یادم آمد چون به صدای بوق حساسیت دارم روزی در تهران از محل کارم در میدان امام خمینی تهران تا فلکه صادقیه را سوار اتوبوس شرکت واحد شدم و درست در صندلی پشت سر راننده نشستم. از پایانه پارک شهر تا فلکه صادقیه همه بوقهایش را شمردم! دقیقا 99 بوق در عرض حدودا 45 دقیقه!! وقت پیاده شدن ایستادم تا همه پیاده شوند سپس به آرامی و با احترام از راننده پرسیدم آیا هیچ می داند در این 45 دقیقه چند تا بوق زده است؟
با تعجب پرسید چطور مگر؟
گفتم: خیلی بوق زدی.
گفت: مگر نمی بینی مردم چطور رانندگی می کنند مثل آدم نمی رانند که؟! طلبکار هم شد... وقتی به او گفتم از اول تعداد بوقهایش را شمرده ام با تعجب گفت بیکار تشریف داری!
گفتم: 99 بوق.
خودش هم تعجب
کرد. گفتم من که پیاده می شوم و می روم خانه ام ولی تو از صبح تا شب لابد هزارتا بوق
خودت میزنی و هزارتا بوق ماشینه ای دیگر را هم می شنوی غروب که منزل می روی ندانسته
تاثیر این آلودگی صوتی و ... را با خودت برای زن و بچه ات سوغات میبری و از او
خواستم از آن پس کمتر بوق بزند.
کمی به فکر فرو رفت و من من کرد و من هم خداحافظی کردم. به فکرم رسید اگر بعدا خودم ماشین شخصی بخرم یک برچسب " راننده ناشنوا " هم به شیشه عقب آن بچسبانم بلکه راننده های پشت سرم با دیدن آن لا اقل برای ماشین من بوق نزنند! چند بوق کمتر، هنوز بهتر!!
واقعیت اینکه از چیزهای جزئی و بی ارزش مثل بوق میشه به اساسی ترین
چیزها زندگی رسید
پس واقعیت های زندگی را در بالابالا ها جستجو نکنید در جزئیات نهفته است
1- در عروسی ها تا نصف شب بوغ میزنیم
2- برای احوالپرسی و عرض ارادت به
آشنایان بوغ میزنیم
3- برای باز کردن در پارکینگ و در خانه توسط عیال یا مادر بوغ میزنیم(این مورد همسایه جلویی ما هست)
3- برای پرسیدن سوال از عابر کنار خیابان به او بوغ میزنیم
4-برای سلام و خداحافظی بوغ میزنیم
- کلا ما در صفات برتر که معیار سنجش ریاضی ندارد(اخلاق، کرامت، فرهنگ) ممتاز هستیم
- دوستان موارد دیگر را مرقوم فرمایند