من در ماموریت اولم در فرانسه ابتدا وابسته
سیاسی و سپس دبیر سوم سفارت بودم و در بخش سیاسی کار می کردم. با این حال به خاطر
علاقمندی به مقولات فرهنگی و مطبوعاتی گهگاه برخی جوابیه ها به روزنامه ها به من
سپرده می شد و لذا به دوستان بخش فرهنگی زیاد سر می زدم.
آن سالها که هنوز اینترنت
به این شکل امروزی و شبکه های اجتماعی راه نیفتاده بود، روزنامه ها و مجلات فارسی
زبان از تهران با پست برای ما ارسال می شد و به علت محدود بودن تعداد آنها، به نوبت
بین افراد و خانواده ها دست به دست می شد و بعد در بخش فرهنگی و مطبوعاتی جمع می
شد.
من پیشنهاد دادم که پس از مطالعه همکاران و خانواده ها ، اگرچه قدیمی می شوند و
بروز نیستند ولی از آنها برای تغذیه ایرانی ها استفاده شود و لذا پس از استفاده
مجموع آنها را در بخش کنسولی قرار می دادند تا ایرانیانی که مراجعه می کنند هم در
آنجا و در حالت انتظار استفاده کنند و هم اگر علاقمند بودند با خود ببرند برای
خانواده ها و دوستانشان.
طبعا ایرانیان زیادی به کنسولی مراجعه می کردند و اغلبشان
طالب و علاقمند بودند تا روزنامه ها و مجلات فارسی زبان را با خود ببرند تا به عنوان
دریچه ای برای اطلاع از وضع و اوضاع داخل کشور و همچنین به عنوان مواد آموزشی برای
فرزندانشان استفاده کنند. بعدها حتی از مرکز خواستیم نسخی اضافه هم بفرستند صرفا
برای همین منظور.
در پاریس تعداد زیادی پزشک ایرانی هم بودند که
مطب هم داشتند و طبعا کارکنان سفارت و خانواده هایشان راحت تر بودند که به آنها
مراجعه کنند.
من خودم یکی از افرادی بودم که به رغم دانستن زبان فرانسه ترجیح
می دادم حتی الامکان به پزشکان ایرانی مراجعه کنم. یکی از ابتکارات شخصی من این بود
که هرگاه با پزشکی ایرانی وقت معاینه داشتم همراه خودم یکی دو تا مجله یا روزنامه
ایرانی می بردم مثلا برای اینکه در مدت انتظار
بخوانم و سرگرم شوم ولی مقصودم در واقع این بود که موقع بازگشت آنها را در
مطب پزشک و در اتاق انتظار تعمدا جا بگذارم تا ایرانیان دیگری که به آن پزشک
مراجعه می کردند هم بتوانند استفاده کنند!
هدفم از این کار این بود که بین ایرانیانی که
سالها آنجا ساکن بودند و برخی که احتمالا تماسی با ایران و یا حتی سفارت هم
نداشتند یک ارتباط حد اقلی با ایران ایجاد کنم.