منبع: نیویورکتایمز
نویسنده: دیوید فرنچ
تاریخ انتشار: 7 دسامبر 2023
مترجم: لیلا احمدی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
دربارۀ نویسنده: دیوید فرنچ، نویسنده، مفسرِ سیاسی و ستوننویسِ نیویورکتایمز است. او نوشتههایی در باب قانون، فرهنگ، مذهب و درگیریهای مسلحانه دارد. فرنچ، وکیل دادگستری است و وکالتِ پروندههایی با مضمونِ "آزادی مذهبی" را برعهده گرفته است. او استاد مدعوِ سیاست عمومی در دانشگاه لیپسکامب است و عنوان تازهترین کتابش این است: "جدا از هم شکست میخوریم: تهدید تجزیۀ آمریکا و چگونگی احیای ملت ما"
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عصر ایران- سرانجام خواندن شاهکار جدیدِ "تیم آلبرتا" با عنوان "پادشاهی، قدرت و شکوه: مسیحیان تبشیری در عصر افراطگرایی" را به پایان بردم. کتاب، روایتی قدرتمند و پرطنین از سیر تحولاتِ سیاست اونجلیست (تبشیری) دارد و راه دشواری را نشان میدهد که از گذشته به امروز رسیده است.
حالا به جایی رسیدهایم که فردی خداناباور به نام دونالد ترامپ، بیش از هر رییسجمهور دیگری در تاریخ ایالات متحده از حمایتِ جاننثارانۀ مسیحیان تبشیریِ سفیدپوست برخوردار است و از همه نگرانکنندهتر اینکه این حمایت اکنون در میان کلیساروترین بخشهای رأیدهندگانِ جمهوریخواه متمرکز است.
یکی از جنبههای نگرانکنندۀ دوران ترامپ برای من، بهعنوان فردی اونجلیست که همیشه به کلیسا رفته، سیر تکاملیِ حمایت از او در میان اونجلیستهای سفیدپوست بوده است.
در انتخابات مقدماتیِ سال 2016 هر چه رأیدهندگان، کلیساگراتر بودند، میزان حمایت از ترامپ هم کمتر بود. مطالعات ملیِ انتخابات آمریکا در سال 2016 نشان داد او از حمایتِ قاطع اونجلیستهای سفیدپوستی برخوردار بود که به ندرت به کلیسا میرفتند یا هرگز قدم به مکانهای مذهبی نمیگذاشتند و بیش از یک سومِ آرای اونجلیستهای سفیدپوستی را دریافت کرد که هر هفته و بهطور منظم به کلیسا میرفتند.
همانطور که به سمت انتخابات عمومی پیش میرفتیم، با روایتی خودبرحقبینانه مواجه شدیم. تعداد بیشماری از اونجلیستهای کلیسارو به دوستان و همسایگان خود گفته بودند، ترامپ آخرین گزینه در میان جمهوریخواهان است؛ اما باید به او رأی بدهند تا هیلاری کلینتون بالا نیاید.
هرچند خیلی زود روند کلیسارویِ این افراد تغییر کرد. پیش از اینکه دادهها چیزی بگویند، متوجه این تغییر در میان افرادی شدم که میشناختم. پس از پیروزی ترامپ، بهویژه آنها که در آمریکای اونجلیست به شدت مورد توجه بودند، به او نزدیک شدند. هوماسکولها (نوعی سیستم آموزشی که آموزش به کودکان در محیطی شبیه به خانه و محل زندگی کودکان صورت میگیرد) به شدت طرفدار ترامپ بودند. من شاهد بودم بخشهای زیادی از رسانههای مسیحی طرفدار سینهچاکِ ترامپ شده بودند. همیشه به این روند توجه داشتم که هر چه مسیحیان بنیادگراتر باشند، احتمال بیشتری وجود دارد که اجتماع بزرگی تشکیل دهند.
این مشاهدات با دادههای گردآوریشده نیز تأیید شد. در سال 2018، پل جوپ، استاد دانشگاه دنیسون، و رایان بورگ، آماردان و دانشیار دانشگاه ایلینوی شرقی، گزارش دادند حمایت جمهوریخواهان از ترامپ با حضور در کلیسا ارتباط مثبت دارد. به عبارتی هر چه مردم بیشتر به کلیسا میرفتند، احتمال بیشتری وجود داشت که به ترامپ رأی بدهند. تا سال 2020، شمار حامیان ترامپ درمیان اونجلیستهای سفیدپوستی که ماهیانه به کلیسا میرفتند، از رأیدهندگان اونجلیست که به ندرت پا به کلیسا میگذاشتند فزونی یافت.
نمیخواهم بگویم همۀ کلیسارُوها، بنیادگرا هستند، اما به تجریه دریافتهام بنیادگرایان تقریباً همیشه از افرادی هستند که بهطور منظم به کلیسا میروند. برای درک این موضوع که چرا بنیادگرایان مذهبی از ترامپ حمایت میکنند، باید ابتدا بنیادگرایی را درک کنیم و ببینیم چگونه ترامپ با فرهنگ مسیحیتِ بنیادگرا هماهنگ میشود.
حیرتآور است. ترامپ، ستارۀ تلویزیونی سکولار با دو طلاق در آستین و این حجم فساد اخلاقی چه ارتباطی با مسیحیانِ بنیادگرا دارد؟ درک این موضوع در گرو تمایز اصولگرایی و بنیادگرایی است. ریچارد لند، رئیس سابق کمیسیون اخلاق و آزادی مذهبی در کنوانسیون باپتیست جنوبی، زمانی به من گفت: "بنیادگرایی به مراتب نوعی روانشناسی است تا الهیات مذهبی." به همین دلیل است که برای مثال میتوانید بنیادگراییهای مسیحی، بنیادگراییهای مسلمان و جنبشهای سکولاری داشته باشید که همگی خصایص بنیادگرایانه دارند.
من در کلیسایی بزرگ شدهام که اکثر کارکنانش بنیادگرا بودند و در سراسر زندگی با بنیادگراییِ تام و تمام مواجه بودهام. ایدههای بنیادگرایانه میتوانند بسیار متغیر و پیچیده باشند. فرهنگهای بنیادگرا سه ویژگی کلیدی را توأمان دارند. "قاطعیت، خشونت و همبستگی".
قاطعیت، رکن اصلیِ بنیادگرایی است. ذهن بنیادگرا با تردید و ابهام میانهای ندارد. وقتی مردم به طورکامل اسیر ذهنیت بنیادگرایانه میشوند، حتی نمیتوانند اختلاف در حسن نیت را تصور کنند. از نظر اصولگرایان، مخالفان صرفا در اشتباه نیستند، بلکه شرورند. آنها منتقدانشان را افرادی عاجز، بزدل یا دغلباز میبینند و به سخره میگیرند. این دیدگاه حاکی از نوعی نقصان و نابهنجاری اخلاقی است
ماحصل چنین قاطعیتی، خشونت است. در واقع ویژگی اصلی هر جنبش بنیادگرایانهای خشونت است که در لوای زهد خود را نشان میدهد. خشونتورزی برای بنیادگرایی چنان ارزشمند است که میتواند انبوهی از گناهانِ مرسوم مسیحی را پوشش دهد. رابرت جفرس، کشیش ارشد باپتیست دالاس در سال 2016 و در دفاع از ترامپ میگوید: «صادقانه بگویم، ترامپ عنقترین، هفتخطترین و چموشترین ولد آفرینش است. ما دقیقاً دنبال چنین فردی هستیم و این خواستۀ بسیاری از اونجلیستها است.»
تیم آلبرتا این خشم و درندهخویی را در کتاب خود به خوبی روایت کرده است. او حکایتی دلخراش از مراسم تشییع جنازۀ پدر کشیشش در سال 2019 دارد. ظاهراً یادداشتی تند و تهدیدآمیز در پایان مراسم دریافت کرد. پس از سخنرانی آلبرتا، یادداشتی از همین جماعت به او تحویل داده شد که او را "دسیسهای شیطانی" مینامد و برای "تضعیف رهبر منصوبشده از جانب خداوند" در ایالات متحده محکوم میکند؛ پیغامی عجیب در شرایطی دشوار و نامتعارف.
اما قاطعیت و خشونت، بدون کمک همبستگی راه به جایی نمیبرند. یگانگی و برخورداری از هدف مشترک، هر شکلی از بنیادگرایی را قدرتمند میکند. پیوستن به جامعهای که به درک رموز زندگی رسیده یا راهی به حذف بیعدالتی یافته، جذابیت انکارناپذیری دارد. بنیادگرایان خشمی بیحد دارند و وجد حقیقی را در جوار رفقای روباهصفتشان میجویند.
نقل قولی از مایک هاکبی، کشیش باپتیست سابق در باب ضرورت وفاداری را به یاد میآورم. هاکبی در تبیین خصومت ترامپ با ران دیسانتیس (فرماندار فلوریدا و از نامزدهای جمهوریخواه)، گفت: «فکر میکنم دو فضیلت وجود دارد: وفاداری و رازداری. به افرادی که به شما کمک کردهاند وفادار باشید و یاد بگیرید دهان خود را ببندید.»
وقتی روانشناسیِ بنیادگرایی را درمییابیم، تمایل مسیحیانِ بنیادگرا به ترامپ منطقیتر میشود. حامیان اصولگرا یقین دارند که او در حال تحقق هدفی الهی است. آنها در مواجهه با مخالفان، بهویژه مسیحیانی که به باورشان عاجز و بزدلند، درندهخو میشوند و از این همبستگیِ فعالانه و پرتکاپو به وجد میآیند.
اما کلیدهای موفقیت بنیادگرایان، بانیِ شکست نهاییِ آنهاست. آمیزۀ "قاطعیت، خشونت و همبستگی" به خلق جنبشهای اجتماعی و سیاسیِ قدرتمند میانجامد. این تشکلها میتوانند عملکردی درخشان داشته باشند، زیرا مخالفانشان از قاطعیت، خشونتورزی و همبستگی کمتری برخوردارند.
ما این پدیده را هم در فضاهای سکولار و هم در فضاهایی مذهبی، در سراسر طیف سیاسیِ بنیادگرا دیدهایم. اعتماد به نفسِ بالا و روحیۀ تهاجمی بهندرت سبب وارونهسازیِ سازمان سیاسی میشود؛ اما فعالان سیاسیِ بنیادگرا میتوانند مقاومت را پیش ببرند و دستکم تا زمانی که عدم تحملِ ذاتیشان به مخالفت واقعی بیانجامد، از پای ننشینند.
اینگونه است که بنیادگرایی شکست میخورد. قاطعیت سبب میشود شتابان به سمت هدف بتازید و با واقعیتهای پیچیده مبارزه کنید. خشونت سبب میشود مخالفان را مرعوب کنید و از پا درآورید و جذب نوکیشان را به حداقل برسانید و همبستگی به نظمی آهنین ختم میشود که سرکوبگر است؛ زیرا مشوق همنوایی است و هرگونه مخالفت را مجازات میکند.
چرا بسیاری از اصولگرایان ترامپ را دوست دارند؟ زیرا قاطعیت، خشونت و جاننثاری را یککاسه میکند. شمایلِ بنیادگرای او بسیار ملموستر از فردی است که شمایلی درستکار و منزه دارد. او به میت رامنی (منتقد سرسخت ترامپ) شبیه نیست؛ فردی که از تقوای مسیحی برخوردار و از جنگاوریِ دلاورانه بیبهره است. رامنی با میلیونها مسیحی که به قول جفرس، "هفتخطترین و چموشترین ولد آفرینش" را میخواهند، قرابتی ندارد.
ترامپیسم پیوند نزدیکی با بنیادگرایی دارد و از اساس محکوم به شکست است. او بنیانبرانداز و ویرانگر است. قرار بر فروریختن دارد نه آبادکردن. انگار هرچه به او حیات میبخشد، بذر نابودیاش را میکارد.