با خود فکر کردم کاش قبل از معاینه هزینه آن را سوال می کردم
و اندیشیدم با این دقت و وسواس در معاینه حتما ویزیتش دو ، سه برابر پزشکان دیگر
است.
البته از بایت حق ویزیت نگرانی نداشتم زیرا بیمه بین المللی معتبری داشتیم و
جای نگرانی نبود. با این حال وقتی هزینه ویزیت را پرسیدم که بپردازم، بدون اینکه
شغل و کار مرا بپرسد گفت آیا در پرداخت حق ویزیت مشکلی نداری؟ دیگر شکم داشت به
یقین تبدیل می شد که باید حق ویزیتش هم گران باشد که این سوال را می کند.
گفتم: خیر
چطور مگر؟
گفت: من معمولا از ایرانی ها چون غالبا مهاجر و دانشجو یا پناهنده هستند و
احتمالا وضع مالی مناسبی ندارند حق ویزیت نمی گیرم لذا همیشه از ایرانیها اول می
پرسم آیا مشکلی ندارند؟ به عنوان یک هموطن این تنها کاری است که می توانم در این غربت
برایشان انجام دهم.
تعجب کردم و از اینکه در مورد او گمان بد برده بودم از خودم
خجالت کشیدم. با این حال گفتم خیر مشکلی نیست. اما او برای اطمینان از اینکه تعارف
نکرده باشم دوباره تاکید کرد من وضع مالی ام خوب است و بدون این حق ویزیت هم مشکلی
ندارم.
و ادامه داد: می دانم خیلی از ایرانیهای مهاجر ممکن است بیمه نداشته باشند یا از بیمه
های ضعیفی برخوردار باشند. آیا مطمئنی که مشکل نداری؟
تشکر کردم و پاسخ دادم خیر، من کارمند سفارت هستم لذا هم
حقوق مناسب دارم و هم بیمه خیلی خوبی دارم و 90 درصد این حق ویزیت که به شما می
پردازم را بیمه به من بر می گرداند.
او یک بار دیگر گفت پس معادل همان نود درصد را
بپرداز ولی من قبول نکردم و حق ویزیت کامل را دادم.
یاد سخنی از ابولحسن خرقانی
افتادم که سردر مزارش در خرقان شاهرود هم نوشته شده است. نقل است که در زمان
خودش بر سردر منزل این عارف زاهد نوشته بودند: هر کس که در این سرای درآید نانش
دهید و از ایمانش مپرسید، چه ، هر آنکس که در بارگاه خداوند به جان ارزد، البته که
در خانه بوالحسن به نان ارزد!
جالب این
بود که به رغم صرف وقت 45 دقیقه ای برای ویزیت، همان تعرفه عادی و معمولی یک متخصص
را دریافت کرد. وقتی از ایشان خواستم بیشتر بنویسد زیرا 45 دقیقه وقت گذاشته است ،
گفت فرقی نمی کند 5 دقیقه یا 45 دقیقه باشد، آنچه مهم است اینکه پزشک حتی الامکان
به تشخیص دقیق برسد و نسخه درست بدهد.
از اینکه با او آشنا شده بودم ابراز خوشبختی
کرده و جوانمردی او را ستودم و خدا حافظی کردم و رفتم در حالیکه همچنان از دیدن
هموطنی چنین انسان و درستکار در پاریس در دل شادمان بودم.
وقتی از اتاق معاینه
خارج شدم تنها یک بیمار دیگر در اتاق انتظار منتظر بود. یاد مطب های شلوغ و پر
ازدحام تهران افتادم که گاهی 20 یا 30 نفر همزمان در نوبت هستند تا بین دو تا سه ساعت
توسط پزشک عمومی یا متخصص ویزیت شوند.
آن پزشک ایرانی در پاریس اوقات معاینه را
بگونه ای تنظیم و مطب خود را طوری مدیریت می کرد که بیمارانش کمترین انتظار را
کشیده و وقتشان بی جهت تلف نشود.