عصر ایران- هر چند غرض از گشت و گذار در باغ ادبیات ایران، برداشت توشهای و خوشهای برای لذت بیشتر از زندگی و آشنایی افزونتر با ظرفیتها و ظرافتهای زبانی است، اما از یاد مرگ نمیتوان غافل شد و اتفاقا گاه، یاد مرگ است که به زندگی معنی میدهد چنان که سهراب سپهری که شاعری مرگاندیش نبود و زندگی را عمیقا دوست میداشت نیز گفته است: زندگی بالوپری دارد با وسعت مرگ...
دکتر محمد علی اسلامی ندوشن را سلطان نثر پارسی لقب دادهاند اما در شعر هم دستی داشت که اگرچه به قوّت نثر اونیست ولی قابل تأمل است و در اینجا چند سرودۀ او دربارۀ مرگ را از فصل آخر «بدرود نامه» از «بهار در پاییز» که در مقالۀ آقای جواد عباسی در بخارای تیرماه هم به آنها اشاره شده نقل میکنیم:
از مرگ، خطا مَبین، که گر مرگ نبود
بر شاخِ درختِ عُمر، یک برگ نبود
نه صولتِ حُسن بود و نه دولتِ عشق
آرایش باغ و زیب گلبرگ نبود
*******
زودا باشد که روزِ بدرود رسد
هرچند که دیر خوانیش زود رسد
وان «بود» به سرمنزل «نابود» رسد
بادی وَزَد و به شمعِ بیدود رسد
*******
دستی به طلب، فَراشتیم و رفتیم
خطی به هوس، نگاشتیم و رفتیم
هِشتیم هر آنچه داشتیم و رفتیم
سر بر سر هم گذاشتیم و رفتیم
********
گویند که از مرگ، بَتَر هیچ نبود
هم خوبتر از مرگ نیامد به وجود
هم این و هم آن، از آن چه باشد، مقصود
این رازِ مهیبِ ژرف را کس نگشود
اشعار نیاز به توضیح و معنی ندارد. تنها چون دکتر اسلامی را با نثر می شناسیم چند سطر هم از کتاب «گفتهها و ناگفتهها»:
«من نیز گاهی به فکر مرگ، میافتم با خود میگویم: «وقتی کسانی چون تالستوی، مولانا و فردوسی مردهاند، مرگ چه وحشتی دارد و با این فکر که این کسان هم زندگی کردهاند و رنج و شادی داشتهاند و سرانجام رفتهاند بار زندگی خود را سبکتر می بینم.»- م .خ
وین مایهٔ عمر رایگان میگذرد
در منزل تن مخسب و غافل منشین
کز منزل عمر کاروان میگذرد
مولانا
روح استاد در آرامش!
از نثر استاد بیشتر بنویسید
خود استاد میفرماید: دوران شعر به سر آمده در طول تاریخ زیاده از حد شعر گفته شده وباید سراغ نثر رفت
درمورد مرگ میفرماید:مرگ تکمیل کننده زندگی است و اگرمردم آن را آرزو نمیکنندچون مطمئن هستند که روزی سراغ آنها خواهد امد
گفتند فسانه ای و در خواب شدند