عصر ایران- دور تازۀ «باغ ادبیات» و این بار نه با لفظ «جرعه» که با «توشهای و خوشهای» را با سعدی شروع نکردیم تا تنوعی باشد و به همین خاطر سراغ نگاه ناصر خسرو و جامی و سنایی و ابوالفضل بیهقی به «خرد» رفتیم و ناخواسته این چهار فقره خردنامه شد اما مگر میشود در باغ ادبیات قدم زد و در سایهسار سعدی نیاسود و از آن توشهای و خوشهای برنداشت؟
پس بیهیچ توضیح بیشتری حکایت ششم از باب چهارم گلستان ( اندر فواید خاموشی) را نقل میکنیم که از این مقدمه هم کوتاهتر است:
«"سحبان وائل" را در فصاحت، بینظیر نهادهاند به حکم آنکه بر سر جمع سالی سخن گفتی لفظی مکرّر نکردی، وگر همان اتفاق افتادی به عبارتی دیگر بگفتی. وز جمله آداب ندماء ملوک یکی این است:
سخن گر چه دلبند و شیرین بود
سزاوار تصدیق و تحسین بود
چو یک بار گفتی مگو باز پس
که حلوا چو یک بار خوردند بس».
--------------------------
حکایت سعدی دربارۀ شخصی به نام سحبان وائل است و راز اشتهار او به شیوایی بیهمتا در سخن گفتن را این می داند که از تکرار میپرهیخت. ( هر قدر هم سخنی شیرین و شایستۀ ستایش باشد یک بار کافی است و نیاز به تکرار نیست. همان گونه که شیرینی را دوباره نمیخورند.
مراد شاعر گفته شد اگرچه هیچ یک از واژگان آننیاز به توضیح ندارد جز "حلوا " که در آن زمان به شیرینی به صورت مطلق گفته میشده و حال یادآور یک نوع خاص است ولی در ادبیات کهن ما همان شیرینی به مفهوم امروزین است.
ساده و سرراست همان طور که شیرینی و حلوای زیاد دل آدم را میزند و یک بار بسنده است سخن هم مکرر شود دل را میزند و اگر ضرورت داشت باز تعریف کنیم از عبارات تازه باید استفاده کرد.
راستی اگر برخی از صاحبان تریبونهای رسمی خاصه آنان که نیمروزهای جمعه سخن میگویند همین چهار سطر را مورد توجه قرار میدادند اثرگذارتر نبودند؟ (ندما جمع ندیم یا ندیمه به معنی همنشینان- ملوک هم یعنی پادشاهان).
در مورد حلوا، قبلا در منطقه ما کسانی که به کشورهای عربی سفر میکردن یکسری نقل های ریز که الان بر سر عروس و داماد می ریزند برای سوغات می آوردن با عنوان حلویات. که ظاهرا در اونجا به این اسم خونده میشدن که به معنی شیرینی هست و حلوا هم از همین خانواده است.
ناشناس 11:59 و عصر ایران-:)
...
تیزهوشی نگارنده راتحسین میکنم