبز"، که از دهل 1970 در آلمان، اتریش و جاهای دیگر اروپا ظاهر شدهاند، میتوان دید. طبیعتا گروه دوم آمادگی بیشتری برای کمتر بها دادن به منافع انسان، با هدف حفظ بقای کرۀ زمین، دارد.
همچنین باید افزود که مطابق فرضیههای گایا، که کرۀ زمین را ارگانیسم زندهای توصیف میکند که بیش از هر چیز نگران بقای خود است، در صورتی که انسان تهدیدی علیه بقای کرۀ زمین شود، باید منتظر واکنش دفاعی کرۀ زمین در برابر خرابکاریهای انسان باشیم.
چنین ایدهای در سریال "لبۀ تاریکی" نیز مطرح بود که به مبارزۀ طرفداران محیط زیست با فعالیتهای هستهای پنهانی در بریتانیا میپرداخت. در قسمت پایانی آن سریال، کرِیوِن که دخترش را به دلیل فعالیتهای زیستمحیطی ترور کرده بودند، به سرهنگ جِدبِرگ گفت که در جنگ انسان و طبیعت، آنکه نهایتا پیروز خواهد شد، طبیعت است نه انسان.