امید همه جا حاضر است: اعضای خانوادۀ ما امیدوارند که ما خوشبخت شویم؛ سیاستمداران در مورد بسیاری چیزها ابراز امیدواری میکنند و آدمهای خوشبین و صبور در مواقع بحران از دیگران میخواهند که امیدشان را از دست ندهند.
به گزارش فرادید، اما اصلا امید چیست؟ آیا امید میتواند منطقی یا غیرمنطقی باشد؟ آیا امید ارزشمند است؟ آیا میشود که گاهی امید به چیز خطرناکی تبدیل شود؟
این مقاله به بررسی فلسفی و عمیق این سؤالات میپردازد تا بتوانیم درک بهتری از مفهوم امید پیدا کنیم.
تعریفی که معمولا از امید ارائه میشود این است که امید شامل آرزومندی برای رسیدن به یک نتیجۀ خاص و اعتقاد به امکان وقوع آن است. این «امکان» البته تنها به امکانهای عادی فیزیکی محدود نمیشود، زیرا ما ممکن است حتی به چیزی مثل یک «معجزه» امید داشته باشیم که لزوما در دایرۀ امکانهای عادی و روزمره قرار نگیرد. فیلسوفان معتقدند که هر کسی میتواند به هر چیزی که «ممکن» میداند، حتی با احتمال بسیار کم، امید داشته باشد.
اما با تامل دقیقتر به نظر میرسد که این تعریف از امید که آن را تنها بر اساس «آرزو» و «اعتقاد به امکان نتیجه» توضیح میدهد، تعریفی کافی و جامع نباشد. زیرا ممکن است ما آرزوی وقوع چیزی را داشته باشیم و به امکان آن هم باور داشته باشیم، اما هیچ امیدی به وقوع آن نداشته باشیم. مثلاً زندانیای که در انتظار اعدام است ممکن است آرزوی بخشش داشته باشد و فکر کند که چنین چیزی امکانپذیر هم هست، اما در عین حال هیچ امیدی به بخشیده شدن نداشته باشد.
بنابراین، امید چیزی فراتر از آرزو و اعتقاد به امکان آن است. پس چه چیز دیگری برای تعریف جامع امید لازم است؟
لوک بوونز، فیلسوف بلژیکی و استاد دانشگاه کارولینا، معتقد است که امید همچنین نیاز به افکار مثبت یا «تصویرسازی ذهنی» دربارۀ نتیجه مطلوب دارد؛ بهعبارتدیگر، امید مستلزم خیالبافی درباره وقوع نتیجه مطلوب است.
پس زندانیای که در انتظار اعدام است، تنها در صورتی به بخشیده شدن «امید» دارد که تصورات خوشایندی درباره بخشیده شدن داشته باشد. اگر امید علاوه بر باور و آرزو، شامل تصورات خوشایند درباره وقوع نتیجه باشد، میتوانیم میان امیدوار بودن به چیزی و ناامید بودن از آن تمایز قائل شویم: امید شامل تصورات خوشایند است، در حالی که ناامیدی تصورات ناخوشایند را در خود دارد.
از سوی دیگر آدرین ام. مارتین، استاد فلسفۀ دانشگاه پنسیلوانیا، تردید دارد که دیدگاه بوونز بتواند به درستی امید را از ناامیدی متمایز کند. او استدلال میکند که یک زندانی که از امکان لغو محکومیت ناامید است، ممکن است همچنان آرزوی آن نتیجه را داشته باشد، آن را ممکن بداند و درباره بخشیده شدن خیالبافی کند.
بنابراین مارتین برای تمایز گذاشتن بین امید و ناامیدی، از تحلیلی با عنوان «گنجاندن» دفاع میکند: زندانی امیدش را در برنامههای خود «ادغام» میکند و میگنجاند، با این باور که دلایلی برای برنامهریزی و اقدام (مثل گرفتن یک وکیل بهتر) در ارتباط با آزادی وجود دارد.
اما آیا امید واقعاً آنطور که مارتین میگوید نیاز دارد که افرادِ امیدوار باور داشته باشند که دلایلی برای احساس، اقدام و برنامهریزی مطابق با آرزوی خود دارند؟ مایکل میلونا (استاد فلسفه در دانشگاه تورنتو متروپولیتن) و کیتی استاکدیل (استاد فلسفۀ دانشگاه ویکتوریای ونکوور) استدلال میکنند که اینگونه نیست.
از نظر آنها ما گاهی کاملاً امیدهای خود را رد میکنیم (مثلاً برای بازگشت به یک رابطۀ بد قبلی) و معتقدیم که دلیلی برای امیدواری به آن نداریم. اما رد کردن یک امید یا باور به اینکه نباید به آن امیدوار بود، به این معنی نیست که آن امید دیگر وجود ندارد. بنابراین امیدهایی که آرزو میکنیم کاش آنها را نداشتیم نیز همچنان «امید» هستند.
میلونا و استاکدیل این ایده را توسعه میدهند که امید شبیه به تجربهای ادراکی است، نه شبیه به یک حُکم عقلانی. همانطور که افراد ادراک خود را گاهی نادرست میدانند (مثل موقعی که یک شعبدهبازی را تماشا میکنند)، افرادِ امیدوار هم ممکن است باور داشته باشند که امیدهایشان بیاساس است. بنابراین، امید شامل تجربهای شبیه به ادراک است که در آن فرد دلایلی برای دنبال کردن نتیجه مطلوب «احساس» میکند، حتی اگر به وجود چنین دلایلی اعتقاد نداشته باشد.
خلاصه اینکه بحثهای زیادی درباره تعریف ماهیت امید وجود دارد، بهویژه دربارۀ اینکه برای تعریف امید چه چیزی فراتر از «باور» و «آرزو» لازم است.
بهطور کلی، امید از نظر معرفتی زمانی «منطقی» تلقی میشود که باور فرد درباره امکان وقوع نتیجه، با شواهد موجود سازگار باشد.
همچنین امید ممکن است از جهاتِ عملی «ارزشمند» باشد. زیرا معمولا تصور میشود که امید داشتن باعث میشود افراد احساس بهتری داشته باشند، انگیزههایشان برای دستیابی به اهداف قویتر باشد و بتوانند دست به اقدامات شجاعانهتری بزنند.
علاوه بر این جهات معرفتی و عملی، برخی امیدها حتی ممکن است بخشی از هویت ما باشند (مثل امیدهایی که ما به طور خاص به خاطر باور به یک دین خاص داریم)، و از دست دادن چنین امیدهایی ممکن است به معنای از دست دادن بخشی از هویت ما باشد.
امید بدون خطر هم نیست. امیدهای ناکام میتوانند منجر به احساسات شدید یاس و افسردگی شوند. امید همچنین ممکن است منبع تفکرات آرزومندانه و توهمگونه باشد و باعث شود افراد دنیا را بهگونهای ببینند که به نفع آنهاست، حتی با وجود شواهد مخالف. برای مثال، امید به اینکه مشکلات تغییرات اقلیمی بهطور خود به خودی حل خواهد شد ممکن است باعث شود فرد از انجام فعالیتهای مربوط به این بحران خودداری کند یا مسئولیتی شخصی برای کاهش آن را نپذیرد.
امید همچنین میتواند مورد سوءاستفاده قرار گیرد، مثل وقتی که سیاستمداران از امیدهای مردم برای رسیدن به قدرت استفاده میکنند. برای مثال، افرادی که شدیداً به امنیت اقتصادی بیشتر امید دارند، ممکن است تحت تأثیر سیاستهایی قرار گیرند که بیشتر به نفع خود سیاستمداران است تا مردم.
این خطرات و دیگر خطرات امید ممکن است ما را به بررسی احساسات جایگزین هدایت کند. استاکدیل استدلال میکند که در مواجهه با بیعدالتیهای مداوم، احساس تلخی و تندی (یعنی خشم بدون امید) میتواند واکنش احساسی موجهتری نسبت به امیدواری باشد. مرتبط بودن امید با سیاست و جامعه همچنین موجب شده تا برخی به بررسی این موضوع بپردازند که آیا امید یک فضیلت دموکراتیک یا سیاسی است یا خیر. همچنین این هم یک موضوع مورد بررسی بوده است که آیا شکل خاصی از امید در مواجهه با نابودی فرهنگی و سختیهای شدید لازم است یا خیر.
در دنیایی که نیازها و خواستههای ما اغلب با عدم قطعیت روبهرو میشوند، امید ظهور میکند. اما با اینکه همۀ ما امید را در وجود خودمان احساس میکنیم، وقتی از جهت فلسفی و با ذهنیتی پرسشگرانه به سراغ آن میرویم، متوجه میشویم که فهم دقیق چیستی آن و شناسایی جنبههای گوناگون آن موضوع چندان سادهای نیست. با اینحال تلاش برای به دست آوردن یک فهم عقلانی از ماهیت و ارزش امید، میتواند ما را به نتایجی روشنگرانه در خصوص اهمیت فردی و اجتماعی آن برساند.